eitaa logo
『دختران‌فاطمی|پسران‌علوی』
547 دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
1.3هزار ویدیو
311 فایل
اینجا‌خانھ #عشق است خانھ‌بۍ‌بۍ‌زهراو موݪا‌امیراݪمؤمنین{؏‌‌}♥️ آهستہ‌وذڪرگویان‌واردشو.....😌✋🏻 📡راه‌ارتباطی‌با‌ما پاسخ‌به‌ناشناس‌ها🔰 ♡➣ @nazar2 📩راه‌های‌ارتباطی⇩ ♡➣zil.ink/asheghe_shahadat.313 ♡➣zil.ink/building_designer
مشاهده در ایتا
دانلود
پریدم بالای اتوبوس خواهران و لیست حضور و غیاب را چک کردم. آقای صارمی صدایم زد: خانم صبوری! یه لحظه بیاین! با زهرا رفتیم پایین. آقای صارمی کنار ماشین تدارکات ایستاده بود. گفت: ما با ماشین تدارکات میایم، ولی شما مسئول برادرا رو بشناسید که اگه کاری داشتید بهش بگید. بعد صدا زد: آقای حقیقی… آقای نساج… بیاین… وقتی گفت حقیقی سرجایم خشکم زد. سید و یک جوان دیگر جلو آمدند: بله؟ هردو از دیدن هم شوکه شده بودیم. نمیدانم چرا لباس روحانیت نپوشیده بود. به روی خودم نیاوردم. آقای صارمی گفت : خانم صبوری و خانم شمس مسئول خواهرا هستن. خواهرا شمام مسئول برادرا رو بشناسید که مشکل پیش نیاد. بعد از سید پرسید: تغذیه برادرا رو توزیع کردید؟ – بله فقط اتوبوس خواهرا مونده. گفتم : ما خودمون توزیع میکنیم. اما آقای صارمی گفت : جعبه ها سنگینه، آقای حقیقی و نساج میان کمک. سید هم از خدا خواسته گفت : چشم! برادرها جعبه ها را برداشتند و آمدند طرف اتوبوس. سید جعبه را گرفته بود و من و زهرا یکی یکی تغذیه را به بچه ها میدادیم. کار توزیع تغذیه که تمام شد، سید پایین رفت. همانجا پایین پله ها ایستاد و به زمین خیره شد: اگه کاری داشتید به بنده بگید، با راننده هم هرکاری داشتید بگید من بهش میگم! با صدای گرفته ای گفتم ” چشم” و در اتوبوس را بستم و راه افتادیم. تمام راه به این فکر میکردم که چرا من و سید باید در یک اردو باشیم؟ 🌱 🌸@yyamahdii313 @hadidelhaa🌸
ایـــنـــم اݫ³ݐاڔت اِمـــڔۊݫ ڔمـــﺎݩ 🌸👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ع_بر_تمامی_اعضای_کانالمون_مبارک🎉🎊🎀🎈🎉🎊🎈🌸
💚 قسم به حضرت منان دوشنبه ها را ما میان می گیریم |•°@hadidelhaa°•|
برادرم‼️ ←تمام شهرهم ڪہ زلیخا شوندوجلوه گرے ڪنند دربرابر دیدگانت ⇤تو یوسف باش ⇤یوسف گونہ ببین ⇤یوسف گونہ رفتارڪن خدارا چہ دیدے! شاید ⇣ بایـــوسف بودن تو ، زلیخا هم بہ خود آمد... |•°@hadidelhaa°•|
را باد نیاورده که باد ببره پرچم غیرت همه مردان سرزمینم است که سرخی خونشان را به سیاهی آن بخشیدن🌷 |•°@hadidelhaa°•|
🌹 خاطره ای از شهید مصطفی ردانی پور عروسی اش نزدیک بود، یک کارت دعوت برای امام رضا علیه السلام نوشته بود که داده بود ببرن مشهد، یک کارت هم برای امام زمان علیه السلام که انداخت توی چاه مسجد جمکران، یک کارت هم برای حضرت زهرا و حضرت معصومه سلام الله علیها نوشت که برد قم و انداخت توی ضریح... درست قبل از عروسیش بود که حضرت زهرا سلام الله علیها آمده بود به خوابش به بی بی عرض کرد: خانوم جان! من قصد مزاحمت برای شما نداشتم. حضرت فرموده بود: چرا دعوت شما رو رد کنیم؟ چرا به عروسی شما نیاییم؟ 🌱🌸@hadidelhaa🌸🌱