فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹 انیمیشن
« پدافند غیرعامل چیست ؟ »
آموزش های بیشتر 👇👇👇
#خانواده_و_سوادرسانهای
باماهمراه باشید با تازهترین ها👇
📲به تنها کانال جامع تحلیلی، آموزشی و تخصصی خانواده و سواد رسانهای بپیوندید 👇
@Family_literacy
🌿انتشار صدقه جاریه است🌿
هدایت شده از (ابوتراب)
🔴 منشی ۰۰۰
داستان دنباله دار من و خاطرات جنگ
قسمت صد و هشتاد و دوم
۰۰۰ درسته من درس زیادی نخوندم ولی اگه سرنوشت اجازه میداد آلان مثل جناب سرگرد یه سر ُو گردن از بقیه بالاتر بودم البته همین آلان هم بین این لات ُو لوتا یه سر ُو گردن از بقیه بالاترم دیگه اینو که شما بهتر از بقیه میدونید مگه نه ؟ جناب سرگرد خندید ُو گفت : بله بله خوب میدونیم حداقل من ُو این آقا محمدحسن نازنین بیشتر از بقیه دست گلهایی که شما به آب دادید رو از نزدیک دیدیم ، جقله یه نگاهی به من انداخت ُو لُپ من رو بشکون گرفت ُو خندید ُ و گفت : چطوری جوجه ؟ اما نه ، جوجه نه ، چطوری شاکلید ؟ با شنیدن این شوخی جقله من کاملا" متوجه حرف جقله شدم ولی مثل اینکه بقیه متوجه حرف جقله نشدن واسه همین یه نگاهی به سرگرد انداختم ُ و سرم رو به علامت سوال تکون دادم ، جقله متوجه نگاه من و سرگرد شد ُو گفت : پس درست فهمیدم که تو یه جقله بچه ُ و این جناب سرگرد حسابتون از بقیه جداست ، شما پرونده سیندرلا رو یه جور دیگه ایی دارید دنبال میکنید و یه اطلاعاتی دارید که داخل هیچ پرونده ایی ثبت نشده ، جناب سروان با تعجب پرسید : جقله منظورت چیه ؟ جقله با یه نیشخند شیطنت آمیزی جواب داد : ببین سروان ؟ یه چیزایی هست که این دو نفر نه به هیچکس گفتن و نه جایی ثبتش کردن ، جناب سروان یه نگاه عمیقی به سرگرد انداخت ُ و پرسید : مثلا" چه چیزایی ؟ جناب سرگرد و من سکوت کرده بودیم واسه همین خود جقله دوباره جواب داد : بعدا" می فهمید ، جناب سرگرد پرسید : جقله مثل اینکه بیشتر از اون چه که من فکر میکردم تو از ما اطلاعات جمع کردی ؟ ولی چطوری ؟ تو اصلا" واقعا" کِی هستی ؟ بابا روح اله نتونست خودش رو نگه داره ُ و گفت : به نظر من جقله کسیه که داره همه این دار ُ و دسته ها رو یه جوری بازی میده ، جناب سرگرد ادامه داد ُ و پرسید : آره درسته جلیل خان ؟ این مهندس روح اله ما راست میگه ؟ جقله با تعجب پرسید : مهندس ؟ مگه این روح اله خان مهندسه ؟ جناب سرگرد جواب داد : بله او مهندسه اونم مهندس یه صنعت مهم ولی چون نباید خودش ُ و محل کارش لُو بره قبلا" از من خواسته بود که اسم ُ و رسمش پنهان بمونه چون ممکن بود از سمت محل کارش بازخواست بشه ، جقله پرسید : جناب سرگرد پس چرا آلان لُوش دادی ؟ جناب سرگرد جواب داد : خواستم به تو بفهمونم که نه انقدر قیافه نگیر تو با همه زرنگیت هنوزم خیلی چیزا رو نمیدونی ؟ جقله پرسید : مثلا" چی ها رو ؟ جناب سرگرد جواب داد : مثلا" این رو که ما میدونیم اون صندوقچه اصلی پیش جنابعالیه و اون دو تا صندوقچه تقلبی که به شفارش تو و توسط اون استاد اصفهانی ساخته شده یکیش در اختیار یدی خمره ایی و یکی دیگش در اختیار سیندرلا ، جقله با تعجب پرسید : ولی شما از کجا فهمیدی جناب سرگرد ؟ جناب سرگرد تا اومد جواب بده من پیش دستی کردم ُ و گفتم : بخاطر سه دلیل عمو جقله ؟ جقله خندید ُ و گفت : خُوب اون دلیل ها چیه ؟ همه مخصوصا" جناب سرگرد ظُل زده بودن به من تا ببینن من چی میگم ، من گفتم : دلیل اول اینکه شما از اول میدونستی که رمز اون صندوق به دست من باز میشه واسه همین همه جا مراقب بودی تا اتفاقی واسه من نیفته و هر جا احساس میکردی که خطری پیش اومده سریع سعی میکردی با دخالت خودتون اون رو رفع کنید ، جقله خندید ُ و گفت : آفرین ، صد آفرین بچه خوب ُ و نازنین ؟ خُوب دلیل دوم چیه ؟ من جواب دادم : دلیل دوم حضور شما آلان در این نقطه و این زمانه شما با اینکه میدونستی اومدنت به اینجا خطر زیادی واست داره ولی اومدی چون نگران بودی هم من رو از دست بدی و هم جناب سرگرد واسه پیدا کردن اون جاسوس به ادارشون برگرده و اون موقعه همه چی خراب بشه ، جقله پرسید : آخه چرا من باید نگران پیدا شدن اون جاسوس توسط سرگرد باشم ؟ من جواب دادم چون اون جاسوس یه مامور ساده نیست ، جقله پرسید : پس اون کیه ؟ من جواب دادم چون اون جاسوس خُوده تیمسار فرمانده اداره کُل پلیسه که از بستگان ملکه اس و جزء دار ُ و دسته یکی از افراد دربار ، با شنیدن این حرف جقله نتونست رو پاش بایسته و همونجا نشست ، جناب سرگرد یه وایی گفت ُ و از من پرسید : محمدحسن ؟ تو چی داری میگی ؟ این حرف خطرناک چیه که تو داری به زبون میاری ؟ تیمسار جاسوسه ؟ یعنی این تیمساره که همه اطلاعات ما رو به باند سیندرلا و یدی خمره ایی میده ، یه هو جناب سروان نتونست خودشه رو نگه داره ُ و بی اختیار داد کشید : این امکان نداره این حرف غلطه ، جقله یه خنده تلخ ُ و معنا داری کرد ُ و گفت : آره جناب سروان ؟ باورش سخته ، بعد جقله رو کرد به سمت ما ُ و گفت : آخه شما نمیدونید که این جناب تیمسار یه نسبت خانوادگی دور با مادر جناب سروان داره ُ و جناب سروان اوایل خدمتش مدتی گماشته ُ و منشی دفتر ایشون بوده ولی ببینم بچه جون ؟ تو چطوری این رو فهمیدی ؟ بابا روح اله با عجله به دنبال جقله پرسید : آره بابا ؟ محمدحسن ۰۰۰
ادامه دارد ، حسن عبدی
دختران آفتاب 16-13.mp3
35.54M
📗کتاب صوتی
#دختران_آفتاب
بخش ۱۳ تا ۱۶
دختران آفتاب 20-17.mp3
37.37M
📗کتاب صوتی
#دختران_آفتاب
بخش ۱۷ تا ۲۰
دختران آفتاب 24-21.mp3
37.49M
📗کتاب صوتی
#دختران_آفتاب
بخش ۲۱ تا ۲۴
دختران آفتاب 28-25.mp3
34.38M
📗کتاب صوتی
#دختران_آفتاب
بخش ۲۵ تا ۲۸
کتاب" دختران آفتاب"
داستانی بلند درباره دختران ایران
کتاب تفریظ شده رهبر انقلاب
✅ادامه 👇🏻🌹
دختران آفتاب 32-29.mp3
38.1M
📗کتاب صوتی
#دختران_آفتاب
بخش ۲۹ تا ۳۲
دختران آفتاب 36-33.mp3
35.32M
📗کتاب صوتی
#دختران_آفتاب
بخش ۳۳ تا ۳۶
شهادت امام هادی(ع)۰۰۰
بار دیگر آسمان ، ماتم سراست
دیده گریان ، روضه های کبریاست
در عزای هادی(ع) و عشق ِ خدا
آسمان و گیتی اش غرق عزاست
بار دیگر از ستم های عدو
پاره پاره ، جگر و جان رضاست(ع)
بار دیگر عشوه ُ و بَزم ِ شراب
بر دلِ هادی(ع) ، غم و درد و بلاست
بار دیگر حیدری با دست بسته
در اسارت ، سوی یک ماتم سراست
رقص خورشید در بَزم شراب و بَزم خون
شعرِ هادی(ع) ، ضربتی از سوی دستان خداست
شد خلیفه مَستِ بَزم و قدرتش
دستِ به شمشیر در پی جان شَه بی ادعاست
