eitaa logo
✍️قلم زنی✒️
203 دنبال‌کننده
577 عکس
108 ویدیو
3 فایل
من خسی بی سر و پایم که به سیل افتادم ذره ای بودم و مهـــر تو مـرا بالا برد اینجا محفلی است، برای قلم زنی در عرصه‌ی نگارش دل‌نوشته‌های تحلیلی، تاریخی و ناگفته‌هایی از جنس افکار زن نگار ارادتمند #فاطمه_شکیب‌رخ دکتری تاریخ تشیع @Shakibrokh
مشاهده در ایتا
دانلود
قصه آن روزی شروع شد که خداوند مِهرِ عشقِ خود را بر دل ما جاری کرد! یارای مقاومت در برابر خواست معبود، ندارند؛ آنانکه که آفریده بر محبت حسین علیه السلام بوده‌اند… پس در این سال های حیات مان هر چه با او بیشتر گذراندیم، از جذبه وجودش، بی تاب تر شدیم و هرچه با او بیشتر ماندیم، بی اراده، جذبِ مغناطیسِ محبتش گشتیم… پس ای بار بستگان به طریق الحسین (ع)، از حال و‌ احوال جاماندگان گذر مکنید که در مکتب چو اویی، همه‌ی محبان در حلقه ی وصل یارند و ما نیز در کنار شما، قدم می نهیم… ✍🏻فاطمه شکیب‌رخ @Ghalamzaniii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شکست جان آدمی، زنگ پایان زندگی نیست؛ بلکه آغاز حیات واقعی است، اگر که هنر زندگی کردن را آموخته باشیم! به آینه بنگر که بهنگام شکست، بی هنر آن را به زباله دان می رساند و هنرمند از آن اثری ماندگار و درخشنده خلق می کند! که چشم را روشن می سازد و دل را می نوازد! حرمش را با آینه های شکسته، پر کرده اند؛ تا به هنگام پابوسی انس و ملک، از یاد نرود که اگر در حریم کبریا شکسته بال قدم نهیم؛ به لطف مرحمت او، قیمت می یابیم و چشم نواز خواهیم شد! شهد شیرین زیارت حضرات عالم تاب، گوارای وجود زائران پیاده بالِ این روزها باد، گرچه از مسیر جامانده ایم، اما با جان های شکسته ی خویش در تمام سفر کنارتان هستیم. ✍🏻فاطمه شکیب‌رخ @Ghalamzaniii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عالم آل محمد امام صادق علیه السلام فرمودند؛ خداوند طینت ما و شیعیان‌ما را با هم سرشت و (أبدان) ما را با (ارواح) آن‌ها مخلوط نمود. پس هر آن کس که در او مقداری از طینت ما باشد، روحش به سمت ما پَر می‌کشد! سپس دگر بار فرمود؛ پس به خدا قسم، شما جزئی از ما هستید. به قربان آن مهربانی و محبت شما که منیت را در جان های ما می شکند؛ زیرا که شما پاکان بی‌همتایی هستید که خداوند متعال، برای خود برگزید و شما در نهایت بزرگواری، ما را برای خویش بر گزیده اید! بصائر الدرجات، ج۱ ص۵۵ ✍🏻فاطمه شکیب‌رخ @Ghalamzaniii
رای امروز مجلس انقلابی به برخی از وزرای دولت آقای پزشکیان، می تواند اثبات کننده ی آن باشد که اساساً تعریف انقلابی گری در لایه های اجتماع ما ایرانیان با تعابیر و حقایق سابق، رابطه معکوس برقرار کرده است؛ درحالی که این مفهوم در نزد عموم جامعه انقلابی که از صندلی های ریاست به دور هستند، مساوی با ممنوعیت ورود غیر انقلابی به ارکان نظام فهم می شود، در میان سیاست مداران انقلابی، با مفهوم هرکس انقلاب را پذیرفته، پس انقلابی است؛ به عمل می رسد! ✍🏻فاطمه شکیب‌رخ @Ghalamzaniii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«چند قاب در مجلس» در قاب اول آقای پزشکیان در نزد مجلس انقلابی تایید اجمالی حضرت آقا را نسبت