eitaa logo
🌸جــــوانان ایرانـ🇮🇷ــے🌸
204 دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
428 ویدیو
27 فایل
┄┅┄┅┄፨•.﷽.•፨┄┅┄┅┄ تأسیس‌کانال:97/5/17 |• #خوش‌امدےرفیق☺️•| |• #تودعوت‌شدهٔ‌شهدایے‌🥀•| . . ←بہ‌وقت‌شام‌مےتونست‌بہ‌وقت‌ تهران‌باشہ شرایــط : @sharait_j گوش جان☺️👇🏼 @bi_nam_neshan حرفتو ناشناس بزن🙂❤️ https://harfeto.timefriend.net/149743141
مشاهده در ایتا
دانلود
.....: ❀✿ ❀✿ _ هھ. واس چی نزارم؟! جواب تلفن ڪسے رو باید بدی ڪھ یخورده معرفت داشته باشھ. ایسان_ چتھ چرا مزخرف میگے؟ مامعرفت نداشتیم؟ واقعا ڪھ! ڪے بود بهت راه ڪارمیداد خنگ! _ راه ڪار برا چے ایسان_ برااینڪھ اززیر امر و فرمایشات حاجے جیم شے. ڪے بود میومد هرروز پیش ما نق مے زد ازچادر بدم میاد؟ڪے بود ڪمڪ میخواس؟ عصبے بلند جواب میدهم: من بودم! من! حالا میدونے چیھ؟ غلط ڪردمو واس همین موقعا گذاشتن!اقاجون غلط ڪردم از شماها ڪمڪ خواسم! ایسان_ اوهو! حالا شدیم شماها.تادیروز ابجے ابجے میڪردی! _ غلط مےڪردم!بیخیالم شو! و تلفن را قطع مےڪنم.بعداز چندثانیھ دوباره شماره اش روی صفحھ میفتد. چندبار پشت هم زنگ مے زند. دوست دارم بمیرند! بارپنجم ڪھ زنگ مے زند ، تلفن رابرمیدارم و باتندی قبل ازآنڪھ بتواند چیزی بگوید، باتمام وجود داد مے زنم: گوش ڪن ایسان! قبل اینڪھ دهنتو وا ڪنے. گوشتو وا ڪن ببین چی میگم. درستھ ازت ڪوچیڪ ترم.درسته تاالان حرف شمارو گوش میدادم. اما باید بدونے هرچے باشم، خرنیستم! اون شب ڪدومتون فهمیدید سپهربامن چیڪارڪرد؟ شماڪھ میدونستید من دنبال هرچے باشم، سمت این ڪسافت ڪاریا نمیرم. چرا بهم نگفتید تومهمونے بساط مشروب و سیگار و پسربازی بھ راهھ؟من احمق بھ شما اعتماد ڪردم.قراربود فقط چادرم رو ڪنار بزارم،نھ آبرومو!اگر رفاقت اینھ،من درشو گل میگیرم. آیسان بین حرفم مے پرد: آے آے... تندنروها... بزن بغل مام برسیم! اولا چیہ واسہ خودت میبرے میدوزے...خودت اڪیپ مارو انتخاب ڪردی! وقتے مارو انتخاب ڪنے ینے آمادگے این چیزارم دارے.. دوما توخر ڪیف شده بودے با ما میومدے دور دور.. عشق میڪردے. بحث ڪلاس و این چیزارم خودت انداختے وسط! سوما همچین میگے سپهر یڪارے ڪرد..آدم فڪر میڪنہ چے شده حالا! یہ دستتو گرفتہ دیگہ! اوف شدے حالا میسوزے؟؟؟ ڪفرم مے گیرد و دندانهایم را روے هم فشار مے دهم. _ آیسان خیلے پستے! آیسان_ گوش ڪن دخترحاجے! تو راست میگے من پستم.... پستم چون داشتم ڪمڪ میڪردم بہ جایے ڪہ دوست دارے برسے! _ هہ! نہ... تو داشتے ڪمڪ میڪردے بہ جایے برسم ڪہ خودتون دوست دارید! بہ بچہ ها بگو بهم دیگہ زنگ نزنن آیسان_ اے بابا! دخترخوب! ڪے دیگہ بہ تو زنگ میزنہ!؟ توخودت آویزون ماشدے وگرنہ نہ سنت بہ ما مے خورد، نہ خانواده ات! نہ تربیت... باحالت مسخره اے ادامہ مے دهد: بدون همیشہ دخترحاجے میمونے.... برو گونے سرت ڪن! باے! تماس قطع مے شود و صداے بوق اشغال درگوشم مے پیچد. باورم نمے شود این حرفها!... فڪر میڪردم درست انتخابشان ڪرده ام. مادرم همیشہ میگفت: اینا برات رفیق نمیشن. ولشون ڪن تا ولت نڪردن... ❀✿ 💟 نویسنــــــده: ❀✿ 👈 ڪپے تنها با ذڪر مورد رضایت است👉 ❀✿ @G_IRANI