پایه ها قدرتش ، مردان خون ریز ستم
دور هادی(ع) ، لشگری ، از فاسدان بی نواست
بار دیگر عشق را در شط خون گردن زدند
تکه تکه جگر هادی(ع) ، ز سَم ُ و آتش آن بی حیاست
هم رضا(ع) و هم جوادش(ع) ، منتظر در عرشِ حق
دیدن هادی(ع) به جنتِ خدا ، چه باصفاست
دیده گریان از غمش ، چشم حسن(ع)
خون ببارد از دو دیده در غم بابا ، رواست
بار دیگر آسمان گشته سیه پوش عزا
دیده گریان ، مادرش ، خیر النساست(س)
دیده گریان ، مادرش
خیر النساست(س)
برای شهادت آقا و مولایم امام هادی(ع)
حسن عبدی(بوتراب)
هدایت شده از بلاغ
.
قال عليه السلام لِبَعْضِ مَوالِیه :
عاتِبْ فُلاَناً وَ قُلْ لَهُ إِنَّ اللهَ إذا أرادَ بِعَبْدٍ خَیْراً إِذا عُوتِبَ قَبِلَ
طبق فرمایش و سفارشِ امام هادی عليه السلام باید پذیرای انتقاداتِ بجای دیگران باشیم و چون عیوبمان را متذکّر شدند در صددِ رفع آن ها باشيم نه دفعِ ناصحان .
آیینه شکن نباشیم
آینه چون نقشِ تو بنمود راست
خود شکن آیینه شکستن خطا است
و در درجه اول این توصیه امام هادی عليه السلام باید آویزه گوش مسئولين باشد
🏴 نعزّی صاحب العصر و الزّمان أرواحنا فداه و الأمّة الإسلامية ذكرى شهادة الإمام الهادى عليه السلام
حوزه علمیه آية الله العظمی
سبط الشیخ الانصاری ره . دزفول
رضا سبط الشیخ
۳ رجب المرجّب ۱۴۴۵
۲۵ دی ماه ۱۴۰۲
https://eitaa.com/joinchat/1023934486C0b0c914d99
✅ چطور ایران توانسته ماهرانه از ورود به جنگ مستقیم اجتناب کند؟
لیز اسلای، مصطفی سلیم و سوزان هایداموس
🗞واشنگتن پست
به گفته تنی چند از اعضای گروه های "محور مقاومت" و تحلیلگران نظامی، جنگ غزه به ایران این فرصت را داده است تا ظرفیت شبکه تازه بازسازی شده شبه نظامیان متحد خود را به نمایش بگذارد؛ این شبکه دامنه راهبردی تهران را نشان دهد و در عین حال به آن اجازه دهد از جنگ فاصله بگیرد. پس از حمله هفتم اکتبر حماس به اسراییل، هر روز یکی از این گروه های شبه نظامی نزدیک به ایران در منطقه، حملهای را در جایی از خاورمیانه انجام دادهاند - و در برخی روزها چندین حمله در مکانهای مختلف صورت گرفته است. حوثی ها در یمن کشتی های عازم اسراییل را در دریای سرخ هدف قرار می دهند. کتائب حزبالله و سایر گروههای عراقی به پایگاههای آمریکا در عراق و سوریه حمله میکنند و حزب الله لبنان روزانه در حال تبادل آتش با نیروهای اسرائیلی در سراسر مرز اسرائیل و لبنان است. این حملات میتوانند تصادفی به نظر برسند، اما آنها ثمره یک استراتژی دقیق تنظیم شده است که در پی ترور قاسم سلیمانی، رهبر نخبه نیروی قدس ایران در سال ۲۰۲۰، برای ایجاد انسجام در اتحاد ضعیف شبهنظامیان - که از سوی تهران به عنوان "محور مقاومت" نامگذاری شده است، شکل گرفت. اگرچه به نظر می رسد این گروه ها نامرتبط باشند - یک سازمان شورشی در یمن، یک جنبش چریکی در لبنان و شبه نظامیانی که برای مبارزه با نیروهای آمریکایی در عراق تشکیل شده اند - اما اعضای این گروه ها و تحلیلگران گفتند که همه آنها یک چیز مشترک دارند: وفاداری آنها به ایران، که آنها را تسلیح و تامین مالی کرده و برای آنها الهام بخش است. آنها به همراه حماس اجزای اصلی محور مقاومت را تشکیل میدهند.