به وزراء اعلام کرد و رأی بسیاری از مخالفین به سوی تایید کابینه پیشنهادی برگشت! قاب دوم اما جالب بود؛ رای کامل به تمام کابینه پیشنهادی دولت چهاردهم انجام شد و توپ بر زمین فرمانده کل قوا افتاد، تا در حواشی آینده، مبنی بر مورد تایید بودن وزراء توسط رهبر انقلاب، برای بستن دهان منتقدان، استفاده گردد! قاب سوم نیز متعلق به سیاست بازی نمایندگان مجلس بود؛ زیرا پندار شرایط جنگی ایجاب می کرد که برای سلب هر بهانه جویی از طرف دولت، هیچ کرسی از وزرات خالی نماند و احتمالا بعد از پایان یافتن این دوران، فرصت استیضاح میسر خواهد شد؛ که البته آنهم بستگی به پایان شرایط فعلی دارد! سرانجام در قاب چهارم نهاد رهبری، اظهار آقای پزشکیان را تلویحاً در خصوص تایید حضرت آقا، نسبت به وزراء را رد کرد! و در اینجا مشخص گردید که سیاست باز اصلی این مجلس، آقای پزشکیان و مشاوران بودند که با نقل خبری ناموثق، در عین سادگی کلام، توانستند از این قاب، سربلند خارج شوند، نه نمایندگانی که بدون تحقیق ،خبر را پذیرفتند! ✍🏻فاطمه شکیب‌رخ @Ghalamzaniii
«یک عدد اربعین ندیده» چشم هایم را که می بندم، عمود های مانده را تا حریم یار می شمارم… می خواهم به هنگام دیدار کربلاء، سلام اولم از شارع العباس (ع) باشد؛ تا با پیشکش ادب، خدمت حضرت فضل، اذن دخول شاه کربلاء را برُبایم… آن تراوش احساس، مرا به عمق این دیدار خواهد برد؛ می دانم که در هیچ نقطه ای از روی زمین، اینچنین باب شوق، برایم گشوده نمی شود! به هنگام دیدار بین الحرمین که می شود، سلامی از عمق جان می دهم، تا دلم مصفا گردد؛ تا با جواب نشنیده ات، تمام آنچه از من نیست؛ از درونم بار سفر گیرد… چشم هایم را که می بندم، من هستم و همان کنج دیوار همیشگی که به آن تکیه داده ام… زیارت کرده ام‌ شما را… تقبل الله می گویی آقاجان؟! خودم را به چنین احوالی در وصف جاماندگی ام، تسکین می دهم… ✍🏻فاطمه شکیب‌رخ @Ghalamzaniii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
hossein_sotode_ghariban_vahidan 128.mp3
4.16M
السلام علیک یا اباعبدالله غریبا وحیدا فریدا میگفت زینب(س) از خیمه دیدا ... 😭 🎤 حسین ستوده @Ghalamzaniii
«اربعین، ظهور تو را کم دارد» مولای من در این هزار و اندی سال که هنوز زمان انتظار به سر نرسیده است؛ شیعه هزارساله شما با چشم براهی برای آمدنتان، حیات اجتماعی خویش را به بالندگی نزدیک کرده است. اربعین حسینی، برجسته ترین نقطه اتصال حیات شیعه هزارساله است و چه وصف ناپذیر می توان اتصالی فارغ از مرز و هویت های تعیینی را با محوریت عشقی آسمانی به گفتار کشاند! اینک که اربعین، مسیری متفاوت از تمام بایسته های تمدن ظاهری غرب را با کشیدن خط بطلان بر آن به عرض وجود نهاده است، تبیین بی کلام مواهب انتظار در مکتب اسلام به خوبی دریافت می شود! و می توان گفت که انتظار آمدن شما، همان شیعه مقاوم در راه هدف را پرورش داده است! بازآ که آخرین تعیّن ‌بالندگی شیعه هزارساله، همان پله ی آخری ست که جز با ظهور شما مداوا نشود! بیا که اربعین حسین (ع) تو را کم دارد! ✍🏻فاطمه شکیب‌رخ @Ghalamzaniii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«شهر عاشق