eitaa logo
غریب‌طوس|𝑮𝒉𝒂𝒓𝒊𝒃‌𝑻𝒖𝒔
1.9هزار دنبال‌کننده
4.4هزار عکس
1.8هزار ویدیو
69 فایل
[ بسم‌الله ] شهدا‌ مانند‌ من‌ و‌ تو‌ در‌ این‌ دنیا‌ زندگی‌ کردند ؛ ولی‌ اهل ِ دنیا‌ نشدند .. روحی در شوق ِ پرواز ، ولی در حصار ِکالبدی از گناه :) محتاج به توجه خاص ِاُمُ‌المصائب حضرت زینب "س" کپی با ذکر صلواتی برای ظهور ِ مولا ..
مشاهده در ایتا
دانلود
_چرا مهاجرت کردی؟! +تا از دست آخوندا راحت بشم! همچنان بعد از مهاجرت:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
_لباس دامادی دوست داشتید ؟ + نه عروس دوست داشتم 😂 همه پسرا اینطورین 😂 ➥-𝐣𝐨𝐢𝐧- ‹ @Ahmad_Mohammad_Meshlab_313
شب جمعه است؛ هوایت نکنم میمیرم:)💔
- شب‌های‌جمعه ..mp3
10.16M
شب‌ های ِجمعه .. آخه چه سری داره دلهامون میگیره؛)!؟ [ @Ahmad_Mohammad_Meshlab_313 ]
-WWW.SARALLAH-ZN.RI-ma0002114.mp3
20.42M
قبول دارید هیچ روضه ای مثل این اشک ادم در نمیاره:)!؟
نزاری اربعین برام یه حسرت شه😭
غریب‌طوس|𝑮𝒉𝒂𝒓𝒊𝒃‌𝑻𝒖𝒔
قتلگاه:)))
حسین یخلده مقتله😭 یاراسه تازه قانلری.. هی زینبه نشان وری😭💔 گیت گلمه😭گلمه دور باجه گیت گلمه😭 زینب گوزلرینده حیا یوخدو گیت گلمه💔😭
enc_17002386782180266695799.mp3
4.12M
ابرو بردم💔تو که عباست زمین خورده ببین من زمین خوردم😭💔
ShabNimeShaban1400[06].mp3
38.08M
بخونیم رفقا!؟ شب جمعه دلارو ببریم پیش خدا؛)!🕊 [ @Ahmad_Mohammad_Meshlab_313 ]
وَ حَبَسَنی عَنْ نَفْعی بُعْدُ اَمَلی وَ خَدَعَتْنِی الدُّنْیا بِغُرُورِها وَ نَفْسی بِجِنایَتِها وَ مِطالی یا سَیِّدی و دوری آرزوهایم مرا زندانی ساخته و دنیا با غرورش و نفسم با جنایتش و امروز و فردا کردنم در توبه مرا فریفته
وَ قَدْ اَتَیْتُکَ یا اِلهی بَعْدَ تَقْصیری وَ اِسْرافی عَلی نَفْسی مُعْتَذِراً نادِماً مُنْکَسِراً مُسْتَقیلاً مُسْتَغْفِراً مُنیباً مُقِرّاً مُذْعِناً مُعْتَرِفا ای خدای من اینک پس از کوتاهی در عبادت و زیاده روی در خواهشهای نفس عذرخواه، پشیمان، شکسته دل، جویای گذشت طالب آمرزش، بازگشت کنان با حالت اقرار و اذعان و اعتراف به گناه
یا رَبِّ ارْحَمْ ضَعْفَ بَدَنی وَ رِقَّةَ جِلْدی وَ دِقَّةَ عَظْمی پروردگارا! بر ناتوانی جسمم و نازکی پوستم و نرمی استخوانم رحم کن.
باران شدیدی در تهران باریده بود. خیابان 17 شهریور را آب گرفته بود. چند پیرمرد می خواستند به سمت دیگر خیابان بروند مانده بودند چه کنند. همان موقع ابراهیم از راه رسید. پاچه شلوار را بالا زد. با کول کردن پیرمردها، آن ها را به طرف دیگر خیابان برد. ابراهیم از این کارها زیاد انجام می داد. هدفی جز شکستن نفس خودش نداشت. مخصوصا زمانی که خیلی بین بچه ها مطرح بود! راوی: جمعی از دوستان شهید
نشسته بودیم داخل اتاق. مهمان داشتیم. صدایی از داخل کوچه آمد. ابراهیم سریع از پنجره نگاه کرد. شخصی موتور شوهر خواهر او را برداشته و در حال فرار بود! بگیرش ... دزد ... دزد! بعد هم سریع دویدم دم در. یکی از بچه های محل لگدی به موتور زد. دزد با موتور نقش بر زمین شد! تکه آهن روی زمین دست دزد را برید و خون جاری شد. چهره زرد دزد پر از ترس بود و اضطراب. درد می کشید که ابراهیم رسید. موتور را برداشت و روشن کرد و گفت: سریع سوار شو! رفتند درمانگاه، با همان موتور. دستش را پانسمان کردند. بعد هم با هم رفتند مسجد! بعد از نماز کنارش نشست؛ چرا دزدی می کنی!؟ آخه پول حرام که ... دزد کریه می کرد. بعد به حرف آمد: همه این ها را می دانم. بیکارم، زن و بچه دارم، از شهرستان آمده ام. مجبور شدم. ابراهیم فکری کرد. رفت پیش یکی از نمازگزارها، با او صحبت کرد. خوشحال برگشت و گفت: خدارا شکر، شغل مناسبی برایت فراهم شد. از فردا برو سرکار. این پول را هم بگیر، از خدا هم بخواه که کمکت کند. همیشه به دنبال حلال باش. مال حرام زندگی را به آتش می کشد. پول حلال کم هم باشد برکت دارد. راوی: عباس هادی