جوزف ووتل فرمانده سابق سنتکام که بر نیروهای آمریکایی در منطقه نظارت داشت، گفت: «آنچه این عناصر مختلف انجام دادهاند و با این حملات به پیش میروند، نشاندهنده قدرت این شبکه نیابتی است که ایران در سرتاسر منطقه ایجاد کرده است و این موضوع بسیار نگرانکننده است.»
در مصاحبهها، مقامات مرتبط با سه گروه اصلی محور مقاومت، سطحی از هماهنگی بین خود را توصیف کردند که در مقایسه با گذشته، بینظیر است. آنها گفتند که نمایندگان شبه نظامیان از طریق یک اتاق عملیات مشترک که به طور منظم، اما نه همیشه، در بیروت ملاقات دارند، همکاری و مشورت می کنند. مقامات گفتند که هیچ گروهی کنترل را در دست ندارد و هر کدام بر اساس تواناییها و برنامههای محلی خود، در مورد حملاتی که در منطقه خود و در چه زمانی انجام دهند، دارای خودمختاری هستند. برای مثال، حوثیها وظیفه حمله به کشتیها را بر عهده گرفتهاند تا جامعه بینالمللی را تحت فشار قرار دهند تا اسراییل را وادار به آتش بس در غزه کند. گروه های عراقی در واکنش به حمایت دولت بایدن از اسرائیل، پایگاه های آمریکا را هدف قرار می دهند و حزب الله به سمت اسرائیل شلیک می کند تا نیروهای اسرائیلی را از جبهه غزه دور کند. همزمان مقامات این گروهها گفتند، همه اقدامات برای اجتناب از یک جنگ منطقهای گستردهتر تنظیم شدهاند - این نشان میدهد در حالی که شبهنظامیان در عملیاتهای فردی خودمختاری دارند، اما اقدامات آنها طوری طراحی شدهاند که با اهداف استراتژیک ایران در تضاد نباشد. یکی از مقامات کتائب حزبالله، بزرگترین گروه عراقی که حملات را انجام میدهد، گفت: "در طول جلسات، درباره بهروزرسانیها و پیشرفتها در تمام جبههها و اینکه چگونه عملیاتها از نظر استراتژیک به نفع هر جبهه است، بحث میکنیم. او گفت: «ایران انواع حمایتها را ارایه میکند، اما وقتی نوبت به تصمیمات و اقدامات میدانی میرسد، تصمیم با ماست.» مقامات می گویند که سید حسن نصرالله، رهبر حزب الله لبنان، به عنوان بلندپایه ترین شخصیت و قدیمی ترین فرمانده، موفق ترین و مبارزترین گروه، نقش رهبری را در تحکیم این ائتلاف ایفا کرده است.
ترور قاسم سلیمانی، سکته ای در رهبری محور ایجاد کرد. سلیمانی بهعنوان فرمانده شاخه بینالمللی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، تقریبا بهتنهایی به پرورش شبهنظامیان پرداخت و در این راه به مقامی اسطورهای دست یافت که بسیار فراتر از درجه رسمی او بود. بدون سلیمانی، رقابتها بهویژه در میان شبهنظامیان عراقی بالا گرفت که رهبر آنها، ابومهدی المهندس، در همان حمله علیه سلیمانی ترور شد.