.....: ✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿ ❀✿ ❀✿ پوزخندی مے زنم و زیر لب مے گویم: چقد راحت ولم ڪردن. چھ خوش خیال بودم ڪھ گمان مےڪردم ، ناراحتے من، ناراحتے آنهاست. فهمیدم ڪھ برایشان هیچ وقت مهم نبودم. تلفنم را روی میز میگذارم و ازجا بلند مے شوم. موهایم را چنگ مے زنم و دورم مے ریزم . پشت پنجره ی اتاقم مے ایستم و پرده ی حریر نباتے رنگ را ڪنار مےزنم. ڪسانے ڪھ روزی سنگشان را بھ سینه ام مے زدم، امروز پشتم راخالی ڪردند. دوست ڪھ نھ. دورم یڪ لشگر دشمن داشتم. ❀✿ بایڪ تل موهایم راعقب مے دهم و از پلھ ها پایین مے روم.تصمیمم راگرفتھ ام. باید با پدرم صحبت ڪنم. بھ اتاق نشیمن مے روم و بانگاه دنبال مادرم مے گردم. یڪ دفعھ از پشت ڪابینت آشپزخانھ بیرون مے آید و لبخند نیمھ ای مے زند. آرامش را میتوان براحتے درچشمانش دید. یڪ هفتھ ازخانه بیرون نرفتھ ام و این قلبش را تسڪین بخشیده. روی اپن مے شینم و مے پرسم: باباڪو؟ _ چطور؟ _ ڪارش دارم. ترس به نگاه آبی رنگش مے دود: چیڪارداری؟ _ حالا یڪاری دارم دیگھ! انگشت اشاره اش راسمتم میگیرد و میگوید: دختر اخر ببین میتونے مارو دق بدی یانھ! _ وا مامان . چیز بدی نمیخوام بگم. همان لحظھ پدرم از یڪے ازاتاقها بیرون مے آید و میپرسد: چی میخوای بگی بابا؟ ازروی اپن پایین مےپرم و لبخند ملیحے تحویلش مے دهم. _ یھ حرف خصوصے و جدی. ابروهایش رابالا مے دهد و میگوید: خیلے خب. مےشنوم! و روی مبل مےشیند. مقابلش روی زمین زانو مےزنم و ڪلماتم راڪنارهم مے چینم _راستش... راستش بابا!.. _ بگو دخترجون! _ راستش راجب این موضوع چندباری حرف زدیم ولے... هربار نظر شما بوده. یھ تااز ابروهایش رابالا مےدهد و چشمهایش راریز مےڪند. با آرامش ادامھ مےدهم: راجب ... چادرم! ابروهایش درهم مےرود . _ ببین بابا،تروخدا عصبے نشید....نمیدونم چرااینقدر اصراردارید چادر سرم ڪنم! خب اگر نڪنم چے میشھ؟ یھ پوشش خوب داشتھ باشم بدون چادر. دستهایش رادرهم گره مےڪند و بھ طرف جلو خم مے شود ازنگاه مستقیمش دلم مےلرزد اما آب دهانم راقورت مےدهم و خواستھ ام را میگویم: من نمیخوام چادر سر ڪنم. اما... قول میدم پوششم طوری نباشھ ڪھ ابروی شما بره! بابا وقتے من اعتقادی بھ چادر نداشتھ باشم،دیگھ پوشیدنش چھ فایده ای داره؟! من دوس دارم خودم انتخاب ڪنم.اگر بزور سرم ڪنم.. اگر... _ اگر بزور سرت ڪنے چے میشھ؟ _ ازش متنفر مےشم! ❀✿ 💟 نویسنــــــده: ❀✿ 💟 ❀✿ 👈 ڪپے تنها با ذڪر مورد رضایت است👉 ❀✿ @G_IRANI
