💕هراتفاقی هم که بیفتد
💢حواسمان باشد
دو طناب اصلی زندگی را رها نکنیم
🔰و آن دو طناب
"ایمان" و "امید" است👉
سلام خدمت همه عزیزان 🤚☺️
صبح شنبتون بخیر🌹
خوبین
اوضاع احوال روبراهه؟😌
ان شاءالله که سالم و سلامت و تندرست باشید و حال دلتون هم عااالی باشه💖
زیارت+عاشورا+با+صدای+علی+فانی.mp3
28.44M
🖤زیارت عاشورا
🎙 علی فانی
💖 هدیه میڪنیــم به #امام_زمــان ارواحنافداه
🔸روز نوزدهم
🔘شروع چله: ۱۴۰۰/۵/۱۹
🖤@Gilan_tanhamasir
📸 رئیسجمهور و اعضاء هیئت دولت در نخستین روزهای فعالیت دولت سیزدهم صبح امروز (شنبه) با حضور در حسینیهی امام خمینی(ره) با حضرت آیتالله خامنهای دیدار کردند. ۱۴۰۰/۶/۶
#دیدار_هیئت_دولت
❇️@Gilan_tanhamasir
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
📸 رئیسجمهور و اعضاء هیئت دولت در نخستین روزهای فعالیت دولت سیزدهم صبح امروز (شنبه) با حضور در حسینی
✅ اهم محورهای بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار رئیسجمهور و هیات دولت سیزدهم
🔻 تمجید از اخلاص، مجاهدت، روش اسلامی و مردمی شهیدان رجایی و باهنر به عنوان درسی برای تمامی مسئولان
🔹 اولین توصیه رهبر انقلاب به دولت سیزدهم برای استفاده از هر لحظه این چهار سال با توجه به گذر شتابان زمان
🔸 تاکید بر لزوم استفاده از همه امکانات زمانی برای جلوگیری از تضییع وقت متعلق به مردم و اسلام
🔹 لزوم تمرکز دولت بر بازسازی انقلابی، عقلانی و فکورانه در همه عرصههای مدیریتی کشور
🔺 سخن گفتن از اهمیت همراهی توامان انقلابی بودن با عقلانیت به عنوان شیوه صحیح جمهوری اسلامی از اول کار تا امروز
🔻 تقدیر از سفر روز جمعه رئیس جمهور به استان خوزستان و حضور بی واسطه میان مردم به عنوان جلوهای از مردمی بودن
🔸ضرورت اتخاذ سبک زندگی مردمی و پرهیز از مَنش های اشرافیگری و نگاه از بالا به مردم
🔹 تاکید بر پرهیز از ایراد سخنان نامناسب و خلاف واقع که موجب ناامیدی مردم می شود و اشاره به در میان گذاشتن مسائل و مشکلات و راه حل آن ها با مردم
🔺 اشاره به عقب بودن کشور در زمینه عدالت و لزوم پیوست عدالت داشتن مصوبات، لوایح و بخشنامههای دولت
🔻 قرار داشتن اساس حکومت اسلامی و جمهوری اسلامی بر اقامهی عدل، همچون آموزههای همه ادیان
🔸 آسیب دیدن اعتماد و امید مردم به دولت و لزوم ترمیم آن و اشاره به اعتماد مردم به عنوان بزرگترین سرمایه دولت
🔹 اهمیت یکی بودن حرف و عمل مسئولین برای جلب اعتماد مردم
🔹توصیه به تعیین نمودن روزشمار برای وعدههای دولت و تعقیب مداوم آنها
🔸 لزوم جلوگیری از احساس رهاشدگی در کشور برای پیشبرد سیاستهای دولت و اهمیت نمایش اراده و تصمیم گیری دولت در عمل
🔹اثرات مثبت استفاده از جوانان در بدنه دولت از جمله از بین بردن احساس انسداد و همچنین فراهم آمدن ذخیره ارزشمندی برای آینده مدیران کارکشته
🔸 یادآوری مجدد بدعهدی آمریکاییها در عمل نکردن به تعهدات خود در برجام و تفاوت نداشتن دولت کنونی آمریکا با دولت قبلی این کشور
🔹 تشبیه آمریکا در پشت صحنه سیاست خارجی خود به یک گرگ درنده که برخی مواقع به یک روباه حیلهگر تغییر می کند
🔸سخن گفتن از برادری ایران با مردم افغانستان و بیان اشتراک دینی و فرهنگی مردم دو کشور
🔹ابراز تاثر نسبت به مصیبت های افغانستان و تبیین نقش آمریکا در سختی ها و حوادث این کشور و همچنین حادثه کشتار روز پنجشنبه
🔸آگاهی بخشی در خصوص اشغالگری، ظلم و جنایات آمریکا در قبال افغانستان در ۲۰ سال اخیر همچون بمباران مجلس عروسی و عزا، زندانی کردن افراد و افزایش ده ها برابری تولید مواد مخدر
🔺تاکید بر طرفداری ایران از مردم و ملت افغانستان و دعا برای تبدیل وضع ملت افغانستان به بهترین وجه از جانب خداوند متعال
#روشنگری
#ثامن
#دولت_سیزدهم
🇮🇷@Gilan_tanhamasir
🔴 اولين اقدام انقلابي وزير جوان كار...
