eitaa logo
غلوپژوهی | یادداشت‌های حدیثی و رجالی
604 دنبال‌کننده
50 عکس
4 ویدیو
61 فایل
بررسی‌های رجالی، تاریخی و اعتقادی ارتباط با مدیر: @amid30 كانال اصلی در تلگرام: https://t.me/gholow2 گروه نظرات غلو پژوهی: eitaa.com/joinchat/588316994C46d2b1319c
مشاهده در ایتا
دانلود
... ثالثاً فراتر از انجام مباح توسط معصومان، در روایات شواهد بسیاری است که گاه امام مکروهی را انجام دهد، (نمونه: تهذيب الأحكام، تحقيق خرسان، ج‏2، ص321) و یا خلاف امر و نهی پیشین می گوید تا نشان از رخصت الهی باشد. (عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج‏2، ص: 20/ 45 و الكافي، ط - الإسلامية، ج‏1، ص266) و به طور کلی بنا بر روایات، اخذ به رخصت های الهی امری مطلوب است. (تفسير القمي، ج‏1، ص: 16، و وسائل الشيعة، ج‏1، ص108 به نقل از رساله محکم و متشابه) بلکه بنا بر برخی اخبار سهل گیری در رخصت ها ترجیح دارد. (نمونه: تهذيب الأحكام، تحقيق خرسان، ج‏5، ص52/ 158) که این اخبار می تواند مؤید به آیه شریفه زیر باشد: «يُرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَ لا يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْر» (البقره: 285 و ببینید: المائده: 6) ضمنا مطلب اول و دوم گزارش قصص العلما ضد هم است؛ زیرا پا دراز نکردن هنگام خواب به توهم احترام به خدا و امثاله ازبدعت های بعضی صوفی مشربان و خلاف سنت است. بنابراین کسی که چندین سال به این بدعت جاهلی عمل کند معنی ندارد که مرتکب هیچ مباح و مکروه و حرامی نشده باشد. و البته شان فقیهی چون مقدس اردبیلی رحمه الله، اجل از این چیزهایی است که بر او بسته اند. غلوپژوهی @gholow
🔺 دو نمونه از روایات بی پایه در کتب آیت الله دستغیب؛ که ضرورت بازنگری در این دست منابع را دیگر بار گوشزد می کند: alasar.blog.ir/1396/03/06/dskp آیا می توان به نقل های علماء مطلقاً خوش بین بود و بدون تحقیق بر آن اعتماد کرد؟ غلوپژوهی @gholow
🔺افسانه دیدار شیخ بهائی و مقدس اردبیلی نویسنده کتاب "کشف الحقیقه فی اعتبار الحدیقه" برای پاسخ به شبهات حدیقه الشیعه، کوشیده است در سال وفات مقدّس خدشه کند. در این راستا به داستان عامیانه ملاقات شیخ بهائی و مقدّس هم استناد کرده است. این داستان بی گمان نادرست است زیرا لازمه اش آن است که مقدس تا سال ۱۰۲۰ زنده بوده باشد و این مخالف ضروری تاریخ است!! همین بس که تفرشی در نقد الرجال که تالیفش در سال ۱۰۱۵ پایان یافته، از مرگ‌ او در سال ۹۹۳خبر داده است! توضیح بیشتر در آدرس زیر: http://alasar.blog.ir/1397/03/02/shah @zecra
⚠️ ماجرای جعلی مرتاض هندی و علامه طباطبایی! داستان مشهوری بر سر زبان ها است، و در برخی کتب آمده که خلاصه مرتاضی توانمند از هند به قم آمد و بسیاری از طلاب و از آن جمله سید موسی صدر را با اوراد یا نگاهش به هوا می‌برد. ولی در برابر آقای طباطبایی شدیداً درمانده شد، و نزدیک بود آقای طباطبایی با نگاهشان، مرتاض را قبض روح کنند! آقا محسن کمالیان، که تحقیقات مفصل و البته تألیفی تفصیلی در مورد زندگانی جناب سید موسی صدر داشته‌اند، پاسخی در این زمینه نوشته‌اند: 🔸 «طی روزهای گذشته قصه‌‌ای در برخی شبکه‌های مجازی منتشر شد که به‌مرتاضی هندی، امام موسی صدر و علامه‌ی طباطبابی مربوط بود. ناقل قصه را آیةالله العظمی سید موسی شبیری زنجانی معرفی کرده بودند. سال‌ها پیش نیز این قصه را دیده بودم و مطلب تازه‌ای نبود... در مورد صحت و سقم قصه تحقیق کردم: دوست فاضل و عزیزم، حجةالاسلام‌والمسلمین شیخ علی فاضلی، روز دوشنبه، ۲۵ فروردین ۱۳۹۹ش از آیةالله شیخ رضا مختاری، رئیس مؤسسه‌ی کتاب‌شناسی شیعه، برایم نقل کرد که وی مطلب را از خود آقای زنجانی سؤال و آن بزرگوار قصه را تکذیب نمودند. همچنین روز سه‌شنبه، ۲۶ فروردین، حجةالاسلام‌والمسلمین سید محمد شبیری، پسر آقای شبیری، تلفنی برایم گفتند که سال‌ها پیش قصه را از پدر سؤال و ایشان تکذیب کرده بودند. [بعد از این تکذیبیه] ناقلین قصه‌ی ساختگی مرتاض هندی، [یعنی مولف کتاب «ز مهر