#استادعشق
#قسمت_پنجاه_ونهم
#کتابخوانی
🌷به اين ترتيب، ما سر از مدرسه كشيش های فرانسوی بيروت، در آورديم. اين مدرسه، شبانه روزی بود.
نام ما را به شرطی در مدرسه نوشتند، كه تعليمات مذهبی برای ما، اجباری باشد. بايد شش شب در مدرسه می خوابيديم، و يك شب به خانه می رفتيم. وحشتناك بود، آخر مگر امكان داشت؟
🌷 من و برادرم وقتی شرايط مدرسه را شنيديم، گريه و زاری كرديم. ما نمی توانستيم مادرمان را ترك كنيم، و از او دور شويم.
مادرمان هم كه غصه و ناراحتی ما را می ديدند، رنگ شان می پريد. اما تحمل می كردند، و احساس خود را بيان نمی كردند.
🌷مطمئنا برای ايشان هم تحمل اين جدايی، سخت بود. من ناراحتی و غصه ی مادر را، از چشم هايشان می فهميدم.
مادر دائم و خيلی جدی، به من و برادرم می گفتند، از اين فرصت استفاده كنيم، به مدرسه برويم و خيلی جدی درس بخوانيم. ولی مگر می شد! از مادر افيلج مان، چه كسی نگهداری می كرد؟ ››
ادامه دارد...
🌹@Gilan_tanhamasir
🔸امروز ۲۰ آذرماه، سالگرد شهادت آیت الله عبدالحسین دستغیب است او در سال ۱۳۶۰ توسط عامل انتحاری به شهادت رسید.
🔹قاتل(خانم گوهر ادب آواز) یک دختر ۱۸ ساله که عضو سازمان تروریستی منافقین بوده و با ظاهر یک زن باردار که میخواهد مطلب مهمی را به ایشان بگوید به ایشان نزدیک میشود و خودش را منفجر میکند که آیت الله دستغیب و ۱۲ نفر دیگر به شهادت میرسند!
🔺استفاده، یا بهتر بگوییم سوء استفاده از زنان و روحیات آنان، یکی از بهترین ابزارهای سازمان منافقین جهت پیشبرد اهداف خود در طول تاریخ انقلاب بوده است.
#شبتــون_شهدایــی
🌷@Gilan_tanhamasir
┄┅─✵💝✵─┅┄
با نام و یاد خدا
میتوان
بهترین روز را
برای خود رقم زد...
پس با عشق
وایمان قلبی بگویی
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
خدایا به امید تو💚
❌نه به امیدخلق تو
سلام صبحتون بخیر🌺
@gilan_tanhamasir
┄┅─✵💝✵─┅┄
♦️چرا فاطمه را فاطمه گفته اند؟👆
مهرت اجازه داد که مادر بخوانمت...💚
#فاطمیه #شهادت
🥀@Gilan_tanhamasir
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
#درسهای_یک_فتنه 50 بخش پنجاهم 🔸 چرا دین از سیاست جدا نیست؟ ✅ ببینید برنامه دین دارای دو بعد هست.
#درسهای_یک_فتنه 51
بخش پنجاه و یکم
🔶 برای جهاد تبیین ما باید چند تا نکته روانشناسانه رو بدونیم.
🔺 اول اینکه طبق آیات قرآن کریم انسان موجودی "اهل جدل" هست. یعنی گاهی وقتا حرف حق رو هم نمیخواد بپذیره و هی مقاومت میکنه.
هی میگرده ببینه یه دلیلی پیدا کنه تا اون حرف حق رو کنار بزنه.
🔺 و در مرحله بعدی آدم ها "اهل توجیه اشتباهاتشون" هستند. میبینه داره اشتباه میکنه ولی بازم هی توجیه میاره! اگه آدم مذهبی هم باشه شروع میکنه توجیه شرعی!
💢 بهش میگی شما داری غیبت میکنی. داری تمسخر میکنی میگه نه دارم کار فرهنگی میکنم و روشنگری میکنم!
💢 بهش میگی نمازت داره از اول وقت میگذره میگه نه خب میدونی من دارم کار فرهنگی میکنم! این خیلی مهمه!
به اونی که مذهبی نیست میگی چرا حجاب نداری؟
میگه خب دل آدم باید پاک باشه!😤
⭕️ خیلی راحت کار غلطش رو توجیه میکنه! آدمیزاد موجود عجیبیه...
💠@Gilan_tanhamasir
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
#درسهای_یک_فتنه 51 بخش پنجاه و یکم 🔶 برای جهاد تبیین ما باید چند تا نکته روانشناسانه رو بدونیم. 🔺
#درسهای_یک_فتنه 52
بخش پنجاه و دوم
⭕️ وقتی آدم ها اهل توجیه اشتباهاتشون بشن دیگه کم کم فطرت خودشون رو از دست میدن و تبدیل به موجودات خطرناکی میشن.