ولادت حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام حضرت باب الحوائج ابوالفضل العبّاس (علیه السلام) فرزند برومند اول پیشوای شیعیان حضرت امام علی (ع) و امّ‌البنین (س)، در روز چهارم شعبان سال ۲۶ هجری قمری در مدینه منوره چشم به جهان گشود. مادرش فاطمه دختر حزام بن خالد از قبیله کلاب بود که نیاکانش همه از دلیرمردان عرب، و در شجاعت و دلیری مشهور بودند. امام علی (ع)، ۱۰ سال پس از وفات حضرت فاطمه زهرا (س) با امّ البنین ازدواج کرد. این بانوی مکرمه، سرپرستى فرزندان حضرت زهرا (س) را بر عهده گرفت و آنان را حتی بیشتر از فرزندان خود دوست مىداشت. امّ البنین اجازه نمی‌داد که او را فاطمه صدا کنند و می‌گفت: مرا فاطمه صدا نکنید زیرا فرزندان حضرت فاطمه زهرا (س) با شنیدن این نام، به یاد غمهاى مادرشان مى افتند و ناراحت مى‌شوند. بنابراین، فاطمه بنت حزام را «امُّ البنین» به معنای «مادر پسران» نامیدند و به این نام شهرت یافت چرا که ثمره ازدواج امام علی (ع) با وی، چهار پسر به نام‌های عباس، عون، جعفر و عثمان بود. هر چهار فرزند ام البنین (س) در روز عاشورای سال ۶۱ هجری در رکاب برادر و سرور خود حضرت سیدالشهداء (ع) در کربلا، شربت شهادت نوشیدند. القاب حضرت ابوالفضل علیه السلام کنیه حضرت عباس (ع)، «ابوالفضل» و از القاب ایشان؛ «قمر بنی هاشم»، «قمر العشیره»، «باب الحوائج»، «سقای کربلا»، «ساقی عطاشا»، «علمدار کربلا»، «صاحب لواء»، «حامل لواء»، «عبد صالح»، «طیار»، «ابوقربه» (صاحب مشک)، «عمید»، «صابر»، «محتسب» و «مواسی» (فداکار) است. عباس بن علی (ع) به خاطر سیمای جذاب و نورانی، به «قمر بنی هاشم» و به خاطر آوردن آب به خیمه‌ها در صحرای کربلا، «سقا» لقب گرفت. برگ هایی از فضائل و مناقب حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام حضرت عبّاس سلام الله علیه، جمال ظاهر و کمال باطن را جمع کرده بود. وی آن قدر زیبا و نورانی بود که ملقّب به «قمر بنی هاشم» شده بود؛ امام جعفر صادق علیه السّلام، عمویش حضرت عبّاس سلام الله علیه را با وصف عرشی «عبد صالح» می ستوده و می فرمود: «اَلسَّلامُ عَلَیکَ اَیهَا الْعَبْدُ الصّالِحُ». همچنین امام صادق علیه السلام فرموده: «او ایمانی قوی و پر صلابت داشت». و در تعبیر دیگری فرموده است: «او دارای بصیرتی نافذ و عمیق بود». در زیارت ناحیهٔ مقدّسه آمده است: «گواهی می دهم که تو خیرخواه خداوند و رسولش و برادرت بودی». حضرت ابوالفضل ع,عکس حضرت ابوالفضل ع,القاب حضرت ابوالفضل ع حضرت عبّاس سلام الله علیه، جمال ظاهر و کمال باطن را جمع کرده بود امام سجاد علیه السلام فرمود: رحمت خدا بر عبّاس! پس سوگند به خدا! او از خود گذشتگی کرد و شجاعتش را در جنگ نشان داد و به قلب لشکر زد و لشکریان، گرد او را گرفتند و به زحمتش انداختند