افروخته»، سید علی تهرانی] نام راوی را تغییر دادند! اول آیةالله العظمی شبیری زنجانی را راوی قصه معرفی کرده بودند، اکنون خطای خود را اعلام و مرحوم آیةالله سید مهدی روحانی را راوی شمردند (اینجا)! بزرگواری که دستش از دار دنیا کوتاه است و امکان تکذیب ندارد. انسان حقیقتاً در می‌ماند از این همه اصرار بر رواج جعلیات. تعویض ناشیانه‌ی نام راوی برایم تاکید مؤکدی است که قصه، اصل و فرعش دروغ است. سا‌ل‌ها خدمت مرحومان آیات معظم حاج سید مهدی روحانی و میرزا علی احمدی میانجی می‌رسیدم و از خاطرات‌شان درباره‌ی امام موسی صدر سوال می‌کردم. هرگز قصه‌ی جعلی مرتاض هندی را از آنها نشنیدم! ضمناً آیةالله العظمی شبیری زنجانی نزدیک‌ترین دوست مرحوم روحانی بود در قم. بیش از شصت سال عصر هر روز در منزل پدری امام موسی صدر با هم گعده‌ی علمی داشتند. هرگز نه خود نه دیگران، از ایشان چنین قصه‌ای نشنیدیم! مگر می‌شود مرحوم روحانی شاهد یا حتی صرفاً راوی چنین قصه‌ای بوده باشد، اما آقای زنجانی آن را از وی نشنیده باشد و تکذیب کند (اینجا)؟ خودتان فکر کنید! از دیگر دوستان نزدیک مرحوم روحانی، مرحوم سید احمد اثنی‌عشری بود و نیز مرحوم آیةالله العظمی موسوی اردبیلی. از این دو بزرگوار نیز هرگز این قصه‌ی جعلی را نشنیدم! در حالی‌که امام موسی صدر گل سرسبد و اسم رمز این حلقه‌ی علمی بود که از افراد مؤثرش نام بردم. هر کدام این بزرگان اگر شاهد و راوی چنین قصه‌ای بوده باشد، قطعاً برای دیگر اعضای حلقه تعریف کرده بود! غرض آنکه اصل و فرع قصه دروغ محض است و به‌نظرم اکنون دیگر مابقی منقولات مؤلف کتاب (ز مهر افروخته) را نیز باید با دیده‌ی شک و تردید نگریست.» @mkamalian1964 گویم فارغ از این‌که در این داستان مسئول جعل و سندسازی واقعاً کیست، امثال این نمونه‌ها در راستای تبیینِ چراییِ قلبِ سند‌ها توسط بعضی از راویان متهم متقدم نیز قابل توجه است، و در کنار پژوهش‌های تفصیلی که در زمینه سندسازی در حال انجام است، می‌تواند سودمند باشد. @gholow
▪️روضه شیرخواره سید الشهدا علیه السلام بست بر روی سر عمامه پیغمبر را رفت تابلکه پشیمان کند لشگر را من به مهمانیتان سوی شما آمده ام یادتان نیست نوشتید بیا آمده ام یادتان نیست نوشتید کوه فراهم کردیم پشت تو لشگر انبوه فراهم کردیم ننوشتید زمین ها همه حاصلخیز است باغ هامان همه دور از نفس پائیز است ننوشتید که ما در دلمان غم داریم در فراوانی این فصل تو را کم داریم ننوشتید که هستیم تو را چشم به راه نامه نامه لک لبیک اباعبدالله حرفهاتان همه از ریشه و بن باطل بود چشمه هاتان همه از آن ده بالا گل بود باز در آینه کوفی صفتان رخ دادند آیه ها را همه با هلهله پاسخ دادند نیست از چهره آینه کسی شرمنده که شکمها همه از مال حرام آکنده بی گمان درصدف خالیشان دری نیست بین این لشگر وامانده دگر حری نیست بی وفایی به رگ و ریشه ی آن مردم بود قیمت یوسف زهرا دو،سه من گندم بود آی مردم پسر فاطمه یاری میخواست فقط از آن همه، یک پاسخ آری میخواست چه بگویم به شما هست زبانم قاصر دشت لبریز شد از جمله هل من ناصر در سکوتی که همه ملک عدم را برداشت ناگهان کودک شش ماهه علم را برداشت همه دیدند که در دشت هم آوردی نیست غیر آن کودک گهواره نشین مردی نیست چون ابوالفضل به ابروی خودش چین انداخت خویش را از دل گهواره به پائین انداخت خویش را از دل گهواره می اندازد ماه تا نماند به زمین حرف ابا عبدالله آیه آیه رجز گریه تلاوت میکرد با همان گریه ی خود غسل شهادت میکرد عمق این مرثیه را مشک و علم می دانند داستان را همه ی اهل حرم میدانند بعد از عباس دگر آب سراب است سراب غیر آن اشک که درچشم رباب است رباب مرغ در بین قفس این در و آن در میزد هی از این خیمه به آن خیمه زنی سر میزد آه بانو چه کسی حال تو را میفهمد اصغر از فرط عطش سوخت خدا میداند میرسد ناله ی آن مادر عاشورایی زیر لب زمزمه دارد پسرم لالایی کمی آرام که صحرا پر گرگ است علی و خدای منو تو نیز بزرگ است علی میروی زیر عبای پدرت آهسته کودک من به سلامت سفرت آهسته پسرم میروی آرام و پر از واهمه ام بیشتر دل نگران پسر فاطمه ام پسرم شادی این قوم فراهم نشود تاری از موی حسین بن علی کم نشود تیر حس کردی اگر سوی پدر می آید کار از دست تو، از حلق تو بر می آید خطری بود اگر، چاره خودت پیداکن قد بکش حنجره ات را سپر بابا کن آه بانو چه کسی حال تو را میفهمد اصغر از فرط عطش سوخت خدا میفهمد داغ در چهره تو چند برابر گشته طفل سیراب شده خنده کنان برگشته (حمیدرضا برقعی) صلی الله علیک یا اباعبد الله