🔹با دستور دكتر عبدالملكي، مدير عامل سابق شستا / ١٥ نفر از مشاورين نجومي بگير شستا و معاون امور هلدينگهاي شستا (باجناق حسين فريدون) اخراج شدند .
🔹زير جوان كار در اولين اقدام انقلابي قابل تحسين ، امروز دستور اخراج ١٥ نفر از مشاورين بيكار رضواني فر با حقوقهاي بيش از ٢٠ ميليون توماني را صادر نمود .
🔹همچنين معاون امور هلدينگهاي شستا (سعيد كاردار) باجناق حسين فريدون و فردي بسيار ثروتمند! در اقدامي انقلابي با دستور وزير كار اخراج شد .
🔹بايد ديد در روزهاي آينده تحولات شستا و مبارزه با فساد در اين شركت باز هم ادامه خواهد داشت؟
❇️@Gilan_tanhamasir
⚠️راحت طلبی
☢اگر راحتی و بی مسئولیتی درخانه، جوان رادر برگیرد،احتمال اینکه اورا به سوی زندگی متاهلی سوق دهد ،بسیار کم است❗️
#ازدواج
🌹 @Gilan_tanhamasir
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢 #عبور_از_سیم_خار_دار_نفس #پارت56 بعد از نیم ساعت کار، مادر سوگند میوه به دست وارد ش
#عبور_از_سیم_خار_دار_نفس
#پارت57
آرش دوباره پیام داد:
چه آرامشی در من است
وقتی می ایی…و چه آشوبم بی تو !دور نشومرا از من نگیر …
من حوالی تو بودن را دوست دارم.با دیدن پیام آخرش اشکم چکید.
گوشی را گذاشتم کنار و دراز کشیدم.کاش پیام نمیداد.خدارو شکر که اسرا هنوز به اتاق نیامده بود، راحت می توانستم گریه کنم.باید خودم را کنترل می کردم.پتو راروی سرم کشیدم و شروع کردم به صلوات فرستادن. نمیدانم چقدر طول کشید یا چند تا فرستادم. آنقدری بود که لبهایم خشک شد. ولی من اهمیتی ندادم و ادامه دادم. انگارجنگی درونم صورت گرفته بود. که آخرش خواب از راه رسید.
صبح با صدای آلارم گوشیام بیدارشدم. یک لحظه فکر کردم نکند خواب دیدهام که آرش پیام داده.گوشیام را باز کردم و نگاه کردم.
نه، خواب نبود. پیام ها را خواندم. دوباره منقلب شدم، صدا دار نفسم را بیرون دادم وبرای وضو از تخت پایین آمدم.
مادر و اسرا در سالن نماز می خواندند. به اتاق مادر رفتم وبعد از نماز کلی دعا وگریه کردم، از خدا خواستم قدرت روحی به من بدهد. شنیده بودم که اگر هر کس با نفسش مبارزه کند قدرت روحی پیدا می کند.
از خدا خواستم که کمکم کندتا بتوانم مبارزه کنم.
در مترو پیام فرستادن آرش را، برای سوگند پیامکی گفتم.
وقتی به خیابان دانشگاه رسیدم دیدم سوگند زنگ زد و گفت:
– الان کجایی؟
با تعجب گفتم:
–سلامت کو؟
ــ سلام. کجایی؟
ــ نزدیکم، یه دقیقه دیگه می رسم.
ــ خیلی جدی گفت:
– همونجا وایسا تکون نخور امدم.
ــ اتفاقی افتاده؟بدون این که سوالم را جواب بدهد گوشی را قطع کرد و من حیران ماندم.