و او جانش را فدای برادرش کرد؛ تا این که دستانش قطع شدند؛ پس خدای عزّ و جلّ به جای آن دو دست، دو بال به او داد که با ملائکه در بهشت پرواز می کند؛ همان گونه که به جعفر بن ابیطالب، عنایت کرد و قطعاً برای عبّاس، نزد خدای تبارک و تعالی، مقام و منزلتی است که همة شهیدان در روز قیامت، به آن غبطه می خورند. همچنین بنا به فرمودة حضرت علی علیه السلام، حضرت عباس علیه السلام در پیشگاه خداوند مقام بسیار ارجمندی دارد. خداوند به جای دو دستش که در عاشورا فدا کرد، دو بال به او می دهد و او همچون جعفر طیار در فضای بهشت همراه فرشتگان پرواز می کند.[1] چون حضرت علی علیه السلام در بستر شهادت قرار گرفت، عباس علیه السلام را فراخواند و او را به سینة خود چسباند و فرمود: «ولدی و سنقر عینی بک فی یوم القیامه؛[2] به زودی در روز قیامت و سرای جاوید دیدگانم به وجود تو روشن می شود. حضرت امام حسین علیه السلام بارها و در مناسبت های گوناگون در شأن عباس علیه السلام گوهرافشانی فرموده است، از جمله در عصر عاشورا خطاب به عباس علیه السلام فرمود: یا عباس ارکب بنفسی یا اخی. جیتی تلقاهم فتقول لهم مالکم: ای عباس، برادرم، جانم فدایت باد. بر مرکب خود سوار شو و برو ببین آنان (دشمنان) را چه شده و چرا چنین می کنند؟[3] در این عبارت، امام حسین علیه السلام با تعبیری عالی عواطف خود را نسبت به عباس علیه السلام ابراز می دارد و در واقع مقامش را می ستاید. @G_IRANI
❀✿ ❀✿ چشمهای جذابش گرد مے شوند.ازجا بلند مےشود و بھ طرفم مےاید. سعے میڪنم ترسم را پشت لبخندڪجم پنهان ڪنم. خم مے شود و شانھ هایم را میگیرد و ازجا بلندم مےڪند. _ ببین دختر! اگر چادرت رو ڪنار بزاری... بعدیمدت چیزای دیگھ رو ڪنار میزاری! اول چادرنمے پوشے،بعدش میگے اگر یقم بسته نباشھ چے میشھ؟ بعداگر یڪم موهاتو بیرون بزاری... بعدشم چیزایے ڪھ نمیخوام بگم. مستقیم بھ چشمانم زل مےزند. _ دلم نمیخواد شاهداون روز باشم. تو دختر رضا ایران منشے.دخترمن!... دستے به موهایم مےڪشد _ دخترمن باید گل بمونھ. سرم را اززیر دستش عقب مےڪشم و مے پرانم: ینے بدون چادر نمے شھ گل بود؟ نفسش را بیرون مےدهد و شانھ ام را رها مےڪند _ چرااز چادر بدت میاد؟! _ نمیدونم! جلو دست و پامو میگیره.چرامشڪیھ؟ دلم میگیره!نمیتونم خوب سر ڪنم! اصن نمیفهمم علتش چیھ! اگر پوشش ڪاملھ..خب...خب میشھ بامانتوی خوب خودت رو بپوشونے. پشتش رابمن میڪند و دورم قدم مےزند. سرمیگردانم و بھ مادرم نگاه میڪنم ڪھ بهت زده ب، لبهایم خیره شده. میدانم باورش برای هرڪس سخت است کھ من بلاخره توانستم با جسارت بھ حاج رضا بگویم ڪھ چادر را ڪنار میگذارم. پدرم نگاه سرد و جدی اش را بھ زمین مے دوزد _ محیا! من نمیزارم تو چادرت رو برداری.همین و بس! و بھ سمت اتاق مے رود. عصبے مے شوم ، تمام جراتم راجمع میڪنم و بلند جواب مے دهم: مگھ زوره خب پدرمن؟دلم نمیخواد.بابا ازش بدم میاد! این حجاب قدیمیھ.الان عرف جامعھ رو ببین!خیلے وضع خرابھ.چادری هارو مسخره میڪنن. پشت هم حرفهای احمقانھ میبافم و دستهایم را درهوا تڪان مےدهم. سرجایش مے ایستد و میگوید: بدون همیشھ ڪسایی مسخره میشن ڪھ ازهمھ ... حرصم مے گیرد و بھ طرف پلھ ها مے دوم. درڪے ندارم. بنظر من چادر یھ پوشش ! ❀✿ داستان هنوزتو خط اصلی نیفتاده،منتظرقسمتهای جذاب باشید ❀✿ 💟 نویسنــــــده: ❀✿ 👈 ڪپے تنها با ذڪر مورد رضایت است👉 ❀✿ @G_IRANI
.....: ✿❀ ❀✿ ❀✿ خودم رو دراتاقم زندانے و در رو به روے همه قفل ڪردم. باید به خواسته ام مے رسیدم. مادرم پشت در برام سینے غذا مے گذاشت و التماس مے ڪرد تادر رو باز ڪنم. از طرفے هم پدرم مدام صداش رو بالا مے برد ڪه: ولش ڪن! اینقدر نازشو نڪش! غذا نمیخوره؟ مهم نیس! اینقد لوسش نڪن... با این جملات بیشتر سرلجبازے مے افتادم. سه روز به همین روال گذشت. غذاے من روزے سه چهار عدد بیسڪوئیت نارگیلے داخل ڪمدم بود. نصفه شب ها هم از اتاق بیرون مے اومدم تابه دستشوئے برم و بطرے ڪوچڪم رو از آب پر ڪنم. روز چهارم بازی به نفع من تموم شد. ❀✿ یه بیسڪوئیت نارگیلے رو در دهانم مے چپونم و پشت بندش چند جرعه آب مے نوشم. با بے حوصلگے پشت پنجره روے تخت مے شینم و به آسمون نگاه مے ڪنم. بطرے آبم رو لب پنجره مےگذارم و روے تخت دراز مے ڪشم. خیره به سقف، زیر لب زمزمه میڪنم: خداڪنه زودتر راضی شن! پوسیدم تو این اتاق! غلت مے زنم و به پهلو مے خوابم _ حداقل زودتر حموم میرم! روے تخت مے شینم و موهام رو باز مے ڪنم. دسته اے از موهام رو جدا و نگاهش مے ڪنم. حسابی چرب شده!!! موهام رو پشت سرم مے ریزم و دوباره دراز مے ڪشم. چند تقه به در میخوره و منو از جا مے پرونه. بلند میگم : بله؟؟! صداے غمگین مادرم از پشت در میاد: محیا! درو باز ڪن! ابروهام درهم مےره و جواب میدم: ولم ڪنید! _ درو باز ڪن! بابات ڪارت داره!... " مڪث میڪنه"هوف! بیا ڪه آخرسر ڪارخودتو ڪردی. برق از سرم مے پره. از تخت پایین میام و روے پنجه ے پا مے ایستم. باورم نمیشه! ڪاش یڪبار دیگه جمله اش رو تڪرار ڪنه. آروم آروم جلو مےرم و پشت در اتاق مے ایستم. گوشم رو به در مے چسبونم و با ذوق مے پرسم: چے گفتے ماما؟ ڪلافه جواب مےده: هیچے! به آرزوت رسیدے! دختره ے بےعقل! باچشماے گرد و ابروهاے بالارفته از در فاصله مے گیرم و وسط اتاق بالا و پایین مے پرم. دوست دارم جیغ بڪشم! من موفق شدم. دستم رو مشت مے ڪنم و با غرور در حالیڪه لبم را ڪج ڪردم، محڪم میگم: آررره! اینه! دستهام رو در هوا تڪون میدم و مے رقصم. بلاخره آزادے!!! باخوشحالے در رو باز مے ڪنم و لبخند دندون نمایي به مادرم میزنم. اخم و گوشه چشمے برام نازڪ مے ڪنه. دست راستش رو به حالت خاڪ بر سرت بالا میاره و مے گه: ینے...تو اون سرت! قیافتو ببین! نمردی چهار روز بدون غذا موندے؟ _ نچ! عوضش به نتیجه اش مے ارزید! _ خیلے پررویے خیلے! درحالیڪه سرم رو مے رقصونم ازپله ها پایین مےرم. به چهار پله ے آخر ڪه مے رسم از مسخره بازے دست مے ڪشم و آهسته به اتاق نشیمن مےرم. پدرم روے مبل نشسته، نگاهش رو به گلهاے قالے دوخته و پاے چپش روتڪون میده. گلوم روصاف مے ڪنم تا متوجه حضورم بشه. سرش رو بالا مے گیره و به چشمام خیره میشه. نگاه سردش تامغز استخوانم رو مے سوزونه. آب دهانم رو قورت میدم و بالبخند سلام میڪنم. از جا بلند میشه و بدون مقدمه میگه: میتونی چادرت رو بردارے!.. بادیدن لبخند پررنگ و پیروزمندانه ے من اخم غلیظے میڪنه و ادامه میده: ولے... سنگین مے پوشے! یادت نره قرار نیست با چادرت چیزاے دیگه رو ڪنار بزارے! فڪر نڪن دلم به این ڪار راضیه! چاره اے ندارم! خیلے برام سخته، ولے تو ڪله شق‌تر از این حرفایے... پشتش رو میڪنه تا سمت در بره ڪه سرش رو تڪون میده و زیرلب جمله ے آخرش رو میگه: ولے بدون بابا! یروز بخاطر جنگے ڪه با ما ڪردی پشیمون میشے، میگے ڪاش مے جنگیدم تا چادرم رو نگه دارم! امیدوارم اون روز وقت جبران داشته باشے! ازحرفهاش چیزے نمے فهمیدم شونه بالا میندازم و بارندے جواب میدم: مرسے ڪه قبول ڪردید! من هیچ وقت پشیمون نمیشم! مادرم ڪه گوشه اے شاهد چند جمله نصیحت پدرم بود باحسرت جوابم رو مےده: اون روزتم خواهیم دید!! ❀✿ صداے آلارم ساعت درگوشم مے پیچه. خمیازه اے طولانے مے ڪشم و روے تخت مے شینم. نسیم صبح گاهے پرده ے حریرم رو با موج یڪنواختے تڪون میده. دهانم رو مزه مزه و آلارم رو قطع میڪنم. درحالیڪه سرم رو مے خارونم از تخت پایین میام و گیج و منگ به اطرافم نگاه مے ڪنم... _ خب! چرا الان پاشیدم؟! چرخی مے زنم و به پاهام خیره میشم _ چرا خو اینقد خنگم؟! باڪف دست به پیشونیم میزنم و با ذوق زمزمه مے ڪنم: امروز اول مهره و من بدون چادر میرم مدرسه.!!! بالا و پایین مے پرم و زیر لب شعر مے خونم. با خوشحالے یونیفورم مدرسه رو به تن مے ڪنم و مقنعه ے مشڪیم رو از روے جالباسے برمیدارم. مقابل آینه مے ایستم و مقنعه رو روے شونه ام میندازم. موهام را بایه گیره بالاے سرم جمع و مقنعه رو سرم مے ڪنم. چشماے روشنم در آینه مے خندن! ❀✿ 💟 نویسنــــــده: ❀✿ ❀✿ 👈 ڪپے تنها با ذڪر مورد رضایت است👉 ❀✿ @G_IRANI
🎈🍃 😂❤️🍃 خـواستگارے خواهر فـرمانده😂🌹 اومده بود از فرمانده مرخصی بگیره فرمانده یه نگاهی بهش کرد و گفت: (میخوای بری ازدواج کنی ؟) گفت : (بله میخوام برم خواستگاری) فرمانده گفت: (خب بیا خواهر منو بگیر‼️) گفت : (جدی میگی آقا مهدی❗️) گفت:(به خانوادت بگو برن ببینن اگر پسندیدن بیا مرخصی بگیر برو‼️) اون بنده خدا هم خوشحال😍 دویده بود مخابرات تماس گرفته بود به خانوادش گفته بود: (فرمانده ی لشکرمون گفته بیا خواهر منو بگیر ، زود برید خواستگاریش خبرشو به من بدید😁❤️) بچه های مخابرات مرده بودن از خنده😂‼️ پرسیده بود : (چرا میخندید؟ خودش گفت بیا خواستگاری خواهر من‼️) بچہ‌ها گفتن: (بنده خدا آقا مهدی سه تا خواهر داره، دوتاشون ازدواج کردن ، یکیشونم یکی دوماهشه😂❤️) ♥️🕊 @G_IRANI