نصرالله برای میانجیگری وارد عمل شد و شروع به اجرای استراتژی جدیدی کرد که آن را "وحدت جبههها" نامید و همه گروهها متعهد شدند که در صورت حمله به هر یک از آنها در مناطق مربوطه خود وارد عمل شوند
🔴 رابط ۰۰۰
داستان دنباله دار من و خاطرات جنگ
قسمت صد و هشتاد و سوم
۰۰۰ بابا روح اله با عجله به دنبال جقله پرسید : آره بابا ؟ بابا محمدحسن جان تو از کی اینو میدونی ؟ جناب سرگرد پرسید : عمو جون چرا زودتر نگفتی ؟ جناب سروان که هنوز باورش نمیشد پرید وسط حرف ُو گفت : نه این امکان نداره این حرف از پایه غلطه من که باورم نمیشه ، جقله سرش رو تکون داد ُو گفت : ولی متعصفانه درسته ُو همه اخبار شما از طریق خُود ِ فرمانده دستگاه در اختیار دار ُو دسته سیندرلا قرار میگیره و اون جاسوس یدی خمره ایی هم که داخل گروه سیندرلا قرار داره این خبرها رو به داش یدی میرسونه واسه همین یدی ُو دار ُ و دسته اش همیشه یه قدم از غلوم پاپتی ُ و گروهش جلوتره ، بعدش جقله رو کرد به سمت من ُ و پرسید ولی جای سوال اینجاست که این بچه کِی و از کجا متوجه این موضوع شده که خُوده تیمسار جاسوس اصلیه ؟ من جواب دادم : خُوب راستش رو بخاید منم یه نیم ساعتی بیشتر نیست که متوجه این موضوع مهم شدم ، جناب سروان پرسید : آخه چطوری ؟ من گفتم : خُوب من این موضوع رو از خود ِعمو جقله شنیدم ، یه هو عمو جقله با تعجب پرسید : از من ؟ کِی کجا ؟ چرا دروغ میگی بچه ؟ من تا حالا این موضوع رو به احدی نگفتم ، من گفتم : چرا عمو من خودم از زبون شما شنیدم که گفتی جناب سرگرد ؟ الحق که تو یه پلیسه واقعی هستی ُ و خاک بر سر اون تیمسار بی لیاقت کنن که شده رئیس شما و واسه پول ُ و مقام باعث کشته شدن این همه بچه این مملکت شده خیلی دلم میخاست اون تیمسار زپرتی اون پیرِسگ رو با دستهای خودم خفه کنم ، وقتی شما این حرفها رو داشتی با خودت میزدی من هم داشتم می شنیدم ، عمو جقله با تعجب سرش رو چرخوند ُ و یه نگاهی به همه انداخت ُ و پرسید : ولی این چطوری امکان داره ؟ من این حرفها رو داشتم دور از شما و وقتی شما رو داخل حیاط بیمارستان تحت نظر داشتم به خودم میزدم ، جناب سرگرد که خنده اش گرفته بود جواب داد : ما هم از همون لحظه توسط این آقا محمدحسن گُلمون متوجه شدیم که تو داخل بیمارستانی ُ و داری ما رو از دور نگاه میکنی ، جقله یه کمی فکر کرد ُ و پرسید : مگه میشه ؟ بعد دو دستی زد تُو سرش ُ و گفت : ای وای خاک به سرم پس شما داخل این دوربین صد ُ و ده کتابی میکروفون جاساز کردید ، باید حدس میزدم ، مننباید این دوربین رو از اداره آگاهی بلند میکردم این کار من ناشیانه بود ُ و کار دستم داد ، یه هو جناب سروان با تعجب پرسید : چی ؟ یعنی تو این دوربین رو هم از داخل اداره ما سرقت کردی ؟ بابا تو دیگه کِی هستی ؟ آخه تو چجوری تونستی وارد اداره آگاهی بشی و بعد اون چجوری تونستی وارد اطاق من ُ و سرگرد بشی و اینطور که مشخصه این دوربین رو هم باید قبل از اون دزدیده باشی که تونستی توسط اون از اسناد داخل اطاق ما عکس بگیری ؟ بابا روح اله پرسید : آخه جلیل خان این اسناد به چه درد تو میخوره ؟ تو که آلان هم اون صندوق اصلی رو در اختیار داری هم اون دلارهای واقعی رو ، جقله خندید ُ و گفت : اصلا" یکی از شما از من نپرسید که من اون همه دلار تقلبی رو از کجا آوردم ، جناب سروان پرسید : خُوب از کجا آوردی ؟ تا جقله اومد حرف بزنه جناب سرگرد جواب داد : خُوب معلومه دیگه از همونجایی که این دوربین رو برداشتی یعنی از داخل انبار بایگانی اسناد اداره آگاهی ، ولی چطوری ؟ جناب سروان پرسید آره چطوری ؟ اصلا" تو چطوری تونستی به این راحتی وارد اداره آگاهی بشی ؟ اینجا بود که هممون یه لحظاتی سکوت کردیم تا اینکه بابا روح اله بلاخره سکوت رو شکست ُ و گفت : خُوب معلومه چون این آقا جلیل یا جقله ما اصلا غیر قانونی وارد اداره آگاهی نشده بلکه او کاملا" قانونی و با برگه ورود وارد اداره آگاهی میشده ، تا بابا روح اله این حرف رو زد جقله یه خنده ایی کرد ُ و گفت : آفرین آقا مهندس الحق که نشون دادی بابای این بچه زرنگ هستی ولی اگه بتونی بگی من چطور به صورت قانونی وارد اداره آگاهی شدم اون موقع میفهم که این نُخبه بودن داخل خانواده شما ارثی ُ و این بچه جقله هم این استعداد ُ و از خُود شما به ارث برده ، بابا روح اله سکوت کرد ُ و بجاش من گفتم : آخه عمو جقله شما تونستی رابط جاسوس سیندرلا و تیمسار رو شناسایی کنی و با دزدیدن کارت ورود او به داخل اداره آگاهی وارد بشی ، جناب سروان یه هو با عجله پرسید : یعنی جقله تو با کارت اون رابط وارد شدی ؟ جقله یه نگاه محبت آمیزی به من کرد ُ و گفت : ببین بچه جقله ؟ حالا دیگه کاملا" مطمئن شدم که اون جادوگر پیر خرفت اون جادو جَنبل باز زِپرتی ، اون خان دایی یدی خمره ایی درست گفته و این فقط تویی که میتونی درب این صندوق قدیمی رو باز کنی ، آره درسته من تونستم اون رابط رو از طریق جاسوس یدی خمره ایی داخل باند سیندرلا شناسایی کنم و کارت ورود ُ و خورجش رو کِش برم ، بابا روح اله پرسید : مگه جاسوسا کارت ورود ُ و خروج هم دارن ؟ جناب سرگرد جواب داد ۰۰۰
ادامه دارد ، حسن عبدی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#هشدارآموزشی
مراقب این کلاهبرداری باشید
♦️قبلا خیلی هشدار داده شده روی لینک ناشناس نزنید، حالا تصویری ببینید چه اتفاقی میفته
🔹️فیلم رو بصورت کامل مشاهده کنید و توجه داشته باشید در پیامکی که از سامانه اصلی و معتبر الکترونیک قضایی براتون ارسال میشه هیچگونه لینکی و... نداره
#آموزش
#پیامک_قضایی
#یاامیرالنحل
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
❁﷽❁
عشق یعنی نام زیبای
#حسیــــــــــن
عشق یعنی نوکری پای
#حسیــــــــــن
عشق یعنی سرورت باشد
#حسیــــــــــن
عشق یعنی دم به دم گویی
#حسیــــــــــن
عشق یعنی روز و شب
با ذکر حق
زیرلب گویی حسینم یا حسینم
#یا_حسیــــــــــن
#صبحمان_بنامتان_متبرک🌤
#السلام_علےساڪن_ڪربلا✋❤️
🍏🍏🍏🍏🍏🍏🍏🍏🍏