چند دقیقه ایی همانجا ایستادم که دیدم با سرعت بالابه طرفم می آید.نفس نفس زنان به من رسید. دستم را گرفت و کشید دنبال خودش.مسیرش بر خلاف مسیردانشگاه بود.با نگرانی پرسیدم:– سوگند میگی چی شده یا می خوای نصف جونم کنی؟به پیچ خیابان که رسیدیم پشت سرش را نگاه کرد و نفس راحتی کشید.–بریم مترو.
اخم هایم رانشانش دادم.–کسی دنبالته؟ــ با تعجب گفت: –دنبال من نه، دنبال تو.ــ چشم هایم گرد شدند و گفتم: –کی؟ــ آرش.دستم را از دستش بیرون کشیدم و گفتم:– درست حرف بزن ببینم چی میگی.
ــ سرعت قدم هایش را کمتر کرد.– وقتی رسیدم دانشگاه، تازه پیامت رو خوندم. بعدش آرش امد سراغت رو از من گرفت، پرسید امروز میای یا نه.منم چون پیامت رو خونده بودم.گفتم معلوم نیست.
چند بارهم امد خیابون رو نگاه کردو رفت. منم تو یه فرصت مناسب جوری که متوجه نشه بیرون زدم.– خب که چی؟
ــ اولا: کچی نه و بز.
دوما: امروز نمیریم دانشگاه.
با صدای بلند گفتم:– نمیریم؟اخم کرد.– راحیل نریم بهتره. ممکنه یه حرفی چیزی بگه تو رو هوایی کنه، بابا تازه حال و هوات یه کم درست شده، حرف من رو گوش کن و نرو.
اصلا بیا من می برمت یه جای خوب که به صدتا دیدن آرش بیارزه.همه ی حرف هایش را قبول داشتم ولی این دل لعنتی را چه می کردم. سرم را پایین انداختم و زیر لب گفتم: –کاش حداقل یه کلاس رو می رفتیم.دستش را گذاشت پشت کمرم وبه طرف مترو هدایتم کرد.– مقاومت کن راحیل.
دیگه پای رفتن نداشتم، می خواستم بگویم حداقل بروم خودم از دور ببینمش. ولی خودم می دانستم کار عبثی بود. پاهایم التماسم می کردند برای برگشتن ومن وقتی اهمیتی ندادم انگارانرژیام به طوریک جا تخلیه شد.
سوارقطار که شدیم پرسیدم:–کجا میریم؟ــ با لبخند گفت: –یه جایی که سر ذوق میای.ــ کجا؟
ــ باغ گیاه شناسی. بلیطش رو یکی از مشتریا دیروز آورد.منم دیدم تو اهلشی...یه چشمکی زدو ادامه داد...گفتم امروز بعد از دانشگاه بریم.
حالا یه چند ساعت زودتر میریم.تازه وقت بیشتری هم داریم. فقط چون سه تا بلیط داریم می خوای بگو دختر خالتم بیاد.نگاهی به ساعتم انداختم و گفتم شاید الان خواب باشه.گوشی رابرداشتم و به سعیده زنگ زدم. با این که خواب بود ولی از دعوتمان استقبال کردو گفت میاد..
اسم آخرین ایستگاه مترویی که باید پیاده می شدیم را گفتم. او هم گفت که زود خودش را می رساند.وقتی از ایستگاه مترو بیرون امدیم هنوز سعیده نیامده بود.
سوگند گفت: –برم شیرو کیک بگیرم بخوریم. آب پرتقال بگیرم یا شیر می خوری؟–واسه خودت بگیر من نمی خورم.با ناراحتی به طرفم امد.–راحیل، تازه به غذا خوردن افتاده بودی، ببین با یه پیام چه بلایی سرت آورد.بهش این اجازه رو نده. به هیچ کس اجازه نده.
از حرفش جان گرفتم و لبخند زورکی زدم.–به یه شرط می خورم، که تو مهمون من باشی.خنده ایی کرد و گفت: –باشه.رفتم مغازه ونایلونی پر از کیک و کلوچه و شیرو آب میوه خریدم.وقتی برگشتم دیدم سعیده هم امده.
داخل ماشین نشستیم ونایلون را به دست سوگند دادم.نگاهی به نایلون کردو گفت: –بیچاره
شوهرت...آخه این چه وضع خریدکردنه...حواست باشه طرف پول دار باشه ها، وگرنه با این
ولخرجیهای تو، حتما به سال نکشیده طلاقت میده.