⭕️ ترامپ توییت کرده برای کلیسای نوتردام خیلی ناراحتم شاید برای خاموش کردنش باید از تانکر آب استفاده کرد و از بالا خاموش کرد. 🔻یه فرانسوی جواب داده وای مرسی گفتی ما اینجا تو فرانسه داشتیم فوت می‌کردیم آتیشو متاسفانه فایده نداشت:))) 🔻یه آمریکاییِ دیگه اومده به این جواب داده: ببخشید... الان می‌بریم بخوابونیمش😂😂 @G_IRANI
🌸بسم الله الرحمن الرحیم 🌸 🔘 !🔘 ✖️در حالی که دولت فضای پیش روی ملت را و تار کرده ! ✖️در حالی که در حال ایران را به نظام لیبرالی آلوده کرده اند ! ✖️در حالی که ملت بزرگ ایران را به جانفرسا کشاندند ! ✖️در حالی که ۲۰۰ درصدی کمر ملت رشید ایران را خم کرده ! ✖️در حالی که به نظر می رسد تحریم های دشمن کارساز واقع شده ! ✖️در حالی که فرهنگی دشمن به دست مواجب بگیر همچون به جان پایه های نظام فکری و اعتقادی جامعه افتاده وشب و روز مشغول کار است ! ✖️در حالی که حکومتی را از نا امید کرده اند ! ✖️درحالی که طبیعی همچون سیل و زلزله مردم جای جای ایران را کرده ! ✖️و در حالی که بی عرضه و شده دردنیای پوشالی روزنه های امید مردم را یکی یکی می بندند ! ☝️اما با اندکی در می یابیم که همه اینها یک بزرگ برای ملتی است که قرار بود جهان را رقم بزند !!! 👈دشمن دارد را آلود می کند که افق گسترده پیش روی ملت ایران دیده نشود ! 👈دشمن به خوبی می داند ملتی که شود به راحتی می شود ! 👈استکبار جهانی در این دارد ! 👈هر قلعه ای را که کرده اول از همه مردم آنجا را به نا امیدی و تفرقه و سردرگمی و گرفتاریهای پر سرو صدا مشغول کرده ! 🔹امروز غبار آلودی از همه پدیده های در برابر دیدگان ملت قرار گرفته که بخش زیادی از آن است ! ⚠️تورم ، کمبود ها ، تحریمها ،فسادهای کلان ، کم کاری دولتی ها و حتی اظهار نظرهای نا امید کننده گاه و بیگاه دولتی ها ... همه و همه یک برنامه حساب شده برای از پای در آوردن این ملت است ! ✅✅لطفا دقت کنید ! ▪️بخش بزرگی از این روزهای بازار سو استفاده از مردم است ! 🔘 یک مثال ساده : 👈این روزها از هر مغازه داری کنید که چرا این است قطعا بخشی از پاسخش این است که هم تا چند روز دیگر در پیدا نمی شود !!! 👈خب بعد از این جمله چه برای شما پدید می آید !؟ 🔸حالا اگر همین ماجرا در مغازه دیگر تکرار شود چه اتفاقی می افتد !؟ 🔸باز هم مجسم کنید در کل کشور این براه افتاده باشد !؟ 👌خب چه کسانی از این نهایت استفاده را می کنند !؟ ▪️هجوم مردم به بازار دفعتا دو اثر سوء برجای می گذارد !کمبود موقتی کالا و گرانی آن ! ▪️و این سیکل چندین بار تکرار می شود و نتیجه اش تورم ۲۰۰ درصدی این روزها ! 😊واین ماجرا از همانجایی شروع شد که به خواندند اگر فردا همین هم پیدا نمی شود ! 😏هجوم بردیم و ، شد اما همچنان به حد در بازار یافت می شود !!! 😊می بینید چگونه امیدی مردم را تحت تاثیر خود قرار می دهد !؟ این وجیزه ادامه دارد ان شاالله 👌💐 ✍ @G_IRANI
