eitaa logo
✍️قلم زنی✒️
203 دنبال‌کننده
577 عکس
108 ویدیو
3 فایل
من خسی بی سر و پایم که به سیل افتادم ذره ای بودم و مهـــر تو مـرا بالا برد اینجا محفلی است، برای قلم زنی در عرصه‌ی نگارش دل‌نوشته‌های تحلیلی، تاریخی و ناگفته‌هایی از جنس افکار زن نگار ارادتمند #فاطمه_شکیب‌رخ دکتری تاریخ تشیع @Shakibrokh
مشاهده در ایتا
دانلود
«پلیس مهم» روز جمعه بود که باز از همه عالم و آدم خسته، راه را به سمت مسجد حضرت یار راست کردم! گفتم راست چون جوینده این خانه به کج نرود! در راه مدام به این روایت می اندیشیدم که در آخر الزمان، دل مومن از مصائب آب می شود و چقدر این روزها از دوست و غریبه می شنوم ‌که گرفتاری های شان بی شمار شده است! بگذریم…. وقتی به مسجد رسیدم آنقدر ناگفته برای تعریف داشتم تا زمان را از یاد ببرم، به خودم که آمدم دیدم بیش از سه ساعت است که نشسته ام، خودم را جمع و جور کردم و آن «نشان» نافهم را روشن نموده تا به منزل برگردم، نفهمیدم که من به نشان آدرس غلط دادم یا او نادرست فهمید، خلاصه هرچه که بود دیدم به جای رسیدن به مقصد، در یک بزرگراه گم شده ام! ماشین را کنار زدم تا مسیر را دوباره برای نشان تعریف کنم که ماشین پلیس را موازی ماشینم دریافتم! از آنجا که ما ایرانی ها خیلی با این نیروهای فداکار آنهم، بخش راهنمایی و‌ رانندگی دوست نیستیم، اضطراب مرا فراگرفت که نکند تخلفی مرتکب شدم و اکنون به وقت جریمه شده است! دیدم بنده خداها نگران ایستادن من در کنار جاده شده اند و وقتی متوجه شدند که مسیر را گم کردم، گفتند که پشتشان حرکت کنم تا مرا به راه اصلی برسانند، فکر می کنم ۱۰ دقیقه ای شد که پشت ماشین پلیس می رانندم و این برایم تجربه ای جالب بود! در مسیر در این فکر بودم که راستی حکایت پلیس های کشور ما خیلی غریبانه است! در حالی که شغل آنان در شمار مشاغل سختی است، که وجودش برای امنیت کشور بسیار مهم هست، و‌ با آنکه پر خطر و پر زحمت بودن این شغل نیز بر همگان مشخص است، کمتر کسی به آنها می پردازد! @Ghalamzaniii