✍#بهقلملیلافتحیپور
#ادامهدارد...
💐@Gilan_tanhamasir
🌺 امام حسین علیهالسلام شناسنامهی ماست...
#متن_خاطره
داشتیم پیکر شهدامون رو با کشتههای بعثی تبادل میکردیم که ژنرالِ عراقی گفت:چند تا شهید هم ما پیدا کردیم، تحویلتون میدیم.
یکی از شهدایی که عراقیها پیدا کرده بودند، پلاک نداشت.
سردار باقرزاده پرسید: از کجا میدونید این شهید ایرانیه اینکه هیچ مدرکی نداره!
ژنرال بعثی گفت: با این شهید یک پارچه قرمز رنگ پیدا کردیم که روی اون نوشته بود: یا حسین شهید... فهمیدیم ایرانیه
🌹منبع: آسمان مال ماست ( کتاب تفحص) صفحه ۳۷
#شبتون_شهدایی
🌹@Gilan_tanhamasir
صبح شد....
باز هم آهنگ خدا می آید..☺️
چه نسیمِ خنکی، دل به صفا می آید
به نخستین نفسِ بانگِ خروس سحری
زنگِ دروازه ی
دنیا به صدا می آید👌
سلاااام صبح بخیر
🌸🍃@Gilan_tanhamasir
زیارت+عاشورا+با+صدای+علی+فانی.mp3
28.44M
🖤زیارت عاشورا
🎙 علی فانی
💖 هدیه میڪنیــم به #امام_زمــان ارواحنافداه
🔸روز بیستم
🔘شروع چله: ۱۴۰۰/۵/۱۹
🖤@Gilan_tanhamasir
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
🔴 اولين اقدام انقلابي وزير جوان كار... 🔹با دستور دكتر عبدالملكي، مدير عامل سابق شستا / ١٥ نفر از م
🔴دومین اقدام انقلابی و به موقع عبدالملکی👏
عامل افزایش نجومی قیمت سیمان برکنار شد
🔹رضا جمارانیان، مدیرعامل هلدینگ سیمان تامین شستا و دبیر انجمن صنفی کارفرمایان صنعت سیمان که با تصمیمات نامناسب و اعطای رانت به افراد خاص باعث افزایش 500 درصدی قیمت سیمان در بازار شده بود، با دستور وزیر کار برکنار شد
❇️@Gilan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هجوم مردم برای گرفتن برگه ی تردد به فرمانداری تهران بعد از بازگشایی جاده ها
#ارسالی_کاربر
#گیلان
☔️@Gilan_tanhamasir
💥کلاهبرداری با ارسال پیامک طرح صیانت از فضای مجازی
سرهنگ رجبی، رئیس مرکز تشخیص و پیشگیری از جرایم سایبری پلیس فتا ناجا:
🔹️اخیرا کلاهبرداران با ارسال پیامهایی با عنوان #تمدید_اینترنت همراه با اجرای #طرح_صیانت از حقوق کاربران فضای مجازی کاربران را مجاب میکنند تا روی لینک آلوده کلیک کنند.
🔹️پس از این مرحله متهمان اقدام به خالی کردن حسابهای بانکی افراد و یا با دسترسی به اطلاعات شخصی موبایل از آنها #اخاذی کنند.
🔹️افراد به هیچ عنوان به هیچ لینکی اعتماد نکنند و قبل از باز کردن هر پیامک لینک دار درباره صحت و سقم آن اطلاعات لازم را از مبادی رسمی کشور دریافت کنند و سپس اقدام به انجام مراحل بعدی کنند.
#فضای_مجازی
🌐@Gilan_tanhamasir
🦂 عقرب توی آبگوشت
✍️ آقای شیخ حسین انصاریان میفرمود:
یه روز جمعه با دوستان رفتیم کوه.
دوستان یه آبگوشت و چای روی هیزم درست کردن.
سفرهی ناهار چیده شد: ماست، سبزی،نون.🍱
دوتا از دوستان رفتن دیگ آبگوشت رو بیارن که یه کلاغی از راه رسید رو سر این دیگ، و یه فضله انداخت تو دیگ آبگوشت.
🔺اون روز اردو برای ما شد زهرمار، توکوه گشنه بودیم، همه ماست و سبزی خوردیم.
خیلی سخت گذشت و خیلی هم رفقا تف و لعن به کلاغ کردن.
گاهی هم میخندیدن ولی در اصل ناراحت بودن.
وقت رفتن دوتا از رفقا رفتن دیگ رو خالی کنن، دیگ رو که خالی کردن دیدیم یه عقرب سیاه ته دیگ هست❗️
🌱 و اگر خدا این کلاغ رو نرسانده بود ما این آبگوشت رو میخوردیم و همهمون میمردیم کسی هم نمیفهمید!
اگر اون عقرب را ندیده بودن، هنوز هم میگفتن یه روز رفتیم کوه خدا حالمون رو گرفت❗️
حالت رو نگرفت، جونت رو نجات داد!✔️
✅ خدا میدونه این بلاهایی که تو زندگی ما هست پشت پردهشون چیه.
#هیچکارِخدا_بیحکمتنیست
🌹@Gilan_tanhamasir
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
#عبور_از_سیم_خار_دار_نفس #پارت57 آرش دوباره پیام داد: چه آرامشی در من است وقتی می ایی…و چه آشوبم ب
💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢
#عبور_از_سیم_خار_دار_نفس
#پارت58
سعیده کلوچه ایی از نایلون برداشت و رو به سوگند گفت:
– نه بابا، ول خرج کجا بود. الان از دستش در رفته. از این کارها نمی کنه، شما نگران نباش اگه خواستگاری چیزی داری بفرست. زن زندگیه ها. این که کشته مرده هاشو پر میده. ما باید به فکرش باشیم دیگه.
بعد همانجور که بسته بندی کلوچه اش را باز می کردادامه داد:
– حالا یه شیر کاکائو بده بگم چه اخلاقای خوب دیگه ایی هم داره.
سوگند همانجور که داخل نایلون را وارسی می کرد گفت:
– خواستگارم کجا بود، اگه داشتم چرا واسه اون بفرستم، خودم مگه چمه؟
بعد رو به سعیده کردو گفت:
–شیر کاکائو نگرفته. شیر می خوری؟ آب میوه هم هست.
سعیده نیم نگاهی به سوگند کردو باخنده گفت:
–تو به این می گی لارژ؟ شیر کاکائو به این مهمی رو...
نگذاشتم حرفش را تمام کند وگفتم:
–مخصوصا نخریدم چون ضررش بیشتراز بقیه ی چیزهایی که خریدم.کاکائو نمیزاره کلسیم شیر جذب بدن بشه. بیاو خوبی کن.سعیده که انگار چیز مهمی یادش امده بود، آب پرتقالی از نایلون بیرون کشیدو گفت:
– آهان، یکی از اون چیزهایی که می خواستم در مورد اخلاقش بگم همینه. ببین سوگند هر کس اینو بگیره، عمرش طولانی میشه.
از بس که حواسش است که چی می خوره. یعنی خانوادگی اینجورینا.
سوگند برگشت عقب و نایلون راطرفم گرفت و گفت:– هر کدومش مفیده بردار بخور. با لبخند یه کیک و شیر برداشتم و گفتم: –خودتم بردار.
سوگند آب آناناس برداشت و گفت:– حالا فهمیدم چرا اینقدر براش مهمه که همسر آینده اش هم فکر خودش باشه، چون با این مواظبت های راحیل طرف صد سال عمر می کنه، اونوقت تو فکر کن هم عقیده هم نباشند، بدبخت راحیل ازدستش دق می کنه.
سعیده پاکت خالی آب میوه اش را پرت کردداخل نایلون و ماشین را روشن کردو گفت: –آهان، پس کشف شد.چند دقیقه به سکوت گذشت. صدای سعیده سکوت را شکست که پرسید: –راستی دانشگاه چرا نرفتیند؟ نزدیک تعطیلاته باز پیچوندید؟
سوگند نیم نگاهی به من کردو گفت:– اولش قرار نبود بپیچونیم. بعدا قرار شد.سعیده مرموزانه نگاهم کردو گفت:
– چشم خاله دور باشه راحیل، خلافت سنگین شده ها...وقتی داخل باغ شدیم از آن همه سر سبزی و زیبایی ذوق کردم.
با این که هنوز اسفند ماه بود ولی اینجا سبز بود. انگار اینجا زودتر بهار رسیده بود. اصلا اینجا چهارفصل بود. برعکس دل من که فصلی به جزپاییز نداشت.
لیدر، ما و چند نفر که با گروه ما همراه شده بودند را راهنمایی کردو در مورد گیاه ها و گل های متنوع توضیح داد. در موردفصل گل دهی بوته هایی که هنوز گلی نداشتند توضیح داد.