✅ ما باید سعی کنیم اگه حرف حقی به ما زدند اگرچه مخالف منافع ما بود بپذیریم. مثلا میدونی در موضوعی اشتباه عمل کردی یا حرف اشتباهی زدی. خب تا متوجه شدی سریع عذرخواهی کن و اشتباه رو اصلاح کن.
نه اینکه هر طور شده روی اشتباه خودت پافشاری کنی که یه موقع جلوی بقیه ضایع نشی!
✔️ اولا که نترس! آبروت نمیره. آبروی آدم فقط دست خداست. اگه تمام دنیا هم بخوان آبروی آدم رو ببرن ولی خدا نخواد هیچ اتفاقی نمی افته.
⭕️ دوم اینکه اگه تو اشتباهت رو توجیه کردی کم کم کارت به جاهای باریک کشیده میشه و حتی ممکنه علیه اولیاء الهی عمل کنی!
اینو میخوای چیکار کنی؟!
✅ پس اگه حرف حقی شنیدیم مقاومت نکنیم و زود بپذیریم. اگه کار اشتباهی هم انجام دادیم خودمون رو انقدر قوی بار بیاریم که خیلی زود اشتباهمون رو بپذیریم...
💠@Gilan_tanhamasir
#استادعشق
#قسمت_شصتم
#کتاب_خوانی
مدرسه روحانیون
🌷‹‹بالاخره يك شب، به سراغ حاج علی رفتيم، تا با او درد دل كنم. حاج علی مرا كنار خودش نشاند، و به تمام حرف هايم گوش كرد، و فهميد كه من تا چه حد نگران وضع مادرم هستم.
🌷حاج علی، بعد از اين كه حرف هايم تمام شد، با چشمانی پر از محبت و مثل يك پدر مهربان، لبخندی زد و گفت: اصلا نگران نباش.
🌷 من كه نمرده ام. دختر بزرگ من، نرگس، خيلی بهتر از شما دو پسر، می تواند از مادرتان نگهداری كند. من از روزی كه شما به مدرسه برويد، رختخواب نرگس را می برم، و پيش مادرتان می اندازم.
🌷خودم هم هر كاری مادرتان داشته باشند، انجام می دهم. اسد، پسر من هم كه همبازی توست، و تو را خيلی دوست دارد،
🌷اگر تو نباشی، به جای تو همه كاری برای خانم، مادرتان انجام می دهد . برو و هر كاری كه داری، به او بگو تا در غياب تو همه را، انجام بدهد
ادامه دارد...
🌹@Gilan_tanhamasir
🏴در ایام شهادت حضرت صدیقه طاهره (سلام الله علیها) 🏴
🧕همایش بزرگ حجاب فاطمی
🔺با محوریت مطالبه گری مسئله عفاف و حجاب
🔺 سخنران: امام جمعه موقت شهرستان رشت
حجت الاسلام و المسلمین قربان پور
🔺زمان: سه شنبه ۲۲ آذر ماه
🔺مکان: گلزار شهدای شهر رشت
🔹ساعت 15:00
🇮🇷کانال تنهامسیرآرامش گیلان 🇮🇷
#ارسالی_کاربران
🥀@Gilan_tanhamasir
✨بسم الله الرحمن الرحیم ✨
سلام و صبح به خیر خدمت کاربران عزیز🌷
ان شالله حالتون خوب واحوالتون خوبتر باشه💖
بابت تاخیر بوجود آمده در ارسال پیام در کانال عذرخواهیم...
☺️🌷
🍂 پادشاه فصلها
حال خوب آخرین روزهای فصل عاشقی، با چند تصویر زیبای پاییزی پیشکش نگاه شما خوبان تنهامسیری 😍
#تصویر_زمینه
#پس_زمینه
#پاییز
🌹@Gilan_tanhamasir
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
#توسل به حضرت امالبنینسلاماللهعلیها بسیار عالی حتما گوش بدین📣 🎙@Gilan_tanhamasir
#استادعشق
#قسمت_شصت_ویکم
#کتابخوانی
🌷‹‹البته من به حاج علی و دخترش، خيلی بيش تر اعتماد داشتم. اسد پسری بازيگوش بود، و مثل مادرش، جنس اش شيشه خرده داشت. حاج علی ما را راضی كرد، و هر طور بود، ما راهی مدرسه شديم.
🌷در ابتدای ورودمان، سه چهره كه از مسئولين مدرسه بودند، اولين چيزی بود، كه ما را زهره ترك كرد، قيافه های جدی عموما استخوانی، خشن، اخمو با لباس های درازشان كه همه سياه بود، و همه گردنبندی از صليب داشتند.