پرور من» سکوت عجیبی از شهر می بارد، انگار که سفر کردگان به سوی حسین علیه السلام، تمام ساکنان اصلی شهر بودند که اینک جای خالی شان، کوی و برزن را به خلوت تنهایی جاماندگان، مبدل کرده است! در این شهر، هیاهو و شور زندگی آنچنان به خموشی رسیده که خاطرات سال های درگیری با کرونا و آن سوت و کوری غمناک، دوباره در ذهنم زنده می شود! حس دلتنگی و جاماندگی ام را بر کوله بار حسرت هایم وا می نهم و زیر لب، شکر خدایی را می نوازم که مرا هم شهری عاشقان اباعبدالله (ع) قرار داده است! گاهی اشک شوق می بارم؛ بر این رحمت عالمگیر و گاهی رشک می برم، بر حال محبانِ خوش رزقِ خداوند کریم! ای رفیقِ اول و آخرِ بامرامِ حیاتم، حال امثال ما نیز خریدنی ست… نگهی کن تا در این واگویه های جاماندگی، نصیبی ز رحمت عالمتاب تو نیز، بر ما نوشته شود… ✍🏻فاطمه شکیب‌رخ @Ghalamzaniii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ZiyaratArbaein1399.mp3
6.86M
سلام بر ولىّ خدا و حبیبش سلام بر دوست خدا و نجیبش سلام بر بنده برگزیده خدا و فرزند برگزیده اش سلام بر حسین مظلوم شهید سلام بر آن دچار گرفتاری ها و کشته اشک ها زیارت اربعین با نوای حاج میثم مطیعی التماس دعا @Ghalamzaniii
✨«دیدن دوباره تو!» صدای بهم خوردن درب ورودی خانه، زن را از پشت چرخ نخ ریسی بلند کرد و پی‌صدا فرستاد. دخترک سیه چهره که تازه رسیده بود با پر شال‌اش عرق پیشانی‌اش را چید به سمت مطبخ خانه رفت. زن جلوتر رفت و نگاه به داخل زنبیل دخترک کرد و با تعجب پرسید: چه شد سالمه؟! زنبیل‌ات که هنوز پر است‌! دخترک با ناراحتی گفت: بانوی من!.. زنی که بزرگ کاروان‌شان بود گفت صدقه بر ما حرام است و هرچه به کودکان داده بودم در زنبیل ریخت.. . چیزی در قلب ام‌حبیبه جا به جا شد!. با خود فکر کرد یعنی آن اسیران مسلمانند!؟ اما حتی اگر مسلمان باشند این حکم بر مسلمان عامی جاری نمی‌شود. بی فوت وقت به داخل برگشت و عبای سیاه برسر کشید و به همراه کنیزش که راه بلد اردوی آن کاروان بود، به سمت بازار کوفه روانه شد. در بازار، مردم دست از داد و ستد کشیده بودند و به تماشای اُسرا آمده بودند. زن و مرد، پیر و جوان چنان شادی و هلهله می‌کردند که گویی یزد جماعت یک شهر را اسیر کرده است اما هیهات که تعداد افراد آن کاروان که بیشترشان زن و کودک بودند به ۲۰ تن هم نمی‌رسید! ام‌حبیبه زنبیل خوراک را از سالمه گرفت و از میان جماعت برای خود راهی باز کرد و به اولین شرطه رسید و گفت: خدا عمرت دهد برادر!.. اینان کیانند؟ به کجا می‌بریدشان؟! جوانک تازه قبا که حسابی لباس شرطه الله به تنش گشاد بود گفت: خارجی‌اند! از حدود دین پیامبر خارج شده‌اند و بر خلیفه شوریده‌اند.. به شام می‌بریم‌شان.. ام‌حبیبه دوباره پرسید: مِهتَر این کاروان کدام است؟ میخواهم این زنبیل نان و خرما را به او بدهم.. جوانک به زنی که عبای سیاه نیم‌سوخته‌ای برسر داشت اشاره کرد و گفت: اوست.. اما خودت را خسته نکن از هیچکس خوراک قبول نمی‌کند. ام‌حبیبه سری تکان و به طرف زن رفت و به کنارش که رسید زنبیل را پیش پای‌اش گذاشت و گفت: چرا این نان و خرما را پس فرستادی؟ کودکانتان گرسنه نیستند؟ بانویی که غبار مصیبت چهره‌اش را شکسته‌تر کرده بود فرمود: صدقه بر این کاروان حرام است! ام‌حبیبه جلوتر رفت و گفت: بخدا قسم که صدقه نیست زن اسیر.. نذر است.. من نذر کرده‌ام به قدر وسعم هر اسیر و غریبی را سیر و سیراب کنم تا شاید خدا روزی آرزوی دلم را برآورد.. آن بانو که گویی ام‌حبیبه را شناخته بود پرسید: نذرت چیست؟! ام‌حبیبه که داغ دل‌اش تازه شده بود، دست روی قلبش گذاشت و گفت: آرزوی دیدن سرور و مولایم حسین بن علی را دارم!.. روزگاری که علی هنوز در محراب مسجد این شهر نماز می‌خواند من کنیز دخترش زینب بودم اما دست تقدیر مرا از آنان جدا کرد.. آرزو دارم پیش از مرگ یکبار دیگر دیدگانم به جمال نورانی اهل بیت پیامبر بینا شود. در همین اثنا ناگهان اشک از دیدگان مبارک عقیله بنی‌هاشم روان شد و با سوز دل فرمود: نذرت قبول شد ام حبیبه.. من زینبم ام‌حبیبه که به آنچه شنیده بود شک داشت گفت: اما زینب هیچگاه بدون حسین نبود.. اگر راست می‌گویی حسین‌ات کجاست؟ زینب کبری دست بلند کرد و دارالاماره کوفه را به ام حبیبه نشان داد و فرمود: آن سر که روی نی قرآن تلاوت می‌کند حسین فاطمه است.. ما از دشت کربلا می‌آییم.. ام‌حبیبه با دیدن سرهای بریده پای‌اش سست شد و روی خاک نشست؛ هیچگاه فکر نمی‌کرد دیدار دوباره‌ای که آنقدر انتظارش را کشیده بود این‌طور برآورده شود. حالا که سر ثارالله را روی نی می‌دید دل‌اش نمی‌خواست سر داشته باشد و بی‌اختیار شروع به لطمه‌زنی کرد. با خودش می‌گفت: سر مولایم بر نیزه باشد و من زنده باشم...اُف بر تو ای دنیا که سر حسین را بر نیزه راست کردند. اه ای قلب چرا از تپش نمی‌ایستی؟ ای چشمان چرا کور نمی‌شوید؟ ای زبان چرا به لکنت نمی‌افتی... چرا خورشید هنوز بر فراز آسمان است؟ مگر می‌شود یک آسمان و دو خورشید؟ کاش جان می‌دادم... کاش همین حالا روحم از تنم می‌رفت... شرمسارم که سرم بر بدن باشد و سر پسر فاطمه بر فراز نی... اما عقیله بنی‌هاشم دستان ام‌حبیبه را گرفت و او را آرام کرد؛ سپس در گوشش نجوا کرد:تا بُت‌خانه کفر یزید راه درازی در پیش داریم ام‌حبیبه! پوشیه.. برایمان پوشیه بیاور ما را از نگاه ناپاک این نانجیبان نجات بده! 🖋️ به قلم فاطمه قوامی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«مجلس اباعبدالله (ع) اختصاص به آقایان ندارد» از بلندگوی مسجد شنیده شد که مراسم فردا اختصاص به آقایان دارد و مهمان سفره اباعبدالله (ع) هستند! بعضا دیده می شود که در ایام سوگواری سیدالشهداء، مجالس مختص آقایان و یا بانوان است! در اینکه آقایان در مجالس خانم ها اجازه حضور ندارند، حرفی نیست؛ اما اینکه چرا بانوان از شرکت در مجالس آقایان منع می شوند؛ جای سوال است! پاسخ این مسئله را می توان بر عدم ظرفیت پذیرش صاحب خانه، نسبت به جمیعت بیشتر‌ و یا مسائل مانند آن حمل کرد و تا اینجای کار قابل توجیه می شود؛ اما وقتی بحث بر سر تخصیص مسجد و اماکن عمومی می رسد؛ دیگر عقل توجیحی بر نمی تابد! به راستی چه شد که تصور کردیم، مکان های عمومی مسلمانان را می توانیم خصوصی یک جنس قرار دهیم؟! و این رفتار که چند سالی ست در بین اقشار مذهبی شیوع یافته، از کدام سیره ی اهل بیت، برداشت شده