درباره تاریخ شهادت امام حسن (ع) چنان که می‌دانیم در تاریخ شهادت امام حسن مجتبی (ع) اختلافاتی شده است و گروهی شهادت ایشان را در آخر ماه صفر و گروهی دیگر در هفتم صفر دانسته‌اند. گروه اوّل به منابع متقدّم مانند کافیِ کلینی، فرق الشيعة نوبختی، مسار الشيعة، مصباح المتهجد و... استناد می‌کنند و گروه دوم به منابع متأخّر مانند الدروسِ شهید اوّل. و البته قرائن متعددی در ترجیح دیدگاه نخست ارائه شده است. (نک: مقدسی، hiq.bou.ac.ir/article_10731_1046.html اسلام ملکی، arabi-maleki.blogfa.com/post/518 یا t.me/shenakhtehadis/356 موسوی نژاد، t.me/Ali_MousaviNejad/166 جعفریان، t.me/jafarian1964/12123 ) به نظر می‌رسد این اختلاف ریشه در یک تصحیفِ ساده دارد. چنان که می‌دانیم در عربی از پایان ماه به «سلخ» تعبیر می‌شود. در بعضی کتب مانند دلائل الامامة (ص59) از تاریخ وفات امام حسن (ع) با تعبیر «سلخ صفر» -یعنی پایان ماه صفر- یاد شده است. «سلخ» از نظر شکل ظاهری -در دست‌نویس‌ها- بسیار شبیه «سابع» است؛ از این رو «سلخ صفر» به «سابع صفر» تصحیف شده است. (کافی است شهید اول اشتباها سلخ را سابع خوانده باشد یا در منبع او چنین تصحیفی رخ داده باشد یا در نسخه اصلی دروس تصحیف رخ داده باشد. و این به آثار بعدی نیز سرایت کند.) و لذا ظاهراً گزارش منابع متقدم از جهات مختلف ترجیح دارد. هم چنین برخی به نادرست نقل شهادت حضرت مجتبی ع را به کتاب قاسم رسی زیدی (م246) نسبت داده‌اند، که البته خطا است، و این افزوده‌ای متأخر است. (نک‍‌: مطالب آقای کاشانی) هفتم صفر، مشهور ترین روز به عنوان سالروز میلاد امام کاظم ع در منابع سلف است: t.me/hadispajoohi/163 @gholow
📕 اخبار امامیه در مصادر غلات نصیریه اخبار تراث نصیریه عموماً فرسنگ‌ها از آموزه‌های امامیه دور است، و آکنده است از مطالب ساختگی در زمینه الوهیت ائمه ع، بابیت سران غلو، تناسخ و حلول و... اما در عین حال اخبار و اسناد برخی از مصادر نصیریه، اطلاعات خوبی را در رابطه با تراث و احادیث امامیه در اختیار قرار می‌دهد، هرچند که گاه تشخیص سره از ناسره آن تنها با پژوهش‌های دقیق ممکن است. آثار زیر تقریباً به ترتیب، از اخبار مصادر امامیه استفاده گسترده‌تری برده‌اند: 1- حقائق أسرار الدين لأبي محمد الحسن بن شعبة این اثر در واقع بنای جمع میان تراث امامیه و خطابیه دارد. و می‌خواهد با استفاده از تراث امامیه نیز غلو را تقویت کند! و به نحو گسترده از اخبار کافی، معرفة الباری عقیقی، مشیخه حسن بن محبوب و... و نیز از برخی از تراث متقدم غلات بهره گرفته است. (نک مقاله تحلیلی از گزارش‌های تازه‌یاب شامی در مورد کاتب نعمانی) 2- تحف العقول است و التمحيص از همو که بنا بر مصادر امامیه تألیف شده. هرچند اسناد آن ذکر نشده، و البته گاه متون امامیه را در هم آمیخته است (http://alasar.blog.ir/tag/%D8%AA%D8%AD%D9%81%20%D8%A7%D9%84%D8%B9%D9%82%D9%88%D9%84). 3- حاوی الأسرار جلی، که اسناد دهی آن تا حدی شبیه حقائق اسرار است. ولی اثر مختصری است. 4- البدء و الإعاده ابن هارون صائغ 5- المائده خصیبی و المعارف منسوب به طبرانی این آثار نیز از مصادر امامی فراوان بهره برده‌اند. هرچند هر دو ناقص به دست ما رسیده‌اند. گذشته از این موارد، برخی از دیگر آثار غلات نیز گرچه کمتر از تراث نصیریه بهره برده‌اند، اما در تبیین برخی از اطلاعات مصادر امامیه، و یا جریان‌شناسی بعضی از اخبار مشکوک مفید هستند: 1- آثار غالیانه منسوب به مفضل بن عمر، مانند الهفت گرچه عموماً مجعول و پرتحریف هستند. ولی می توانند اطلاعات خوبی در قبال مفضلیان عصر حضور ائمه ع را به دست دهند. هم چنین برخی از اخبار این آثار تشابه بالایی با اخبار مروی از مفضل در تراث امامیه دارند. 