eitaa logo
قصه های کودکانه
34.7هزار دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
917 ویدیو
328 فایل
قصه های زیبا،تربیتی و آموزنده کودکانه 🌻مطالب کانال را با ذکر آدرس کانال ارسال نمایید 🌻ارتباط باما: @admin1000 🌸 کانال تربیتی کودکانه 👇 @ghesehaye_koodakaneh کتاب اختصاصی کودکانه👇 https://eitaa.com/ketabeh_man تبلیغات👇 https://eitaa.com/tabligh_1000
مشاهده در ایتا
دانلود
kaniz & zargar.mp3
10.52M
:حکیم سند باد زرگر و کنیز :لیلا رونقی 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh لینک کانال جهت ارسال،دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🌹 خداوند رنگین کمان🌹 به نام خداوند رنگین کمان خداوند بخشنده ی مهربان خداوند سنجاقک رنگ رنگ خداوند پروانه های قشنگ خدایی که آب و هوا آفرید درخت و گل و سبزه را آفرید خدایی که از بوی گل، بهتر است صمیمی تر از خنده ی مادر است خدایا، به ما مهربانی بده دلی ساده و آسمانی بده دلی صاف و بی کینه، مانند آب دلی روشن و گرم، چون آفتاب
به نام خداوند جان و خرد کزین برتر اندیشه بر نگذرد 🌺🌺 بچه های خوب اسم قصه امشبمون : کبوترحرم یکی بود یکی نبود غیر از خدای مهربون هیچ کس نبود 😍 یک شهری بود به اسم شهر آزار از اسمش معلوم بود😁😉 همه هم دیگه رو آزار میدادن به خاطر همین همه از اون شهر رفته بودن جز پرسفید 🕊 اون یک پرنده سفید بود 🕊 یک روز رفت آب بخوره ولی دید یک سنگ داره به طرفش پرتاب میشه ☄ فرارکرد و رفت 😔😔 اونم از این شهر رفت، بعد از مدت ها بالاخره یک درخت🌳 پیدا کرد که بالای آن لانه کند. شب شد🌃 رفت دنبال غذا، فقط یکم غذابرای سیر شدن خودش پیدا کرد. خیلی میترسید ولی هر جور بود اون شب رو سپری کرد. صبح شد و دید یک اتوبوس داره رد میشه 🚌 و مسافران شعر میخونن : قربون کبوترای حرمت امام رضا😉 پرسفید گفت تاکنون ندیدم قربون کبوتر ها برن و با اونا مهربون باشن، 😘😘😘👍 پرسفید دید که اونا پرچم های رنگارنگ هم دستشونه 👍 شک کرد که شاید آدمای شهر آزار باشن که اومدن کلک بزن .شک کردکه با اتوبوس بره یانه 🤔🤔🤔🤔🤔🤔 ولی بالاخره گفت من این اتوبوس رو دنبال می کنم هرجا اتوبوس می پیچید اونم همون کار رو انجام میداد اتوبوس را دنبال کرد و بعد از 1 روز کامل به مقصد آن آدم های مهربان رسید ☺️ خوابش هم می آمد . خیلی خسته بود و دنبال غذا بود 😍 ولی وقتی اون صحنه تعجب آور و شگفت انگیز رو دید خستگی و گرسنگی رو فراموش کرد. پرسفید دید همه دستشان بروی سینه است و جمله ای را زمزمه می کنند «اسلام علیک یا علی بن موسی الرضا » اونجا کلی پرنده داشت 🦅🦆🦇🕊و یک حرم و بارگاه قشنگ 🕌🕌🕌🕌🕌 کبوتر ها هم زمزمه می کردند 😳 پر سفید هم زمزمه کرد ،اسلام علیک یا علی بن موسی الرضا😭😭😭😭😭😔 همه با چشمان گریان 😭 راز و نیاز میکردند. او رفت و شروع کرد به دانه خوردن 🕊 خیلی خوشحال بود که از شهر آزار خلاص شده و به یک شهری رفته که ازش مهربانی و خوبی می‌باره 👍👍👍👍😉😊☺️ 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 قصه ما به سر رسید کرونا به آخرش رسید😘 بچه ها اون شهر : مشهد بود و حرم امام رضا علیه السلام اونجا بود 🕌 امیدوارم خواب های خوب ببینید😍 نوشته : پرهیزکار 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh لینک کانال جهت ارسال،دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
:حکیم سند باد شاهزاده و دیو :لیلا رونقی 🌼قصه در مطلب بعدی امشب👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
