پسر کوچکی در مزرعه ای دور دست
زندگی می کرد.
هر روز صبح قبل از طلوع خورشید از خواب
بر میخاست و تا شب به کارهای سخت روزانه مشغول بود.
همزمان با طلوع خورشید از نرده ها بالا میرفت تا کمی استراحت کند.
در دوردستها خانهای با پنجره هایی طلایی همواره نظرش را جلب می کرد
و با خود فکر می کرد چقدر زندگی در آن خانه با آن وسایل شیک و مدرنی که باید داشته باشد لذت بخش و عالی خواهد بود.
با خود می گفت:" اگر آنها قادرند پنجره های خود را از طلا بسازند پس سایر اسباب خانه
حتما بسیار عالی خواهد بود"
بالاخره یک روز به آنجا می روم و از نزدیک آن را می بینم…
یک روز پدر به پسرش گفت به جای او کارها را انجام می دهد و او می تواند در خانه بماند.
پسر هم که فرصت را مناسب دید غذایی برداشت و به طرف آن خانه و پنجره های طلایی رهسپار شد.
راه بسیار طولانی تر از آن بود که تصورش را میکرد.
بعد از ظهر بود که به آن جا رسید و با نزدیک شدن به خانه متوجه شد که از پنجره های طلایی خبری نیست،
و در عوض خانه ای رنگ و رو رفته و با نردههای شکسته دید!
به سمت در قدیمی رفت و آن را به صدا در آورد.پسر بچه ای هم سن خودش در را گشود.
سوال کرد که آیا او خانه پنجره طلایی را دیده است یا خیر؟
پسرک پاسخ مثبت داد و او را به سمت ایوان برد.
در حالی که آنجا می نشستند نگاهی به عقب انداختند و در انتهای همان مسیری که طی کرده بود و هم زمان با غروب آفتاب،
خانه خودشان را دید که با پنجره های طلایی میدرخشید!
#آبرنگ 🎨
#حاج_اقا_امان_اللهی
#کلاسداری
#داستان
#موفقیت
@gasdak313
✍ نیروے زیاد دعاهاے جمعی
🔹زن کشاورزی بیمار شد. کشاورز به سراغ مرد مقدسی رفت و از او خواست برای سلامتی زنش دعا کند.
🔸مرد دست به دعا برداشت و از خدا خواست همه بیماران را شفا بخشد.
🔹ناگهان کشاورز دعای او را قطع کرد و گفت:
صبر کنید. من از شما خواستم برای زنم دعا کنید؛ اما شما برای همه مریضها دعا میکنید.
🔸مرد گفت:
برای زنت دعا میکنم.
🔹کشاورز گفت:
اما برای همه دعا کردید. با این دعا، ممکن است حال همسایهام که مریض است، خوب شود و من اصلا از او خوشم نمیآید.
🔸مرد گفت:
تو چیزی از درمان نمیدانی. وقتی برای همه دعا میکنم، دعاهای خودم را با دعاهای هزاران نفر دیگری که همین الان برای بیماران خود دعا میکنند، متحد میکنم.
🔹وقتی این دعاها با هم متحد شوند، چنان نیرویی مییابند که تا درگاه خدا میرسند و سود آن نصیب همگان میشود.
دعاهای جدا جدا و منفرد، نیروی چندانی ندارند و به جایی نمیرسند.
#آبرنگـــ🎨
#حاج_اقا_امان_اللهی
#درمان_باذکرالله
@gasdak313