2- اسناد الهداية الکبری گرچه معمولاً مغشوش و پرتحریف هستند، ولی در برخی از بخش ها مانند فصل ابواب قدری اصیل‌تر به نظر می‌آیند، و برای جریان‌شناسی غلات مفید هستند. 3- آثار مسندی چون الأعیاد طبرانی گرچه کمتر از اسناد امامیه بهره برده‌اند، ولی اشتراکات جالبی با اخبار مجاهیل و متهمان به غلو در منابع امامیه دارند. 4- الرسالة المصرية اثری مسند و مفصل است که همه نوع سند جعلی و اصیل در آن یافت می‌شود. البته گاه از آثاری چون کافی نیز روایت کرده است. 5- رستباشیه خصیبی و دیوان او به عنوان دو اثری که تأثیر بسیار مهمی را در تکوین آرای نصیریه و تمایزشان از دیگر غلات داشته اند، و از جهت تبیین برخی از آرای متقدم غالیان بسیار حائر اهمیت هستند. و... غلو پژوهی @gholow
🔸مروری بر قرائن دلالت روایات حصر علم در اهل بیت علیهم‌السلام کم نیستند کسانی که امروزه همه علوم انسانی و تجربی را در دین می‌جویند، و رسالت دین را تنها هدایت نمی‌دانند. از جمله روایاتی که مستند برخی برای نگاه‌های ایدئولوژیک در ترویج علوم تجربی با پسوند اسلامی است، مجموعه‌ای از اخبار است که علم را منحصر در ائمه علیهم السلام می‌داند، و دستور می‌دهد که علم را از ایشان بگیریم. کتاب ارزشمند بصائر الدرجات حاوی بابی در این معنا است: «باب 6 ما أمر الناس بأن يطلبوا العلم من معدنه و معدنه آل محمد ع»‏ با 6 روایت. (بصائر الدرجات، ج‏1، ص9) نکته در خور توجه در مورد روایات این باب این است که در آن بحث انحصار علم در اهل بیت ع عموماً به روایت از امام باقر ع و پس از ذکر نظراتی اشتباه از کسانی چون حسن بصری، حکم بن عتیبة و سلمة بن کهیل می‌آید. می‌دانیم این اشخاص از راویان با گرایش شیعی بوده‌اند که گرچه خود را محب امیرالمؤمنین ع و اهل بیت ع می‌خواندند، (نمونه: شوشتری، قاموس الرجال، ج‏3، ص198-201؛ قندهاری، بازشناسی هویت سلیم، بخش3-4-1 و 3-4-3) ولی امامی نبودند، و معالم دین خود را از امام باقر ع نمی‌گرفتند. موضوع اظهار نظرهای اشتباه این شخصیت‌ها در روایات مورد بحث، اموری اعتقادی و فقهی است. از جمله روایات باب، خبر زیر از است که 3 طریق در باب به آن تعلق دارد: 1- حَدَّثَنِي السِّنْدِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ سُلَيْمَانَ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع وَ عِنْدَهُ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الْبَصْرَةِ يُقَالُ لَهُ عُثْمَانُ الْأَعْمَى وَ هُوَ يَقُولُ إِنَّ الْحَسَنَ الْبَصْرِيَّ يَزْعُمُ أَنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ الْعِلْمَ يُؤْذِي رِيحُ بُطُونِهِمْ أَهْلَ النَّارِ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع فَهَلَكَ إِذاً مُؤْمِنُ آلِ فِرْعَوْنَ وَ مَا زَالَ الْعِلْمُ مَكْتُوماً مُنْذُ بَعَثَ اللَّهُ نُوحاً ع فَلْيَذْهَبِ الْحَسَنُ يَمِيناً وَ شِمَالًا فَوَ اللَّهِ مَا يُوجَدُ الْعِلْمُ إِلَّا هَاهُنَا. گذشته از جهات اعتباری، در این روایت بحث کتمان علم در کلام امام ناظر به مؤمن آل فرعون مطرح شده که قرآن در مورد او می‌فرماید: «قال رَجُلٌ‏ مُؤْمِنٌ‏ مِنْ‏ آلِ‏ فِرْعَوْنَ‏ يَكْتُمُ‏ إِيمانَه‏» (غافر: 28) بر این اساس این‌جا علم و ایمان در سیاق یکسانی به کار رفته‌اند. جست‌وجوی استعمال علم در دیگر ابواب به تبیین معنا کمک می‌کند: - ... عن سهل بن زياد عن محمد بن عيسى عن عبيد الله بن عبد الله الدهقان عن درست الواسطي عن إبراهيم بن عبد الحميد عَنْ أَبِي الْحَسَنِ مُوسَى ع قَالَ: دَخَلَ رَسُولُ اللَّهِ ص الْمَسْجِدَ فَإِذَا جَمَاعَةٌ قَدْ أَطَافُوا بِرَجُلٍ فَقَالَ مَا هَذَا فَقِيلَ عَلَّامَةٌ فَقَالَ وَ مَا الْعَلَّامَةُ فَقَالُوا لَهُ أَعْلَمُ النَّاسِ بِأَنْسَابِ الْعَرَبِ وَ وَقَائِعِهَا وَ أَيَّامِ الْجَاهِلِيَّةِ وَ الْأَشْعَارِ الْعَرَبِيَّةِ قَالَ فَقَالَ النَّبِيُّ ص ذَاكَ عِلْمٌ لَا يَضُرُّ مَنْ جَهِلَهُ وَ لَا يَنْفَعُ مَنْ عَلِمَهُ ثُمَّ قَالَ النَّبِيُّ ص إِنَّمَا الْعِلْمُ‏ ثَلَاثَةٌ آيَةٌ مُحْكَمَةٌ أَوْ فَرِيضَةٌ عَادِلَةٌ أَوْ سُنَّةٌ قَائِمَةٌ وَ مَا خَلَاهُنَّ فَهُوَ فَضْلٌ‏. (الكافي، ج‏11، ص32) در این روایت از طرفی ابتدا برای انساب عرب و وقائع ایام جاهلیت و اشعار تعبیر علم به کار رفته، ولی در ادامه با حصر علم به سه زمینه مرتبط با دین، غیر آن را فضل خوانده، نه علم. بر این اساس به نظر می‌آید حصر ادامه روایت حصری اضافی باشد. یک وجه ابتدایی در جمع میان دو بخش روایت این است که علم در بخش دوم را با قید «يَضُرُّ مَنْ جَهِلَهُ وَ يَنْفَعُ مَنْ عَلِمَهُ» در نظر بگیریم. بر این اساس علوم غیر آیه محکمه و... فضل و غیر ضروری هستند. با این حال ما در خارج می‌بینیم که برخی با دانستن شعر و تاریخ به منافع دنیوی می‌رسند. پس تعبیر «يَضُرُّ مَنْ جَهِلَهُ وَ يَنْفَعُ مَنْ عَلِمَهُ» می‌تواند ناظر به سعادت اخروی باشد. این کاربرد مقید را در روایات دیگری نیز می‌توان پی گرفت. (نمونه: بشارة المصطفى، ص94، 188) @gholow
... بر اساس این گوناگونی استعمال علم در روایات، مناسب است که معنای علم را در برخی از نزدیک‌ترین روایات به روایات مورد بحث پی بگیریم. می‌شود گفت که از جمله نزدیک‌ترین روایات، همان احادیثی که در ابواب مجاور از همین فصل بصائر الدرجات آمده است. ما در این‌جا تنها مروی بر عناوین ابواب می‌کنیم که خود برگرفته از روایات باب هستند: 1 باب في العلم أن طلبه فريضة على الناس (روشن است که آموختن همه علوم فریضه نیست. در خور توجه که در روایات فریضة معمولاً به معنای واجب قرآنی به کار می‌رود.) 2 باب ثواب العالم و المتعلم / 3 باب معرفة العالم الذي من عرفه عرف الله و من أنكره أنكر الله تعالى و السبب الذي يوفق لمعرفته / 4 باب فضل العالم على العابد (فضای این ابواب نیز ناظر به هر علمی نیست، در میان اخبارش اشارات به علم دین و حدیث وجود دارد.) 5 باب أن الناس يغدون على ثلاثة عالم و متعلم و غثاء و أن الأئمة من آل محمد ص هم العلماء و شيعتهم المتعلمون و سائر الناس غثاء (گذشته از نکته باب در مورد خود ائمه ع، می‌گوید متعلمان شیعیانند. در حالی‌که می‌دانیم شیعیان علوم مختلفی را از جاهای گوناگونی فرا می‌گرفته‌اند. و به طور خاص در دین و فقه و عقاید بوده که به غیر اهل بیت ع مراجعه نمی‌کردند.) چنان‌که فقه گرچه در اصل لغت به معنای خوب فهمیدن و دانستن است، ولی کاربرد آن در معنای مقید دانستن احکام الهی بسیار رایج است. علم نیز در بسیاری از روایات به معنای مقید علم دین و یا علم حدیث به کار رفته است. و تعابیری مانند روایت علم نیز شاهد دیگری بر آن است. (نمونه: نهج البلاغة، صبحي صالح، ص358، 485) برخی از پژوهش‌گران بنابر شواهد بسیاری از اخبار فریقین، معتقدند که در قرن 1 و تا حدی قرن 2 واژه علم نخستین تعبیر برای مفهومی بوده که بعدها بیشتر حدیث خوانده می‌شود. (پاکتچی، مدخل حدیث، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، بخش1-3، ص237-238) البته خود واژه حدیث هم گرچه در وضع لغوی به معنای سخن است، ولی امروه استعمال معنای مقید آن رایج‌تر از معنای مطلق لغوی آن است. هم‌چنین نمونه دیگری از روایات که مستند نگاه ایدئولوژیک قرار گرفته است، فراز تقطیع شده‌ای است از عن خبری از حماد بن عيسى از ربعي از فضيل که بصائر الدرجات نمود یافته است: «كلّ شى‏ء لم يخرج من هذا البيت‏ فهو باطل‏» (بصائر الدرجات، ج‏1، ص511) اما در خور توجه است که متن کامل‌تر این روایت به همین سند حماد در کمال الدین چنین آمده است: بالْإِسْنَادِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَهْزِيَارَ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ رِبْعِيٍّ عَنِ الْفُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ وَ أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولَانِ‏ إِنَّ الْعِلْمَ الَّذِي أُهْبِطَ مَعَ آدَمَ لَمْ يُرْفَعْ وَ الْعِلْمُ يُتَوَارَثُ وَ كُلُّ شَيْ‏ءٍ مِنَ الْعِلْمِ وَ آثَارِ الرُّسُلِ وَ الْأَنْبِيَاءِ لَمْ يَكُنْ مِنْ أَهْلِ هَذَا الْبَيْتِ‏ فَهُوَ بَاطِلٌ وَ إِنَّ عَلِيّاً ع عَالِمُ هَذِهِ الْأُمَّةِ وَ إِنَّهُ لَمْ يَمُتْ مِنَّا عَالِمٌ إِلَّا خَلَّفَ مِنْ بَعْدِهِ مَنْ يَعْلَمُ مِثْلَ عِلْمِهِ أَوْ مَا شَاءَ اللَّهُ. (كمال الدين، ج‏11، ص223) روشن است که علوم انبیاء ع حق هستند، نه باطل. و نیز چنین نیست تا زمان امامین صادقین ع همه آن تحریف شده باشد. بلکه به ضرورت تاریخ و شهادت بعضی از احادیث بخشی از آن تا زمان ایشان به روایت غیر اهل بیت ع نیز صحیح بوده است (بصائر الدرجات، ج‏1، ص363-365). بنا بر این روایت مورد بحث، شاید ناظر به باطل بودن مرجعیت غیر اهل بیت ع در برابر ایشان برای علوم انبیا ع باشد. و الله العالم. بر آن‌چه گذشت نباید برخی از هر روایتی در زمینه علم اطلاق بگیرند و آن را ناظر به هر دانستنی بشمرند. و سپس به خاطر امثال روایات مورد بحث، هر دانشی از غیر اهل بیت ع را پوچ و باطل بینگارند. مؤید گفتار ما این بالوجدان و به تصریح برخی از روایات (نمونه: الكافي، ج1، ص122؛ ج‏61، ص46؛ ج7، ص69؛ ج8، ص22) تجربه ارزشمند است. گفتنی است به طور خاص بعضی از روایات نیز بر انحصار علم طب در حجج الهی دارد، ولی این روایات در حد فحص ما در آثار ضعیف و مجهول المؤلفی مانند اهلیلجه و یا رسائل منسوب به جابر بن حیان آمده است. غلوپژوهی @gholow
🔺نمونه ای دیگر از جعل های آسیب‌زای سیاسی و تأملی در برخورد دوگانه نهادهای نظارتی در امر نشر کتب بی سندی داستان های ادعایی آثاری مانند کتاب تازه نشر «سه دقیقه در قیامت» در بی اعتباری آن کافی است. با این حال این اثر که حتی مولفش نیز مجهول است، در مقدمه اش تلاش مغرضانه‌ای کرده تا با ذکر چند نمونه خارجی NDE (تجربه نزدیک مرگ) ادعاهای خود را باورپذیر جلوه دهد. او سپس مدعی شده شخصیت اصلی قضایای کتابش، تجربه ارتباط با قیامت را داشته، و از این طریق بر مسند قضاوت در مورد بسیاری از مسائل و رجال سیاسی و غیر ایشان نشیند، و به دلخواهش این و آن را به بهشت و جهنم فرستد. هم چنین نویسنده در جای جای کتابش تلاش کرده تا برای داستان‌هایی که از آن دنیا نقل می‌کند، از آیات و روایات گرته برداری کند، تا مطالب برای مخاطب مأنوس تر باشد. با این حال خالق این داستان‌ها در مواردی از استفاده از روایات سهوهای عجیبی کرده است. مثلاً مدعی شده، در برابر ظلمی سهوی که یک شهید به شخصیت اول داستان كرده بوده، مامور جوان حساب اعمال در آن دنیا اختیار داشته که «آن قدر از گناهان» او ببخشد، «تا از آن شهید راضی شود» و حتی «تمام اعمال بد را پاک کند.» (سه دقیقه، ص70) این ظاهراً خلط برداشت‌هایی ناقص از چند روایت است: نخست از روایات آمرزش گناهان شهید، قید «الا الدین» (وسائل الشيعة، ج‏18، ص324؛ نیز نک: المحاسن، ج‏1، ص7) را در نظر نگرفته. دوم روایت دادن برخی از ثواب های مدیون به صاحب دین (الكافي، ج‏8، ص106) را ناخودآگاه تحریف کرده است. و چنین نتیجه گرفته اگر شهیدی به انسان ظلمی کند، همه گناهان فردی که مورد ظلم واقع شده، بی‌حساب پاک می‌شود! چنین چیزی از کجا آمده است؟ حتی روایات شفاعت حق الناس نیز -فارغ از بحث سندی آن- از چند جهت با برداشت نویسنده تفاوت دارند. (نک: عيون أخبار الرضا ع، ج‏2، ص57؛ تأويل الآيات، ص762-763، 575؛ الأمالي للطوسي، ص406) همچنین در ترتیب ارائه مطالب کتاب اشکال‌هایی رخ داده که غیر واقعی بودن داستان را بیشتر نمایان می‌کند. مثلا در ص75 مأمور محاسبه اعمال به شخص اول داستان در مورد «دسیسه چینی اسراییل و امریکا در کشورهای اسلامی» توصیه می‌کند که «نگران نباش. این‌ها نیست و نابود می‌شوند. شما نباید سست شوید نباید ایمان خود را از دست دهید.» در حالی که این جوان قرارنبوده بر گردد. چون در ادامه رمان به مأمور می‌گوید: «دستم خالی است. نمی‌شود کاری کنی که من برگردم؟ نمی‌شود از مادرمان حضرت زهرا بخواهی که مرا شفاعت کند... تا من برگردم و کارهای خطای گذشته را اصلاح کنم؟ جوابش منفی بود. اما باز اصرار کردم...» تا این‌که حضرت زهرا س «به خاطر اشک‌های کودکان یتیم و دعاهای همسر»ش، شفاعتش می‌کنند که برگردد! (ص77) به هر حال همین بی‌سندی کتاب کافی بود تا متصدیانی که به اندک چیزی کتب را مشمول ممیزی می‌کنند و یا مانع نشر می‌شوند، تا این حد، برای نشر چنین کتبی سهل نگیرند! و در روز روشن صد من داستان بی سند را به عنوان حقائق عالم در ذهن جوانان کم اطلاع نکنند. آیا کرامت بافی کتاب برای لباس سبز سپاه ایشان را به تسامح وا داشته، یا این داستان که می‌گوید «به جوان پشت میز [مأمور اعمال] گفتم چکار کنم که من هم توفیق شهادت داشته باشم؟ او هم اشاره کرد و گفت: در زمان غیبت امام عصر عج زعامت و رهبری شیعه با ولی فقیه است. پرچم اسلام به دست اوست. همان لحظه تصویری از ایشان را دیدم.» (ص74-75) و صد افسوس که پا را فراتر از این می‌گذارند، و این کتاب را در اخبار صدا و سیما نیز تبلیع می‌کنند! و این رسانه چه بسیار چنین برای مردم عقیده می‌سازد؛ که البته این روزها نمونه‌هایش را کم نمی‌بینیم! از ادعای اجماع شیعه بر اسلامی بودن نوروز (http://t.me/hawzeh_notes/70) تا اسناد ندیده ساخت ویروس کرونا توسط امریکا (https://t.me/gholow/202)! نمونه های مشابه از جعلیات سیاسی متداول: t.me/gholow2/933 و t.me/gholow2/988 @gholow
💠 عوامل اختلاف نسخ کتب اصحاب غیر از اختلافات عمومی ناشی از تصحیفات که تقریبا بین همه نسخ خطی مشترک است، اختلافات نسخ –که منحصر در کتب متقدم نیست- ناشی از چند مسأله است: 1️⃣ اضافات راویان کتب (که امری رایج بوده‌است) گاهی به دلیل منضبط نبودن نسخه‌های نخستین، از سوی راویان، روایات دیگری از مؤلف اولیه و یا غیر او به کتب او افزوده‌ می‌شد. در مورد کتب اصحاب ائمه ع شواهد بسیاری در این رابطه یاد شد. ملاحظات زیر در همان راستا است: - اشاره به احادیث متفاوت برای تکمیل کتاب؛ مانند اضافات ابن ابی عمیر بر کتاب حلبی: «سمعت شيخنا محمد بن الحسن بن أحمد بن الوليد رضي الله عنه يقول سمعت محمد بن الحسن الصفار يقول كلما كان في كتاب الحلبي‏ و في حديث آخر فذلك قول محمد بن أبي عمير رحمه الله». (معاني الأخبار، ص150) - شرح مزجی شارحین نیز زمینه‌ساز تغییر در بعضی اسناد و روایات می‌شده و در دوران بعدی حد و مرز دقیق آن گاهی مبهم می‌مانده است. مانند نقل‌های تفسیر نعمانی. - گاه خود مولف بعد از روایت کتبش برای اصحاب، روایاتی را به آن کتب ‌افزوده و بعد، آن را تنها برای یک راوی خاص قرائت کرده‌است. بنابراین، طریقی خاص در نقل این روایات از مولف متفرد می‌شده است. هر چند شاید این روایات، اسناد دیگری از غیر طریق مؤلف داشته باشند. چه‌بسا بعضی از زیادات محمد بن عیسی بن عبید از کتب یونس نسبت به دیگر نسخ، از این دست باشد. - گاه بعضی از متقدمان محور تألیف خود را تکمیل اثری مشهور از امامیه قرار می‌دادند؛ هر چند به طور خاص راوی کتب صاحب آن اثر مشهور نباشند. مثلا بسیاری از قدمای امامیه کتب فقه را بر محور کتب مرحوم حسین بن سعید می‌نگاشتند. از این رو، بعید نیست تشابه این نسخ در خلط بین نسخ مؤثر بوده باشد. - گاهی زیادات بیش‌تر به خاطر علاقه راوی به برخی روایات است. که ممکن است راوی از روایات دیگر مؤلف نخستین، به کتاب بیفزاید؛ مثلا بوشنجی روایتی را به تصریح خودش به کامل الزیارات افزوده است. شاید چند مورد از اضافات صفوانی به نسخه کافی نیز چنین باشد. نسخه موجود از کتاب تفسیر منسوب به قمی نیز در واقع بخشی از کتاب علی بن ابراهیم همراه با زیادات راوی کتاب است. 2️⃣ خلط با دیگر نسخ در زمان قدیم، به دلیل عدم ثبت دقیق ویژگی‌های بعضی نسخ، بعضی کتب با یکدیگر خلط، و گاه دو کتاب موجود در یک مجلد، یک کتاب تصور می‌شدند. از میان کتب باقی مانده، مانند خلط جامع الاحادیث جعفر بن احمد قمی با کتاب الإمامة و التبصرة در نسخه بحار مرحوم علامه مجلسی و نیز، خلط نسخه نوادر احمد بن محمد بن عیسی با فقه الرضا. 🔅فائده: اگر کتبی به صورت وجاده و یا با سند مرفوع به دست ما برسند و بین فقرات آن کتاب تفاوت در خور توجه باشد، احتمال دارد کتاب متعلق به بیش از یک مؤلف باشد. قابل توجه است که بسیاری از کتب روایی ما سند متصل ندارند. - گاه به علت پراکندگی اوراق دفاتر محدثین و کهنگی آنها، با بعضی از روایات و کتب دیگر خلط شده و لذا نسخه ها متفاوت می‌شده‌اند. در نتیجه، اعتبار آن روایات خلط شده دقیقاً معلوم نیست. مانند دلائل الإمامة و بعضی کتب که امروزه با عنوان مجموعه رسائل محدثین نزد نسخه شناسان مطرح هستند. - گاه اوراق یک کتاب جا به جا می‌شدند و ترتیب آن ها به هم می‌ریخت. (مانند نسخه فعلی کتاب حقائق اسرار الدین ابن شعبه) - خلط حواشی با متن نیز از عوامل افزوده شدن یک روایت به کتب بوده است. نمونه نک‍: t.me/derasatfielmrejal/120 3️⃣ خرابی و آسیب دیدگی نسخ بسیاری از اسناد و کتب از همان دوران اولیه تألیف ناقص می‌شدند و در بعضی نسخه‌های آن ها خلل وارد می‌شد. از جمله شواهد بسیار: - نجاشی بعد از توثیق و ذکر کتب حمیری، از او نقل کرده: «... قال محمد بن عبد الله بن جعفر: كان السبب في تصنيفي هذه الكتب أني تفقدت فهرست كتب المساحة التي صنفها أحمد بن أبي عبد الله البرقي و نسختها و رويتها عمن رواها عنه، و سقطت هذه السنة الكتب عني فلم أجد لها نسخة، فسألت إخواننا بقم و بغداد و الري فلم أجدها عند أحد منهم فرجعت إلى الأصول و المصنفات فأخرجتها و ألزمت كل حديث منها كتابه و بابه‏ الذي شاكله (رجال النجاشي، ص355/ 949). - محمد بن أبي‏ عمير ... قيل: إن أخته دفنت كتبه في حال استتارها و كونه في الحبس أربع سنين فهلكت الكتب، و قيل: بل تركتها في غرفة فسال عليها المطر فهلكت، فحدث من حفظه. و مما كان سلف له في أيدي الناس‏ (رجال النجاشي، ص326/ 887) @gholow
4️⃣ گزینش و نقل ناقص نسخه‌ها توسط راویان روایت یا استنساخ نکردن بخش‌هایی از نسخه یک کتاب به انگیزه‌های گوناگونی انجام می‌شده است. از آن جمله: - حذف بخش‌های فاسدتر نسخه. عالمان امامی قم و بغداد برخی از کتب متهمان به غلو را با استنای بخش‌های غلو و تخلیط روایت می‌کرده‌اند. این روایات اگر همراه با استنساخ گزینشی نیز بوده باشد، می‌توانسته تحریری متفاوت از کتاب را نیز به دست دهد. - اختصارگرایی. زحمت بالای استنساخ و یا انگیزه کم در حفظ کامل نسخه‌ها، زمینه برجاماندن نسخه‌های ناقص بسیاری از کتب متقدم شده است. مانند تفسیر عیاشی و تفسیر فرات که اسنادشان ناقض استنساخ شده است (البته نبود جلد دوم تفسیر عیاشی ظاهراً به دلیل نابودی آن است و نه گزینش ناقص.) - کتمان بخش‌های سری‌تر از نسخه‌های فرق باطنی. به گمان احتمال تعدد تحریرهای کتاب عیون المعجزات این بوده است، و نه سهو راویان در نقل نسخه. 5️⃣ دس کذابین در کتب اصحاب. از جمله قرائن مشهور در تغییر نسخه‌های کتب به خاطر دس و جعل، دو روایت رجال کشی از یونس از امام رضا ع و هشام از امام صادق ع است که در آن دس غالیان مغیری و خطابی در برخی از کتب اصحاب ائمه ع مطرح و از آن تحذیر داده شده است. و البته در ادامه یونس را به عرضه برخی از کتب واداشته است (رجال الكشي، ص224/ 401) البته از روایت کشی نه حدود کتب تحریف یافته، و نه حدود تصفیه آن‌ها با عرضه معلوم نمی‌شود. نسخه‌هایی از دو اصل زید زراد و نرسی نیز می‌توانند مورد دس جاعلان قرار گرفته باشد (فهرست كتب الشيعة، ص202) با اخلال به حدود یک اثر در دوران بعدی زمینه نسبت مطالب نا معتبر به صحب آن اثر بیشتر فراهم می‌آید. حتی بعضی از غلات معاصر، شاذ ترین افکار خود را به روایات کتبی چون مدینة العلم شیخ صدوق و یا الزام النواصب مرحوم علامه حلی و دیگر کتبی که اثری از آن نیست، نسبت می‌دهند. وجه بعضی از زیادات نیز مبهم است: «مؤمن الطاق ... و قد نسب إليه أشياء لم تثبت عندنا، و له كتاب افعل لا تفعل، رأيته عند أحمد بن الحسين بن عبيد الله رحمه الله كتاب كبير حسن، و قد أدخل فيه بعض المتأخرين أحاديث تدل فيه على فساد...، و يذكر تباين أقاويل الصحابة» (نجاشي، ص326/ 886). @gholow