🌷 لباس هايشان يقه های مخصوصی داشت، كه فقط يك شكاف سفيد، از جلوی لباس ها پيدا بود. به هر كدام از ما يك دست لباس مخصوص دادند، كه كمی شبيه لباس خودشان بود.
🌷پارچه لباس ما، خيلی خشن تر از پارچه ی لباس آن ها بود. لباس هايمان را عوض كرديم. بعد ما را به يك خوابگاه بردند. شماره های 74 و 75 بالای تخت خواب های ما بود.
🌷قرار شد تخت شماره ی 74 مال من و 75 مال برادرم باشد. به ناهارخوری رفتيم. روی صندلی ناهارخوری من و برادرم، همان شماره ها نصب شده بود. بشقاب و قاشق و چنگالی به ما دادند، كه با رنگ، همان شماره ها روی آنها نوشته شده بود.
🌷در كلاس درس هم، جای ما با همين دو شماره، معلوم شده بود. وقتی به دفتر مدرسه برگشتيم، حاج علی رفته بود. دل مان هری ريخت پايين.
🌷نفس مان بالا نمی آمد. داشتيم گريه می كرديم، كه ناگهان يك كشيش فرانسوی بد اخم و خشن، رو به ما كرد و گفت :
از اين به بعد ديگر كسی با شما عربی حرف نمی زند زبان شما از امروز فرانسوی است.
ادامه دارد...
🌹@Gilan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️امام صادق علیه السلام:
إِنَّ فَاطِمَةَ بِنْتَ مُحَمَّدٍ تَحْضُرُ لِزُوَّارِ قَبْرِ ابْنِهَا الْحُسَيْنِ فَتَسْتَغْفِرُ لَهُمْ ذُنُوبَهُمْ.
💬 یقیناً فاطمه دختر پیامبر صلی الله علیه وآله در جمع زائران مزار فرزندش حسین علیه السلام حاضر میشود و برای گناهانشان استغفار میکند.
📚 کامل الزیارات باب۴۰، حدیث۴.
🥀 السلام علی الحسین
🥀 و علی علی بن الحسین
🥀 و علی اولاد الحسین
🥀 و علی اصحاب الحسین
#شب_جمعہ
⃝💌@Gilan_tanhamasir
•┄✮بِـسْـمِاللّٰهِالࢪَّحمنِالࢪَّحیمْ✮┄•
ســـلام و درود محضر مبارک شما خوبان 🌸
صبح زیبای آدینهتــون در پناه حـــق و فرخنده به عشق الهی☺️🌺
الهـی امروزتون متبرڪ به مهریزدان و زندگـیتون شکوفــای لبخند باشه🌱
یکی از قشنگترین روزهای آدینه
پاییزی دنیاراهمراه با لحظه هایی پرازشادی براتون آرزومیکنم☺️
ان شاءالله مهـرشادی💕 و لبخند شـــــیرین😊 همنشین دائمی تون باشد
آدینه خوبی در کنار عزیزانتون داشته باشید
#تنهامسیراستانگیلان💞
🌷@Gilan_tanhamasir
✍زیارت امام زمان علیه السلام در روز جمعه
🔵 اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا حُجَّةَ اللهِ في اَرْضِهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا عَيْنَ اللهِ في خَلْقِهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا نُورَ اللهِ الَّذي يَهْتَدي بِهِ الْمُهْتَدُونَ، وَيُفَرَّجُ بِهِ عَنِ الْمُؤْمِنينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْمُهَذَّبُ الْخآئِفُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْوَلِيُّ النّاصِحُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا سَفينَةَ النَّجاةِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا عَيْنَ الْحَيوةِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ صَلَّي اللهُ عَلَيْكَ وَعَلي آلِ بَيْتِكَ الطَّيِّبينَ الطّاهِرينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ عَجَّلَ اللهُ لَكَ ما وَعَدَكَ مِنَ النَّصْرِ وَظُهُورِ الاَْمْرِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يامَوْلايَ، اَنـَا مَوْلاكَ عارِفٌ بِاُوليكَ وَاُخْريكَ، اَتَقَرَّبُ اِلَي اللهِ تَعالي بِكَ وَبِآلِ بَيْتِكَ، وَاَنْتَظِرُ ظُهُورَكَ، وَظُهُورَ الْحَقِّ عَلي يَدَيْكَ، وَاَسْئَلُ اللهَ اَنْ يُصَلِّيَ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَاَنْ يَجْعَلَني مِنَ الْمُنْتَظِرينَ لَكَ وَالتّابِعينَ وَالنّاصِرينَ لَكَ عَلي اَعْدآئِكَ، وَالْمُسْتَشْهَدينَ بَيْنَ يَدَيْكَ في جُمْلَةِ اَوْلِيآئِكَ، يا مَوْلايَ يا صاحِبَ الزَّمانِ صَلَواتُ اللهِ عَلَيْكَ وَعَلي آلِ بَيْتِكَ، هذا يَوْمُ الْجُمُعَةِ وَهُوَ يَوْمُكَ، الْمُتَوَقَّعُ فيهِ ظُهُورُكَ، َالْفَرَجُ فيهِ لِلْمُؤْمِنينَ عَلي يَدَيْكَ، وَقَتْلُ الْكافِرينَ بِسَيْفِكَ، وَاَنَا يا مَوْلايَ فيهِ ضَيْفُكَ وَجارُكَ، وَاَنْتَ يا مَوْلايَ كَريمٌ مِنْ اَوْلادِ الْكِرامِ، وَمَأْمُورٌ بِالضِّيافَةِ وَالاِْجارَةِ، فَاَضِفْني وَ اَجِرْني، صَلَواتُ اللهِ عَلَيْكَ وَعَلي اَهْلِ بَيْتِكَ الطّاهِرينَ.