است؟! چنانچه موضوع به امور مادی این مراسمات و همان سفره اهل بیت (ع) بر می گردد، باز این سوال مطرح می شود که چرا به جای ساده تر کردن اطعام و در نتیجه همگانی کردن آن، ترجیح می دهیم، غذایی تشریفاتی بدهیم اگرچه که اختصاص به جنس خاصی داشته باشد؟! و در آخر آنکه، کمی از مهمان نوازی و سخاوت مردم عراق در ارادت به ساحت امام حسین (ع)، بیاموزیم! چگونه تمام هستی خود را برای زائر حسین (ع)، بی منت در طبق اخلاص می گذارند و قائل به تفاوتی در جنسیت، برای خدمت رسانی نیستند!!! چه اشکالی دارد اقشار مذهبی ما در سیره پیش گرفته، بنام اهل بیت (ع)، تجدید نظر کنند و بجای ذخیره ثواب برای آخرت، حق الناس را در نامه عمل خود، جاودان نسازند! ✍🏻فاطمه شکیب‌رخ @Ghalamzaniii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«گندم از گندم بروید، جو‌ترش ز جوترش» در کوهستانهای کرمان دختر را «جو» و پسر را «گندم» می گویند و کسی که مثلاً یک دختر و یک پسر دارد، اگر از او پرسیده شود بچه ها چند تاست؟ جواب می دهد دو تا - جو و گندم. این اصطلاح جو برای دختر از آن رو نیست که ارزش جو کمتر از از گندم باشد، بلکه از آن نظر است که به روایت دیگر کرمانی ها، دختر مثل جو‌ترش (جو صیفی) می ماند، از روز کاشت تا روز برداشت آن فقط صد روز طول می کشد. یعنی دخترها زود بزرگ می شوند و زود پر می گیرند و بالنتيجه زودتر از پسران به بار می آیند و شوهر می طلبند، هم چنانکه جو صیفی را قبل از درو گندم(خرداد) می کارند و بعد از کاشت گندم (مهرماه) بر می دارند*. القصه آنکه، آن بذری را که کاشتید جوترش بود؛ نیامده فرمود یارانه بنزین را باید برداریم، حالا هر چه آمد، بر سر جیب و پارگی آن فدای سر ملتی که خوب انتخاب کردند! *منبع: باستانی پاریزی، گذار زن از گدار تاریخ، ص ۱۷۲. ✍🏻فاطمه شکیب‌رخ @Ghalamzaniii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«آه از حسرتی که با حسرت تازه شود» تصاویر پیاده روی اربعین، یکی پس از دیگری از مقابل ‌چشمانم می گذشت… سال هاست که آرزوی این همگامی با محبان الحسین (ع)، سودای ذهن مرا ربوده است. نگاهم‌ را به ازدحام تنگاتنگ مردم دوختم، به آفتاب داغی که نچشیده، طعم سوزان آن را می دانستم، به صف های تنیده‌‌ی زوار که خستگی و کم خوابی در آن موج عشق آفریده بود… لحظه ای پلک هایم بر هم فشرده شد، چشم هایم را که گشودم؛ زائران را در جاده‌ی منتهی به اباعبدالله (ع) می دیدم؛ آن راهی که همیشه تصاویر آن را نظاره کرده بودم، بهشتی پوشیده با فرش های سرخ رنگ بود که زواری با لباس های بی نهایت پاکیزه و درخشان در جای جای آن گام می نهادند، نه خبری از آن گرمای طاقت فرسا بود و نه آفتاب سوزان تابانی که تا انتهای اعماق آدمی را داغ می کرد! و چه زیبا که سراسر این مسیر، با باران گل از زیر قدم های زائران، پُر شده بود! چشمانم‌ که گشوده شد، سوز دلم به آسمان رسید و اشک هایم رنگ داغی آفتاب کربلاء را گرفت… عصر اربعین بود و دگر فرصت بار بستن به سوی طریق الحسین (ع)، نمانده بود… من ماندم و روزهایی با حسرت یک رزق از دست رفته… ✍🏻فاطمه شکیب‌رخ @Ghalamzaniii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا