#قسمت7️⃣#کتاب_کشتی_پهلو_گرفته
ده حورالعین که هم اکنون نیز از بهشتیان دیگر بیتابترند برای دیدار تو، به خانه فرود آمدند، هر کدام با ملاحت خاصی در چشم و طشت و ابریقی در دست.
آب کوثر را من اول بار در آنجا دیدم و تا نگفتند که آن آب است و کوثر است من ندانستم، همچنانکه تا پیامبر نفرمود که تو زهرهای و خدا نفرمود که تو کوثری من ندانستم.
اکنون...
اکنون من به یاد آن جامههای بهشتی و آن آب کوثر و آن لحظههای شیرین تولدت افتادم که تو برای اقامتی چند روزه از بهشت به زمین میآمدی...
و اکنون که آخرین لحظات حیات درد آلودهات سپری میشود چون مرغ پر و بال مجروحی که از قفسی هجده ساله رها میگردد به سوی ما پر میکشی.
دخترم! بتول من که خدا تو را در میان زنان بیمثل و همتا ساخت.
بتول من! دخترم دل گسستهام از دنیا!
دختر آخرتم! دخترم معادم! دختر بهشتی من!
بتول من که خدا ترا از همهی آلودگیها منزه ساخت!
عزیز دلم! خدا تو را چند روزی به زمینیان امانت داد تا بدانند که راز آفرینش زن چیست؟
و رمز خلقت زن در کجاست؟ و اوج عروج آدمی تا چه پایه بلند است. میدانم، میدانم دخترم که زمینیان با امانت خدا چه کردند،
میدانم که چه به روزگار دردانه رسول خدا آوردند، میدانم که پارهی تن من را چگونه آزردند، میدانم، میدانم...
بیا! فقط بیا و خستگی این عمر زجرآلوده را از تن بگیر!
ملائک بال در بال ایستادهاند و آمدن تو را لحظه میشمرند.
حوریان، بهشت را با اشک چشمهایشان چراغان کردهاند.
بیا و بهشت را از انتظار درآر. بیا و در آغوش پدرت قرار و آرام بگیر.
✨سلام بر تو!
✨سلام بر پدرت
✨و سلام بر شوی همیشه استوارت.
اَلسَّلامُ عَلَيْكِ یَا اُمّاهُ يَا فاطِمَةُ الزَّهْراء
یامَوْلٰاتیٖ یافاطِمَةُ اَغیٖثٖنی
✍🏻 به قلم سید مهدی شجاعی
@dokhtarayehalavi
#جلسه8️⃣#کتاب_کشتی_پهلو_گرفته
گویی تقدیر چنین بوده است که حضور دو روزهی من در دنیا با غم و اندوه عجین شود، هر چه بود گذشت و هر چه میبود میگذشت.
و من میدانستم که تقدیر چگونه رقم خورده است و میدانستم که غم، نان خورشت همیشهی من است و اندوه، همسایهی دیوار به دیوار دل من.
اما آمدم، آمدم تا دفتر زنان بیسرمشق نماند،
آمدم تا قرآن مثال بیابد، تفسیر پیدا کند، نمونه دهد...
آمدم تا خلقت بیغایت نماند، بیمقصود نشود، بیهدف تلقی نگردد.
من اگر نبودم، من و پدرم اگر نبودیم، من و شویم اگر نبودیم، من و شما نور چشمان و فرزندانم اگر نبودیم، اگر ما نبودیم، جهان آفریده نمیشد، خلقت شکل نمیگرفت، آفرینش تکوین نمییافت، این را خداوند جل و علا تصریح فرموده است.
گریه نکنید عزیزان من!
شما از این پس جای گریستن بسیار دارید. بر هر کدام از شما مصیبتها میرود که جگر کوه را کباب میکند و دل سنگ را آب.
😭😭😭
حسن جان!
این هنوز ابتدای مصیبت است، رود مصیبت از بستر حیات تو عبور میکند.
مظلومیت جامهای است که پس از پدر قاعدهی تن تو میشود.
تو مظلوم مضاعف تاریخ میشوی که مظلومیتت نیز در پردهی استتار میماند.
حسین جان!
زود است برای گریستن تو! تو دیگر گریه نکن!
تو خود دردانهی اشک آفرینشی!
عالم برای تو گریه میکند، ماهیان دریا و مرغان آسمان در غم تو میگریند.
😭😭😭
پیامبران همه پیش از تو در مصیبت تو گریستهاند و شهادت دادهاند که روزی همانند روز تو نیست.
بیا، از روی پای من برخیز و سر بر سینهام بگذار اما گریه نکن.
