eitaa logo
فاطمی
423 دنبال‌کننده
9.1هزار عکس
4.7هزار ویدیو
168 فایل
تاسیس : ۹۹/۰۳/۲۷ ارتباط با مدیر کانال 👈 @farezva
مشاهده در ایتا
دانلود
آینده‌فروشی روحانی 🔺بهروز محبی نجم آبادی، عضو کمیسیون برنامه و بودجه مجلس شورای اسلامی : 🔹دولت روحانی همواره برای تامین بودجه کشور به سمت استقراض از بانک مرکزی و انتشار اوراق قرضه می‌رفت. 🔹آنان به تکالیف قانونی خود برای تامین منابع بودجه عمل نکردند و به جای آن که اموال و سهام‌های دولتی را به فروش برسانند، آینده فروشی و دست در جیب آیندگان کردند. 🔹کسری بودجه کشور بسیار زیاد است و قطعاً مشکلاتی طی ماه‌های آینده برای کشور به وجود خواهد آمد که ماحصل ناکارآمدی‌های دولت سابق است. 🔹دولت روحانی هیچ گاه به مصوبات بودجه‌ای مجلس شورای اسلامی توجه نمی‌کرد، در حالی که باید درآمدهای کشور واقعی باشد و نباید به سمت استقراض و انتشار اوراق حرکت کنیم. @fatemi_ar
✨﷽✨ 🌹 پاداش یک گواهی ✍حضرت یوسف علیه السلام در کاخ خود بر روی تخت پادشاهی نشسته بود. جوانی با لباسهای چرکین از کنار کاخ او گذشت. جبرئیل در حضور آن حضرت بود. نظرش به آن جوان افتاد. گفت: یوسف! این جوان را می‌شناسی؟ یوسف(ع) گفت: نه! جبرئیل گفت: این جوان همان طفلی است که پیش عزیز مصر، در گهواره به سخن درآمد و شهادت بر حقّـانیّت تو داد. حضرت یوسف(ع) گفت: عجب! پس او بر گردن ما حقّی دارد. با شتاب مأمورین را فرستاد، آن جوان را آوردند و دستور داد او را تمیز و پاکیزه نمودند و لباس‌های پر بها و فاخر بر وی پوشاندند و برایش ماهیانه حقوقی مقرّر نموده و عطایای هنگفتی به او بخشیدند. حضرت جبرئیل با دیدن این منظره، تبسّم کرد. یوسف(علیه السلام) گفت: مگر در حق او کم احسان کردم که تبسّم می‌کنی؟ جبرئیل گفت: تبسّم من از آن جهت بود که مخلوقی در حق تو که مخلوق هستی، بواسطه ی یک شهادت بر حق در زمان کودکی از این همه إنعام و احسان برخوردار شد. حال خداوند کریم در حق بنده ی خود که در تمام عمر، شهادت بر توحید او داده است، چقدر احسان خواهد کرد؟! 📚پندهای جاویدان، ص٢٢٠ ✅ نشر آثار استاد قرائتی ┄┅┅❅❁❅┅┅┄ @fatemi_ar
⭕️ آذری جهرمی با وثیقه آزاد است 🔹سخنگوی قوه قضاییه: برای وزیر سابق ارتباطات با شکایت جمعی از مردم و چند دستگاه اجرایی به اتهام نشر اکاذیب با قصد تشویش اذهان عمومی، استنکاف از دستور قضایی و استنکاف از اجرای اوامر حکومتی مقامات قانونی، پرونده‌ای در دادسرای فرهنگ و رسانه تشکیل شده است. 🔹آذری جهرمی احضار و تفهیم اتهام شده و با قرار تامین کیفری آزاد است. در آن مرحله، آخرین دفاع از این فرد اخذ نشده بود. بعد از آن، مجددا شکایت دیگری به دادسرا واصل شد و پرونده در جریان رسیدگی است. #⃣ @fatemi_ar
دلایل افتادگی پلک 👁 افتادگی پلک‌ چشم عارضه‌ای هست که در اون یکی یا هر دو پلک بالایی پایین می‌افته، این اتفاق می‌تونه هم برای خانم‌ها و هم برای آقایون و تو هر سنی اتفاق بیفته، اما تو سنین بالاتر شایع‌تر هست. @fatemi_ar
,
بریم سراغ دستور زیتون پرورده زیتون سبز بدون هسته ۵۰۰ گرم نعنا و گشنیز و چوچاق ۳ قاشق سوپ خوری آب انار ترش ۱ پیمانه مغز گردو ساییده شده ۲۰۰ گرم سیر ۱ بوته رب انار ۱/۳ پیمانه دانه انار ترش ۱/۲ پیمانه نمک و گلپر به مقدار لازم مغز گردو رو بسایید. سبزی ها رو بشورید و کاملا ریز خرد کنید.زیتون رو امتحان کنید. اگر شور بود یک ساعت در آب سرد بزاریدتا شوری اون گرفته بشه. زیتون رو در کاسه ای گود بریزید و مغز گردوی ساییده و سبزی های خرد شده رو به اون اضافه کنید.در صورتی که سبزی چوچاق را که نوعی سبزی محلی و مخصوص شماله رو در دسترس نداشتید به جای سبزی چوچاق یک قاشق چایخوری نعنای خشک بریزید. سیر رو له کنید و به زیتون اضافه کنید.آب انار , رب انار و دانه انار ترش نمک و گلپر رو اضافه کنید و زیر و رو کنید تا مخلوط بشن. مخلوط به دست اومده رو ۲ ساعت در یخچال بذارید تاجا بیفته. @fatemi_ar
هدایت شده از خبرگزاری فارس
مجید عشقی رئیس سازمان بورس شد 🔹عشقی قائم مقامی بورس کالا و مشاور ارشد مدیرعامل بورس کالا را در کارنامه خود دارد. او همچنین در شرکت‌های تامین سرمایه لوتوس پارسیان و سرمایه‌گذاری نور دنا عضو هیأت مدیره بوده و بیش از ۲۰ سال سابقه فعالیت در بازار سرمایه دارد. @Farsna
هدایت شده از خبرگزاری فارس
6.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ۲۴|امروز چه خبر بود؟ از حکم پرونده منافقین تا وثیقه آذری‎جهرمی @Farsna
5.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 فیلم کامل و دیدنی از شلیک سامانه پدافندی دزفول ایران برای اولین بار به تکنولوژی شلیک سرد موشک‌ها دست یافت @fatemi_ar
بسیاری از فرماندهان و بزرگان دفاع مقدس، از افراد بسیار عادی و ساده درجامعه بودند. شهید برونسی معمار بود، شهید طاهری چوپان و... سردار شهید حسین ساعدی که فرمانده سپاهیان و بسیجیان خمین به حساب می آمد یک گچکار ساده بود، او با شروع جنگ به کردستان رفت و در کنار سردار احمدمتوسلیان بود. آنجا همه قدرت مدیریت و شجاعت او را دیدند. حسین حماسه ها آفرید. ✅او بعدها فرمانده نیروهای اعزامی از خمین شد و در سالهای ابتدای دفاع مقدس، با گردان روح الله، خط شکن عملیات‌ها شد. 💐شهید زین الدین که فرمانده اش بود، بسیار به حسین ساعدی علاقه داشت. او سخت ترین محورها را در اختیار حسین و نیروهایش قرار می داد. در یکی از عملیاتها، دو گردان نیرو در عمق مواضع دشمن محاصره شدند. مهمات و اذوغه آنها تمام شد. دشمن ده ها خودرو فرستاد تا بلکه یکجا ۷۰۰ اسیر بگیرد‼️ حسین ساعدی فرمانده آنها بود، سردار زین الدین به او گفت هرکاری می توانی انجام بده. او که هیچ دوره فرماندهی ندیده بود، با توکل بر خدا و حرکتی عجیب، نه تنها تمامی نیروها را نجات داد، بلکه تعداد زیادی کشته و اسیر از دشمن گرفت!! حکایت دلاوری های او ادامه داشت. برادر زین الدین قصد داشت او را معاون لشکر کند اما بسیجیان خمین اعتراض خود را با شعار: یاحسین یا خمین فریاد زدند. یعنی اگر حسین نباشد به خمین بر می گردیم. 💐حسین ساعدی این اعجوبه دفاع مقدس در عملیات خیبر جاودانه شد. 📙برگرفته از کتاب یاحسین یا خمین. @fatemi_ar
⭕️خوشحالی صهیونیست‌ها از پیروزی جریان صدر روعی کایس، خبرنگار شبکه اسرائیلی کان نیوز: 🔹ما در حال حاضر شاهد مسیر درستی در عراق با رهبری مقتدی صدر و کنار رفتن شبه نظامیان مورد حمایت ایران هستیم. ✍ نمیدونم چرا یهو یاد ذوق زدگی صهیونیست ها پس از انتخابات اصلاح‌طلبان و اعتدالیون در ایران افتادم. 😐
✍️ 💠 احساس می‌کردم از دهانش آتش می‌پاشد که از درد و ترس چشمانم را در هم کشیدم و پشت پلکم همچنان مصطفی را می‌دیدم که با دستی پر از سینه‌اش را گرفته بود و از درد روی زمین پا می‌کشید. سوزش زخم شانه، مصیبت خونی که روی صندلی مانده و همسری که حتی از حضورش کرده بودم؛ همه برای کشتنم کافی بود و این تازه اول مکافاتم بود که سعد بی‌رحمانه برایم خط و نشان کشید :«من از هر چی بترسم، نابودش می‌کنم!» 