shahzade o div.mp3
6.46M
:حکیم سند باد شاهزاده و دیو :لیلا رونقی 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh لینک کانال جهت ارسال،دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
به نام خداوند بخشنده مهربان سلام می کنم به همه شما عزیزان بچه ها اسم قصه امشب😍 راز دعای مادر یک روز بعد از نماز مادر به سجده رفت و با خدا راز و نیاز می کرد. 👍👍👍👍 من میخواستم بدانم مادر با خدا چه می گوید از خدا چه می‌خواهد. میخواستم بپرسم ولی نشد🌼🌼🌼🌼🌼🌼 من به مادر گفتم مامان میشه بگید بعد نماز توی سجده ات ...... 😁 مامان گفت دخترم سارا جان چیزی میخواستی بگویی ؟نشنیدم 💜💜💜💜💚 سارا من من کنان گفت هیچی مامان 😊 فردا باز هم مادر بعد نماز به سجده رفت 👩‍👧 ولی باز نتوانستم بفهمم چه میگوید 😔 فردا تولد مادر سارا بود 🤩🤩 مادر و سارا برای نماز صبح بیدار شدند و رفتند وضو گرفتن که نماز بخوانند🙂 نیت کردند و نماز صبح را با پوشش کامل آغاز کردند.😘😘😘 مادر خیلی خوابش می آمد و پس از جده با سارا رفت تا بخوابد 😉 مادر نمی‌دانست تولدش است فردا ظهر بعد نماز دوباره به سجده رفت این دفعه منم به سجده رفتم تا بفهمم چه میگوید👍 مادر اول برای همه دعا کرد و برای یک بار به حج رفتن دعاکرد❤️❤️ وقتی بابا از سرکار اومد سارا قضیه را بهش گفت ☺️ بابا گفت به جای کادو برای تولدش میرویم به سفر حج : مکه 😘 بعد از شام بابا به مامان گفت 👍 امروز تولدت است 😘 مبارکه ، اما به جای کادو میرویم به سفر : مکه 😉 مامان خیلی خوشحال شد و گفت ممنون این بهترین کادویی بود که تا حالا گرفتم💙 قصه ما به سر رسید ❤️ نوشته پرهیزکار 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh لینک کانال جهت ارسال،دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
:حکیم سند باد روز هشتم :لیلا رونقی 🌼قصه در مطلب بعدی امشب👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
hekayat rooz 8.mp3
3.87M
:حکیم سند باد روز هشتم :لیلا رونقی 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh لینک کانال جهت ارسال،دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
:حکیم سند باد شیر زخمی🦁 :لیلا رونقی 🌼قصه در مطلب بعدی امشب👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
shir zahralod.mp3
5.02M
:حکیم سند باد هم شیر زخمی :لیلا رونقی 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh لینک کانال جهت ارسال،دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زیارت «دلتنگم برای حرم دلتنگم نمیشه نرم ....» مادر داشت به این آهنگ گوش می داد. زهرا اشک های مادر را پاک کرد و گفت:«چرا گریه میکنی؟» مادر با چشمان خیس لبخند زد و گفت:«چیزی نیست دخترم» زهرا گونه ی مادر را بوسید و گفت:«دلت برای حرم تنگ شده؟» مادر سری تکان داد گفت:«بله دخترم خیلی زیاد» زهرا چیزی نگفت و به اتاق رفت. مشغول کشیدن نقاشی شد. نقاشی اش که کامل شد کنار مادر نشست گفت:«این نقاشی را برای شما کشیدم تا دیگر دلتان تنگ نباشد» مادر به نقاشی زهرا نگاه کرد، با دیدن گنبد طلایی نقاشی زهرا او را بوسید و گفت:«ممنونم نقاش مهربانم، حالا بیا باهم زیارت کنیم» و باهم صلوات خاصه امام رضا علیه السلام را خواندند. 🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh لینک کانال جهت ارسال،دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4