گریهی تو دل فرشتگان خدا را میسوزاند و جگر رسول خدا را آتش میزند.
اکنون که زمان اندوه من نیست، زمان شادکامی من است، لحظهی رهایی من است.
@dokhtarayehalavi
اَلسَّلامُ عَلَيْكِ یَا اُمّاهُ يَا فاطِمَةُ الزَّهْراء
یامَوْلٰاتیٖ یافاطِمَةُ اَغیٖثٖنی
#جلسه9️⃣#کتاب_کشتی_پهلو_گرفته
گاه اندوه من آنزمان بود که بر زمین نازل شدم، آغاز دورهی غم باز من آنگاه بود که نه چون آدم علیهالسلام به اجبار و از سر گناه بلکه چون پدرم محمد (ص) به اختیار و از سر لطف و رحمت پروردگار، از بهشت هبوط کردم.
مهبطم اگر چه مهبط وحی بود و منزلم اگر چه منزل جبرئیل و قرارگاهم اگر چه قرار گاه عزیزترین بندهی خدا و خاتم پیامبران او.
اگر چه آن دستها که به استقبالم آمده بود، دستهای برترین زنان عالم امکان بود، اگر چه اولین جامههایی که در زمین بر تن کردم، جامههای بهشتی بود.
اگر چه به اولین آبی که تن سپردم، زلال بیهمانند کوثر بود، اگر چه... اما...
اما محنت و مظلومیت نیز، از بدو تولد با من زاده شد، با من رشد کرد و در من تبلور یافت.
من هنوز اولین روزهای همنشینی با گهواره را تجربه میکردم که آمد و رفت تازه مسلمانان زجر کشیده اما صبور و مقاوم به خانهمان آغاز شد.
رفت و آمدی مومنانه اما هراسناک عاشقانه اما بیم زده، خالص و صمیمی و شورانگیز اما ترسان و گریزان و مراقب.
خدنگ اولین خبرهایی که از ورای گهواره میگذشت و بر گوش جگر من مینشست، شکنجه و آزار و اذیت مومنان نخستین بود.
یک روز خبر سمیه میآمد، آن پیرزن زجر دیدهای که عمری در عطش باران توحید زیسته بود و با چشیدن اولین قطرات آن از ابردستهای پیامبر، همه چیز خویش را فدا کرد و جان خود را سپر ایمان خالص خود ساخت.
آن ییرزن مومنی که سختترین شکنجهها را بر تن رنجور و نحیف خویش هموار ساخت تا ندای حق پیامبر بیلبیک نماند.
روز دیگر خبر یاسر میآمد؛ «یاسر را مشرکان در بیابان سوزان و تفتیده حجاز خواباندهاند و سنگهای سخت و گران بر اندام او نهادهاند تا او دست از توحید بردارد و در مقابل بتها سر بساید.»
یک روز خبر بلال میآمد، روز دیگر عمار، روز دیگر...
و من به وضوح میدیدم که شکنجهها و آسیبها و لطمهها نه فقط بر نو مسلمانان ایثارگر که بر پدرم رسول خدا وارد میشود و او چه میتواند بکند جز این که هر روز بر این مومنان محبوس بگذرد و آنان را به صبر و استواری بیشتر دعوت کند.
✨صبْراً یا آلِ یاسِر، صَبْراً یا بِلال...
و... بغضها و اشکها و گریههای خویش را به خانه بیاورد.
در تب و تاب شکنجهی پیروان مومن و معدود بسوزد اما توان هیچ ممانعت و دفاعی نداشته باشد.
خدا بیامرزد ابوطالب را و غریق رحمت کند حمزه را که اگر این دو حامی با صلابت و قدرتمند نبودند، آنکه در بیابان سوزان، سنگ بر شکمش مینشست پیامبر بود و آن بدن که آماج عمودها و نیزهها قرار میگرفت، بدن مبارک پیامبر بود، همچنانکه با وجود این دو حامی موحد و استوار نیز آنکه شکنبهی شتر بر سرش فرود میآمد پیامبر بود و آنکه پایش به سنگ جهالت دشمنان میآزرد، پیامبر بود- سلام خدا بر او-.
ان شاءالله #ادامه_دارد...
اَلسَّلامُ عَلَيْكِ یَا اُمّاهُ يَا فاطِمَةُ الزَّهْراء
یامَوْلٰاتیٖ یافاطِمَةُ اَغیٖثٖینیٖ
✍🏻 به قلم سید مهدی شجاعی
http://eitaa.com/joinchat/3276144666C5a1f059d7a
@dokhtarayehalavi