حتی طرح آب نما ها و حوضچه های کشورهای مختلف بر اساس فرهنگ هر کشور، ساخته شده بود.به نظرم زیباترین فضا سازی باغ، متعلق به ایران و چین بود.ولی از نظر سوگند، ایران و مدیترانه جالب تربودند.
سعیده هم بی تفاوت می گفت: –همشون قشنگ هستند.قسمتی از باغ آبشار مصنوعی درست شده بود که به قول سعیده برای عکس انداختن جان می داد.
گوشیام را در آوردم و چند تا عکس تکی و سه تایی انداختیم.تا خواستم دوباره داخل کیفم بیندازمش، زنگ خورد.با دیدن شماره آرش بی حرکت، مبهوت گوشیام شدم.سعیده و سوگند فوری خودشان را به من رساندند و به صفحه ی گوشیام خیره شدند.
سعیده گفت:– خب جواب بده.سوگند با صدای بلندتری گفت: –نه، جواب ندیا. ولش کن.سعیده با تعجب نگاهش کردو گفت: –وا آخه چرا؟– آخه تو خبر نداری جواب نده بهتره دیگه، طرف بی خیال میشه.ــشاید یه کاری چیزی داشته باشه.ــ نه کاری نداره، حالا برات تعریف می کنم.
بالاخره صدای گوشیام قطع شدوسوگند اشاره ایی کردو گفت:– خاموشش کن.ــ آخه یه وقت مامانم زنگ میزنه، نگران میشه.
ــ پس یه ساعت خاموشش کن، بعد دوباره روشن کن.هرکدام ازانگشتهایم دیگری رابه جلوهل
می دادتا داوطلب این فاجعه باشند. شاید نمی خواستندشرمنده ی دل شوند. درآخرانگشت شصت بود که مثل همیشه مقتدرانه این حرکت انتحاری راانجام داد.
گشتن باغ دو ساعتی طول کشید.لیدر رفت و گفت: –هر چقدر دوست دارید می تونید بمونید.زودگوشیام رابه بهانه ی عکس انداختن ازکیفم برداشتم وروشنش کردم.هنوز چندتا عکس اززیباییهای آنجا راثبت نکرده بودم که دوباره زنگ خورد.این بار سارا بود.جواب دادم.
ــ سلام سارا.
ــ سلام دختر،کجایی تو؟
اگرمی گفتم اینجا بین گیاههای رنگ ووارنگ دروغ بود، چون بعد از زنگ آرش من دیگراینجا نبودم، جایی دورتر، بین بچه ها، پشت صندلی، ردیف اول کلاس، وسعی درکنترل چشم هایم بودم.
✍#بهقلملیلافتحیپور
#ادامهدارد...
✿○○••••••══
💐@Gilan_tanhamasir ═══••••••○○✿
بنام خداوند وجد و سرور⚡️
پدید آور عشق و احساس و شور
بنام خداوند نیکوسرشت
که او درجهان بذر نیکی بکشت🌷
باتوکل به اسم اعظمت شروع
میکنیم روزمان را😊
سلام، وادب روزتون پربرکت ☀️
درخدمت شما خوبان هستیم
🌷@Gilan_tanhamasir
زیارت+عاشورا+با+صدای+علی+فانی.mp3
28.44M
🖤زیارت عاشورا
🎙 علی فانی
💖 هدیه میڪنیــم به #امام_زمــان ارواحنافداه
🔸روز بیستم
🔘شروع چله: ۱۴۰۰/۵/۱۹
🖤@Gilan_tanhamasir
🔸 پوشیدن #لباس_مشکی
❓ سؤال: برخی افراد از اول #محرم تا آخر #صفر به احترام عزای امام حسین (علیهالسلام) لباس مشکی میپوشند، آیا این کار با اینکه دو ماه طول میکشد باز امر پسندیدهای بوده و کراهت ندارد؟
✅ پوشیدن لباس مشکی در ایام عزاداری خاندان عصمت و طهارت (علیهمالسلام) به منظور تعظیم #شعائر_الهی و اظهار حزن و اندوه، موجب ترتُّب ثواب الهی است.
#اصلاحسینجنسغمشفرقمیکند
🥀@Gilan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌀 #استوری_موشن| هشتم شهریور، سالروز شهادت اسوههای اخلاص و خدمت شهیدان #رجایی و #باهنر گرامی باد.
🇮🇷@Gilan_tanhamasir