💠 از آینه چشمانش را می‌دیدم و این چشم‌ها دیگر بوی خون می‌داد و زبانش هنوز در خون می‌چرخید :«ترسیدم بخواد ما رو تحویل بده، کردم! پس کاری نکن ازت بترسم!» با چشم‌هایش به نگاهم شلاق می‌زد و می‌خواست ضرب شصتش تا ابد یادم بماند که عربده کشید :«به جون خودت اگه ازت بترسم، نابودت می‌کنم نازنین!» هنوز باورم نمی‌شد قاتل شده باشد و او به قتل خودم تهدیدم می‌کرد که باور کردم در این مسیر اسیرش شده و دیگر روی زندگی را نخواهم دید. 💠 سرخی گریه چشمم را خون کرده و خونی به تنم نمانده بود که صورتم هرلحظه سفیدتر می‌شد و او حالم را از آینه می‌دید که دوباره بی‌قرارم شد :«نازنین چرا نمی‌فهمی به‌خاطر تو این کارو کردم؟! پامون می‌رسید ، ما رو تحویل می‌داد. اونوقت معلوم نبود این جلادها باهات چیکار می‌کردن!» نیروهای امنیتی هرچقدر خشن بودند، این زخم از پنجه هم‌پیاله‌های خودش به شانه‌ام مانده بود، یکی از همان‌ها می‌خواست سرم را از تنم جدا کند و امروز سعد مقابل چشم خودم مصطفی را با چاقو زد که دیگر باورم نمی‌شد و او از اشک‌هایم را حس می‌کرد که برایم شمشیر را از رو کشید :«با این جنازه‌ای که رو دستمون مونده دیگه هیچکدوم حق انتخاب نداریم! این راهی رو که شروع کردیم باید تا تهش بریم!» 💠 دیگر از چهره‌اش، از چشمانش و حتی از شنیدن صدایش می‌ترسیدم که با صورتم به پنجره پناه بردم و باران اشک از چشمانم روی شیشه می‌چکید. در این ماشین هنوز عطر مردی می‌آمد که بی‌دریغ به ما کرد و خونش هنوز مقابل چشمانم مانده بود که از هر دو چشمم به جای اشک خون می‌بارید. در این کشور غریب تنها سعد آشنایم بود و او هم دیگر جانم شده بود که دلم می‌خواست همینجا بمیرم. پشت شیشه اشک، چشمم به جاده بود و نمی‌دانستم مرا به کجا می‌کشد که ماشین را متوقف کرد و دوباره نیش صدایش گوشم را گزید :«پیاده شو!» 💠 از سکوتم سرش را چرخاند و دید دیگر از نازنین جنازه‌ای روی صندلی مانده که نگاهش را پرده‌ای از اشک گرفت و بی‌هیچ حرفی پیاده شد. در را برایم باز کرد و من مثل کودکی که گم شده باشد، حتی لب‌هایم از می‌لرزید و گریه نفسم را برده بود که دل سنگش برایم سوخت. موهایم نامرتب از زیر شال سفیدی که دیشب سمیه به سرم پیچیده بود، بیرون زده و صورتم همه از و گریه در هم رفته بود که با هر دو دستش موهایم را زیر شال مرتب کرد و نه تنها دلش که از دیدن این حالم کلماتش هم می‌لرزید :«اگه می‌دونستم اینجوری میشه، هیچوقت تو رو نمی‌کشوندم اینجا، اما دیگه راه برگشت نداریم!» 💠 سپس با نگاهش ادامه مسیر را نشانم داد و گفت :«داریم نزدیک میشیم، باید از اینجا به بعد رو با تاکسی بریم. می‌ترسم این ماشین گیرمون بندازه.» دستم را گرفت تا از ماشین پیاده شوم و نگاهم هنوز دنبال خط خون مصطفی بود که قدم روی زمین گذاشتم و دلم پیش عطرش جا ماند. سعد می‌ترسید فرار کنم که دستم را رها نمی‌کرد، با دست دیگرش مقابل ماشین‌ها را می‌گرفت و من تازه چشمم به تابلوی میان جاده افتاد که حسی در دلم شکست. 💠 دستم در دست سعد مانده و دلم از قفس سینه پرید که روی تابلو، مسیر دمشق نشان داده شده و همین اسم چلچراغ گریه را دوباره در چشمم شکست. سعد از گریه‌هایم کلافه شده بود و نمی‌دانست اینبار خیال دیگری خانه خاطراتم را زیر و رو کرده که دلم تنها آغوش را تمنا می‌کرد. همیشه از زینبیه دمشق می‌گفت و نذری که در حرم (سلام‌الله‌علیها) کرده و اجابت شده بود تا نام مرا زینب و نام برادرم را ابوالفضل بگذارد؛ ابوالفضل پای مادر ماند و من تمام این را دشمن آزادی می‌دیدم که حتی نامم را به مادرم پس دادم و نازنین شدم. 💠 سال‌ها بود و دین و مذهب را به بهانه آزادی از یاد برده و حالا در مسیر برای همین آزادی، در چاه بی‌انتهایی گرفتار شده بودم که دیگر رهایی نبود... ✍️نویسنده: @fatemi_ar