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِ اللَّهِ وَ عَلَى الْاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ وَ لا جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعلی اولاد الحسین و عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
💡💡💡💡💡💡💡💡💡
🔴 مبارزه ۰۰۰
داستان دنباله دار من و خاطرات جنگ
قسمت صد و هشتاد و هفتم
۰۰۰ مبارزه با باند فاسد سیندرلا رو که یه سرش به دربار وصله رو به بچه های حزب الهی ُو مذهبی بسپاره ، بابا روح اله گفت : خودم حدس زده بودم چون نوع برخورد جناب پرفسور وقتی فهمید که کلیه زینب توسط گروه سیندرلا از بدنش دراومده با ما تقییر کرد و یه جورایی مهربونتر شد و این نشون میده که خود ِ جناب پرفسور همه یه جورایی داره علیه ظلم این گروههای فاسد مبارزه میکنه ، جناب سرگرد رو کرد به خاله مهری ُ و گفت : ما یه نیم ساعت دیگه محمدحسن رو میبریم ُ و تحویل جناب پرفسور میدیم ، آبجی ؟ تو نگران نباش ُ و برو به کارت برس ، خاله مهری تا خواست بره عمو جقله پرسید : خانم دکتر پس من همون تاریخی که گفتید واسه درمون بیام پیشتون دیگه نه ؟ تا خانم دکتر اومد جواب بده جناب سروان پرید وسط حرفش ُ و گفت : نه خانم دکتر بهتره وقت این آقا جلیل ما رو خط بزنی چون قراره فعلا" حالا حالاها مهمون ما باشه ُ و اونجایی که قراره بره همین یه گوش واسش کفایت میکنه ، خاله مهری یه نگاه عاقل اندر سفیه به عمو جقله کرد ُ و گفت : آقا جلیل ؟ نگفته بودی که شما هم یه پلیس ُ و همکار داداش من هستی ؟ پس باشه وقتی ماموریت شما تموم شد من یه وقت عمل واسه شما میزارم ، جناب سروان که از حرف خاله مهری تعجب کرده بود جواب داد : نه خانم دکتر فعلا" لازم نیست آخه این آقا جلیل ما باید یه چند وقتی آب خُنک بخوره ، خاله مهری خندید ُ و گفت : جناب سروان آب خُنک عیبی نداره ولی اصلا" نباید آب یخ بخوره چون واسه عملش خوب نیست ، من احساس کردم که خاله مهری همه چی رو راجب عمو جقله میدونه ُ و داره پنهون میکنه ، تا خاله مهری از اطاق رفت بیرون جناب سرگرد یه چِش غرّه به جناب سروان رفت ُ و گفت : ببینم رضا ؟ مگه من به تو راجب جقله دستوری دادم ؟ جناب سروان دست ُ و پاش رو گُم کرد ُ و یه کمی مِن ُ و مِن کرد ُ و گفت : نه قربان ، جناب سرگرد ادامه داد : پس چرا با اینکه من هنوز چیزی بهت نگفتم تو داری از خودت رای صادر میکنی ؟ جناب سروان تندی گفت : ببخشید جناب سرگرد ؟ آخه من فکر کردم که شما میخواید که جقله رو بازداشت کنید ، جناب سرگرد عصبانی شد ُ و با تندی گفت : آخه عقل کُل ما اَگه آلان جقله رو بازداشت کنیم که همه چی لُو میره ُ و همه زحمت هایی که تا حالا کشیدیم هدر میشه ، آلان تنها کسی که میتونه به ما کمک کنه همین داش جقل خودمونه مگه نه داش جقله ؟ عمو جقله از شنیدن حرفهای سرگرد یه نفس راحتی کشید ُ و گفت : هر چی شما بفرمائید داش جان ؟ راستش رو بخواید من از شنیدن این خبر که جناب سرگرد نمی خاد عمو جقله رو بازداشت کنه خوشحال بودم چون حداقل خودم چندین بار شاهد بودم که عمو جقله سر بزنگاه به داد ما رسید ُ و ما رو از دست غلوم پاپتی ُ و یدی خمره ایی نجات داده بود حالا چرا این کار میکرد و قصد ُ و غرضش چی بود خدا عالم بود ، یه دفعه انگار که جناب سرگرد صدای فکر کردن من رو شنیده باشه از عمو جقله پرسید : ببینم جلیل خان من ُ و محمدحسن چندین بار احساس کردیم که وقتی به خطر میوفتیم ُ و امکان داره لُو بریم تو یه جورایی ما رو از مهلکه نجات دادی درسته ؟ واقعا" تو از کی و کجا تونستی به شخصیت واقعی ما پی ببری و اصلا" هدفت از کمک به ما چی بود ؟ عمو جقله یه نگاه به من ُ و بابا روح اله انداخت ُ و گفت : جناب سرگرد ؟ انگار شما یادتون رفته که تنها کسی که هر سه تای سه قلوها رو از نزدیک دیده من هستم تقریبا" میشه گفت که در بین افراد این سه تا گروه تبهکار فقط من بودم که هر سه این بچه ها رو از نزدیک دیدم ، من محمد حسین و زینب رو زمانی که داخل مطب اون دکتر نامرد اسیر بودن از نزدیک دیده بودم و محمد حسن رو هم همراه شما دیدم ، بابا روح اله از عمو جقله پرسید : ولی جلیل خان شما چطوری تونستی بفهمی که محمدحسین و محمدحسن یکی نیستن ؟ عمو جقله گفت راستش رو بخواید من اولش فکر کردم که محمدحسن همون محمدحسینه ، تا زمانی که غلوم پاپتی ُ و یدی خمره ایی به ما ماموریت دادن تا ما بریم به قلعه سیندرلا ، جناب سروان پرسید : ولی اونجا چطوری متوجه یکی نبودن این دو تا برادر شدی ؟ عمو جقله جواب داد : یدی خمره ایی به من ُ و فری دست طلا دستور داد تا شکل ُ و شمایل محمدحسن رو شبیه بچه های گِدا و فقیر کنیم اونجا داخل اون تاکسی وقتی من خواستم لباسهای محمدحسن رو پاره کنم و جناب سرگرد نذاشت اونجا بود که من چشمم افتاد به شکم و پهلوی محمدحسن و متوجه شدم که اثری از بریدگی و بخیه روی شکمش وجود نداره اونجا بود که نقریبا" مطمئن شدم که محمدحسن اون برادر سالم و قُل سوم هستش که همه دارن دنبالش میگردن واسه همین از اون موقع محمدحسن رو زیر نظر گرفتم ، مخصوصا" زمانی که اون دوتا صندوقچه بَدل آماده شد و من تونستم جای یکی از اونها رو با صندوقچه اصلی عوض کنم و صندوقچه اصلی رو پیش خودم بیارم ، حالا فقط ۰۰۰
ادامه دارد ، حسن عبدی
♦️تصویری دیگر از حاج صادق و حاج محرم دو تن از شهدای امروز سپاه در سوریه که توسط جنگنده های رژیم صهیونیستی به شهادت رسیدند
۳۰/۱۰/۱۴۰۲
آموزش های بیشتر 👇👇👇
#خانواده_و_سوادرسانهای
باماهمراه باشید با تازهترین ها👇
📲به تنها کانال جامع تحلیلی، آموزشی و تخصصی خانواده و سواد رسانهای بپیوندید 👇
@Family_literacy
🌿
هدایت شده از مجموعه مردمی سینماوارثین
♦️مجموعه مردمی سینماوارثین تقدیم میکند:
💢اکران مستند «سرباز ۴۶ ساله»
(نگاهی به زندگی شهید احمد کاظمی)
⚡️**با حضور کارگردان اثر، جناب آقای محسن اردستانی**
زمان: یکشنبه ۱ بهمن ماه، ساعت ۱۹
مکان: سالن موسسه فرهنگی علامه مخبر (کتابخانه مخبر)
🔖 تهیه بلیط: Http://eitaa.com/cinema_varesin
@cinemavaresin (اینستا)
09924354214
✅ #منتشر_کنید
#مجموعه_مردمی_سینماوارثین
➕https://eitaa.com/joinchat/3525771264C13057ea2c0