#امام_زمان
🌹@Gilan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 راهکار حفظ خانواده در آخرالزمان
🎙حجتالاسلام والمسلمین عالی
🌹@Gilan_tanhamasir
#استادعشق
#قسمت_شصت_ودوم
#کتابخوانی
💠«خدا را هزار مرتبه شكر كرديم، كه مادر در خانه مقداری فرانسه، يادمان داده بودند. همين باعث می شد، چيزهايی را متوجه شويم.
💠 ناظم خشن مدرسه، من و برادرم را به حياط آورد. بچه ها همه سر صف بودند. جلوی صف، يك بالكن بود، ناظم ما را كنار خودش ايستاند. بقيه مربی ها هم، مشغول انجام دادن كاری بودند. مدير به علامت سكوت دستش را بلند كرد، و بچه ها ساكت شدند.
💠بچه ای از وسط يكی از صف ها خنديد، با اين كه صدايش آرام بود، ولی ناظم شنيد. او را صدا كرد، تا جلوی صف بيايد. از هوشياری تعجب كرديم، كه چطور او را از ميان اين همه بچه به اسم صدا كرد، و تشخيص داد.
💠بعد با دست راستش كه دو انگشت وسط نداشت ( ما بعد فهميديم كه اين دو انگشت را در جنگ جهانی اول، در يك درگيری از دست داده است ) چنان سيلی محكمی به آن پسر زد كه خون از محل برخورد چكش بيرون زد.
💠 جای دو انگشست بريده شده او خيلی تيز بود و همين باعث شده بود او لج بازتر و خشن تر بشود. پسرك حتی جرات گريه كردن نداشت. من و برادرم كه حالی نزديك به مرگ پيدا كرده بوديم نگاهی زيرچشمی به هم كرديم ولی نفسمان بيرون نيامد.
💠«هر شب وقتی من و برادرم روی تختخواب های خودمان می خوابيديم سرمان را از زير لحاف به هم می چسبانيديم و دعاهای «امن يجيب» و «نادعلی»...
ادامه دارد...
🌹@Gilan_tanhamasir
#استادعشق
#قسمت_شصت_وسوم
#کتابخوانی
💠می خوانيديم و ريز ريز گريه می كرديم و از زمزمه گريه های همديگر به جای لالايی خواب مان می رفت اما چه خوابی تا صبح كابوس مي ديديم.
💠 «يك شب كه او در خوابگاه قدم می زد صدای دعای ما را شنيد لحاف را پس زد ما زهره ترك شديم.
او در حضور همه بچه های ديگر گناه بزرگ ما را اعلام كرد و بعد چنين گفت: می خورمتان می جومتان قورتتان ميدهم و بعد بالا می آورمتان.
💠خدا می داند ما چه حالی شديم از شب به بعد ديگر خواندن دعا در گوش همديگر را نداشتيم. ديگر هر كدام توی دلمان دعا می خوانديم.
💠 صبح كه می خواستند ما را بيدار كنند و بعد از صبحانه به كليسا ببرند همين كشيش يا به قول خودمان «فرِر دو انگشتی» به خوابگاه می آمد. (به ما ياد داده بودند، كشيش ها را بر حسب درجه شان برادر يا پدر صدا كنيم)
💠 او در فاصله جلوی تخت های ما قدم می زد و شعری را به فرانسه می خواند !
كشيش ژاك (برادر ژاك )
كشيش ژاك
آيا خوابی؟
آيا خوابی؟
ناقوس دعای صبح به صدا در آورد
ناقوس دعای صبح به صدا در آورد
ادامه دارد...
🌹@Gilan_tanhamasir
🌺هـرلحظه این رابه یادداشته باشید
که اندازه ی مشکلات ازقدرت خداوندخیلی کوچکتراست
🌺پس با خودت زمزمه کن
✨"لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ"
#خدایا_درهمه_حال_شکر
#شبتون_بخیر
🌹@Gilan_tanhamasir