خدا مدیر کانال را ببرد😳 (آمين) واعضاي اين کانال را ببرد😳 (آمين) وهرآنكس كه اين موضوع را ميخواند ببرد😳 (آمين)ومرا هم با خود ببرند 😳 به قم و پابوس امام زمان( عج)و برگردیم. ☺️ آمين...☺️ ☁️☀️ ☁️ ☁️ ☁️ ☁️ ☁️ ☁️ ☁️ 🌳🌲✨✨✨✨🌳🌲 🌴 / \ 🌴 / | \ 🌴 /🚘 \ 🌴 / | \ / 🚘\ / 🚘 | \ / 🚘 🚘 / |🚍 \ / 🚘 \ / | \ / | 🚘 اون اتوبوس زرده ماهستیم😃😃😃 🎊 پیشاپیش میلاد امام زمان (عج)مبارک🎊 @G_IRANI
رهبری خطاب به ملت ایران بسم الله الرّحمن الرّحیم الحمدلله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا محمّد و آله‌ الطّاهرین و صحبه المنتجبین و من تبعهم باحسان الی یوم الدّین. از میان همه‌ی ملّتهای زیر ستم، کمتر ملّتی به انقلاب همّت میگمارد؛ و در میان ملّتهایی که به‌پاخاسته و انقلاب کرده‌اند، کمتر دیده شده که توانسته باشند کار را به نهایت رسانده و به‌جز تغییر حکومتها، آرمانهای انقلابی را حفظ کرده باشند. امّا انقلاب پُرشکوه ملّت ایران که بزرگ‌ترین و مردمی‌ترین انقلاب عصر جدید است، تنها انقلابی است که یک چلّه‌ی پُرافتخار را بدون خیانت به آرمانهایش پشت سر نهاده و در برابر همه‌ی وسوسه‌هایی که غیر قابل مقاومت به نظر میرسیدند، از کرامت خود و اصالت شعارهایش صیانت کرده و اینک وارد دوّمین مرحله‌ی خودسازی و جامعه‌پردازی و تمدّن‌سازی شده ‌است. درودی از اعماق دل بر این ملّت؛ بر نسلی که آغاز کرد و ادامه داد و بر نسلی که اینک وارد فرایند بزرگ و جهانیِ چهل سال دوّم میشود. @G_IRANI
رهبری خطاب به ملت ایران آن روز که جهان میان شرق و غرب مادّی تقسیم شده بود و کسی گمان یک نهضت بزرگ دینی را نمیبُرد، انقلاب اسلامی ایران، با قدرت و شکوه پا به میدان نهاد؛ چهارچوب‌ها را شکست؛ کهنگی کلیشه‌ها را به رخ دنیا کشید؛ دین و دنیا را در کنار هم مطرح کرد و آغاز عصر جدیدی را اعلام نمود. طبیعی بود که سردمداران گمراهی و ستم واکنش نشان دهند، امّا این واکنش ناکام ماند. چپ و راستِ مدرنیته، از تظاهر به نشنیدن این صدای جدید و متفاوت، تا تلاش گسترده و گونه‌گون برای خفه کردن آن، هرچه کردند به اجلِ محتوم خود نزدیک‌تر شدند. اکنون با گذشت چهل جشن سالانه‌ی انقلاب و چهل دهه‌ی فجر، یکی از آن دو کانون دشمنی نابود شده و دیگری با مشکلاتی که خبر از نزدیکی احتضار میدهند، دست‌وپنجه نرم میکند! و انقلاب اسلامی با حفظ و پایبندی به شعارهای خود همچنان به پیش میرود. @G_IRANI