eitaa logo
🙏دعاهای مشکل گشا 🙏
87.8هزار دنبال‌کننده
17.8هزار عکس
4.2هزار ویدیو
25 فایل
‍ ❣دوست واقعى فقط خداست "خدا" تنها دوستيه ❣ ڪه هيچوقت پشتت رو خالى نمیڪنه و ❣ تنها دوستيه ڪه هميشه محبتش یڪ ❣طرفه است با خدا دوستى ڪن ❣ڪه محتاج خلق نشی تبلیغاتــــ ما🤍👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/1016528955C6f8ce47ae9
مشاهده در ایتا
دانلود
💙🍃 🍃🍁 📖داستان زیبا از سرنوشت واقعی 📝نسل سوختــه 👈((دشتی پر از جواهر)) 🔘✍اونقدر آروم حرڪت می ڪرد، ڪه هیچ وقت صداے پاش رو نمی شنیدم، حتی با اون گوش هاےتیزم.چشم هاش پر از اشڪ شد، معلوم بود خیلی دردش گرفته، سریع خم شدم کنارش. ـ خوبی؟ با چشم هاے پر اشڪش بهم نگاه ڪرد. ـ آره چیزیم نشد دستش رو گرفتم و بلندش ڪردم. ـ گلم، تو پاهات صدا نداره، بقیه نمی فهمن پشت سرشونی، هر دفعه یه بلایی سرت میاد. اون دفعه هم مامان ندیدت، ماهی تابه خورد توے سرت. چاره اےنیست، باید خودت مراقب باشی. از پشت سر به بقیه نزدیڪ نشو. همون طور ڪه با بغض بهم نگاه می ڪرد گفت: 🔘✍می دونم؟ اما وقتی گفتی، موندم چرا؟ اومدم جلو ببینم توےڪابینت دعا میخونی؟ ناخودآگاه زدم زیر خنده ـ آخه توے ڪابینت ڪه جاے خوندن نیست،به زحمت خنده ام رو ڪنترل ڪردم و با محبت بهش نگاه ڪردم.ـ هر ڪار خوبی رو ڪه با اسم و یاد خدا و براے خدا شروع ڪنی، میشه عبادت. حتی ڪارے ڪه وظیفه ات باشه. مثل این می مونه ڪه وسط یه دشت پر جواهر، ولت ڪنن بگن اینقدر فرصت دارے، هر چی دلت می خواد جمع ڪنی. 🔘✍اشڪ هاش رو پاڪ ڪرد و تند تر از من دست به ڪار شد. هر چیزے رو ڪه برمی داشت، بسم الله می گفت. حتی قاشق ها رو ڪه می چید.دیگه نمی تونستم جلوے خنده ام رو بگیرم. خم شدم پیشونیش رو بوسیدم ـ فداے ، یه بسم الله بگی به نیت انداختن ڪل سفره، ڪفایت می ڪنه. بقیه اش رو خودشون برات می نویسن.مامان برگشت توے آشپزخونه و متحیر ڪه چه اتفاق خنده دارے افتاده. پشت سرش هم چشمم ڪه به پدر افتاد، خنده ام ڪور شد و سرم رو انداختم پایین . ✍ادامه دارد......   ➢ @Ganje_aarsh ❤️ 🍃🍁 💙🍃
💙🍃 🍃🍁 📖داستان زیبا از سرنوشت واقعی 📝نسل سوختــه 👈((دشتی پر از جواهر)) 🔘✍اونقدر آروم حرڪت می ڪرد، ڪه هیچ وقت صداے پاش رو نمی شنیدم، حتی با اون گوش هاےتیزم.چشم هاش پر از اشڪ شد، معلوم بود خیلی دردش گرفته، سریع خم شدم کنارش. ـ خوبی؟ با چشم هاے پر اشڪش بهم نگاه ڪرد. ـ آره چیزیم نشد دستش رو گرفتم و بلندش ڪردم. ـ گلم، تو پاهات صدا نداره، بقیه نمی فهمن پشت سرشونی، هر دفعه یه بلایی سرت میاد. اون دفعه هم مامان ندیدت، ماهی تابه خورد توے سرت. چاره اےنیست، باید خودت مراقب باشی. از پشت سر به بقیه نزدیڪ نشو. همون طور ڪه با بغض بهم نگاه می ڪرد گفت: 🔘✍می دونم؟ اما وقتی گفتی، موندم چرا؟ اومدم جلو ببینم توےڪابینت دعا میخونی؟ ناخودآگاه زدم زیر خنده ـ آخه توے ڪابینت ڪه جاے خوندن نیست،به زحمت خنده ام رو ڪنترل ڪردم و با محبت بهش نگاه ڪردم.ـ هر ڪار خوبی رو ڪه با اسم و یاد خدا و براے خدا شروع ڪنی، میشه عبادت. حتی ڪارے ڪه وظیفه ات باشه. مثل این می مونه ڪه وسط یه دشت پر جواهر، ولت ڪنن بگن اینقدر فرصت دارے، هر چی دلت می خواد جمع ڪنی. 🔘✍اشڪ هاش رو پاڪ ڪرد و تند تر از من دست به ڪار شد. هر چیزے رو ڪه برمی داشت، بسم الله می گفت. حتی قاشق ها رو ڪه می چید.دیگه نمی تونستم جلوے خنده ام رو بگیرم. خم شدم پیشونیش رو بوسیدم ـ فداے ، یه بسم الله بگی به نیت انداختن ڪل سفره، ڪفایت می ڪنه. بقیه اش رو خودشون برات می نویسن.مامان برگشت توے آشپزخونه و متحیر ڪه چه اتفاق خنده دارے افتاده. پشت سرش هم چشمم ڪه به پدر افتاد، خنده ام ڪور شد و سرم رو انداختم پایین . ✍ادامه دارد......   ➢ @Ganje_aarsh ❤️ 🍃🍁 💙🍃