eitaa logo
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
787 دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
3هزار ویدیو
60 فایل
🌿🌾 اینجا ؛ تنها مسیر گیلان🌾🌿 ✨جهت ظهور تنها منجی عالم لطفا صلوات✨ همه دنیا یک لحظه است لحظه ای در برابر ابدیّت ارتباط با ادمین کانال:👇👇 @rahim_faraji @adrekni1403 http://eitaa.com/joinchat/1390084128Cd05a9aa9c5
مشاهده در ایتا
دانلود
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
(اگه یادتون باشه😉) سه ماه پیش کاشت محصول برنج شروع شد حالا کشاورزان نتیجه‌ی سه ماه زحمت و تلاششون رو دارن برداشت میکنن 👌✅☺️ 🌹دعا کنید ان‌شاءالله محصول برنجشون مرغوب و پربرکت باشه 🤲 ☔️@Gilan_tanhamasir
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢 #عبور_از_سیم_خار_دار_نفس #پارت68 دکتر گفت: –دوباره باید عکس بندازید تا بتونم تشخیص
💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢 گوشی را که باز کردم چند پیام از آرش داشتم. بعد از این که برای مادر پیام فرستادم. پیام های آرش را باز کردم ...از این که نامه اش را خوانده بودم و هیچ عکس العملی نشان نداده بودم ناراحت شده بودو نوشته بود: –اون حرف هایی که تو نامه نوشته بودم دل سنگ رو آب می کرد، اونوقت تو حتی یه پیامم نفرستادی؟در دلم خدارا شکر کردم که نامه را نخوانده ام. ــ خیلی خوش امدید.صدای کمیل بود. لبخندی زدم و گفتم: – ممنون، انشاالله سال خوبی داشته باشید. – سالی که اولین مهمونمون شما باشید حتما خوبه. با تعجب گفتم:– یعنی خواهرتون نیومدن؟ ــ قرار امشب بیان، ما قبل از مسافرتشون رفتیم خونشون، دیگه وقت نشد اونا بیان. روی مبل نشستم، ریحانه فوری خودش را در آغوشم جاداد.چند دقیقه بیشتر طول نکشید که کمیل میز را چیدو گفت: –تشریف بیارید. همانطور که ریحانه بغلم بود پشت میز نشستم و شروع کردم به ریحانه غذا دادن. کمیل اشاره کرد به چند طعم دلستری که خریده بود وbگفت:– نمی دونستم چه طعمی دوست دارید واسه همین همه ی طعم هارو خریدم. بعد یک لیوان راگذاشت کنار بشقابم و ادامه داد: –کدوم رو براتون بریزم. –راستش هیچ کدوم. باتعجب گفت: –کلا دلستر دوست ندارید. قاشق دیگه‌ایی در دهان ریحانه گذاشتم و گفتم: –نه که دوست نداشته باشم، به خاطر ضررهاش اصلا نمی خوریم. یعنی کلا ما عادت نداریم بین غذا نوشیدنی، حتی آب بخوریم، اصلا مامانم سر سفره آب نمیزاره.بعد لبخندی زدم وگفتم: – اولش برامون سخت بود ولی سخت تر از اون این بود که خودمون از سر سفره بلندشیم بریم آب بیاریم. چون نه من حالش رو داشتم نه خواهرم، دیگه کم‌کم عادت کردیم. بعد تکه‌ایی از جوجه در دهانم گذاشتم و ادامه دادم: –کلا نوشابه خوردن که جرم نابخشودنیه تو خونه‌ی ما.خنده ی بلندی کرداز همان خنده های آقامعلمی‌اش وگفت:– آفرین به مادرتون. چه ترفند خوبی استفاده کردن، وآفرین به شما که اینقدر مقاومت کردید. یعنی اصلا دلتون نمیخواد بخورید؟ ــ گاهی دلم میخواد ولی خب وقتی به ضررهاش فکر می کنم، صرفه نظر می کنم. نچی کردو گفت: –با این حساب، پس من یه دوست نابابم که این چیزا رو بهتون تعارف میزنم. – من همیشه خوبی ازشمایادگرفتم، برام بریزید حالا با یه بار چیزی نمیشه... بلندخندید.–اتفاقا همه چی ازهمون باراول شروع میشه‌ها...زنگ گوشی‌ام نگاه هر دویمان را به طرف میزمبل کشاند. چون ریحانه بغلم بود، کمیل بلند شد و گفت: –من براتون میارم. گوشی را برداشت، با دیدن صفحه‌اش رنگش تغییر کردو اخم هایش درهم شد. از کارش تعجب کردم. گوشی را گذاشت کنار لیوانم و سرجایش نشست، حتی سرش رابالا نیاورد. تشکر کردم و او زیر لبی جواب داد. بادیدن اسم آرش روی گوشی وارفتم. خیره ماندم به صفحه. با خودم گفتم حداقل فامیلی‌اش را ذخیره می کردی دختر... ولی برای این فکرها دیر بود. پاهایم یخ کرده بود. وچقدر یک لحظه این سردی را در تمام بدنم احساس کردم. گوشی را برداشتم که بی صدایش کنم. قبل از این که دکمه کنارش را بزنم خودش قطع شد. ترسیدم دوباره زنگ بزند، گذاشتمش در حالت هواپیما. کمیل با اصرار ریحانه را ازمن گرفت، تا راحت تر غذا بخورم، ولی من دیگر از اشتها افتاده بودم. به این فکر می کردم که نکند کمیل فکر بدی در مورد من بکند. غذا را در سکوت خوردیم. تشکر کردم و بلند شدم تا کمک کنم، میز را جمع کنیم. اجازه نداد. بدون این که نگاهم کند گفت: –شما که چیزی نخوردید. حداقل بشینید با آجیل خودتون رو مشغول کنید. گوشی‌ام را روی سایلنت گذاشتم و از حالت هواپیما خارجش کردم. آرش چند بار دیگه هم زنگ زده بوده. نگاهی به کمیل انداختم. غرق فکربود، شیشه شیر ریحانه رادستش داد و اوهم امد کنارم روی کاناپه دراز کشیدو شروع کرد به خوردن. هنوز شیشه شیرش تمام نشده بود که چشم هایش غرق خواب شد.کمیل با دوتا دم نوش آمد و روی مبل روبرویی من نشست و یکی از فنجان‌ها را جلوی من گذاشت وبرای این که جو را عوض کند گفت: – از این به بعد منم سعی می کنم وسط غذا آب نخورم، ببینم می تونم. ـــ البته تا دوساعت بعداز غذاهم خورده نشه بهتره، اولش شما با همون فقط سر سفره آب نیاوردن شروع کنید، کم‌کم بقیش رو انجام بدید. سرش را به علامت تایید تکان داد و همانطور که سرش پایین بود خیلی متفکر گفت: – هر کاری اولش سخته... ✿○○••••••══ 💐@Gilan_tanhamasir ═══••••••○○✿ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گر‌نباشے . . چھ‌کسے‌جاے‌تورامےگیرد؟ ‏گاهےاز‌تلخےاین‌فکربھ‌هم‌میریزم💔! السلام‌علیڪ‌یاخلیفة‌الله‌فےارضھ..✋🏻🌸- 💚 حُبُّ المـهـ❤️ـدی هُویَّتُنا... 🍃🌹🍃🌹🍃 @Gilan_tanhamasir
ashoura-ali-alizadeh.mp3
9.62M
قرائتـــ زیارت عــاشـورا با نوای مداح علی علیزاده، هدیه میڪنیــم به ارواحنافداه ❤️🌹 🔸 روز سی و دوم 🔘شروع چله: ۱۴۰۰/۵/۱۹ 🖤@Gilan_tanhamasir
📚برشی از یک کتاب: ▫️از سرمایه های مهم زندگی؛ امید است. ▪️که مایه حیات و نشاط و پویایی است. 🔰وجود امام در عالم؛ موجب امید به آینده ای روشن و سراسر شور و اشتیاق است. 💥شیعه؛ پیوسته و در طول تاریخ هزار و چهار صد ساله؛ به انواع بلاها و سختی ها گرفتار شده است. ▫️ و آنچه به عنوان نیرویی بزرگ و پشتوانه ای استوار؛ او را به ایستادگی و تسلیم نشدن و حرکت و تلاش؛ واداشته؛ امید به آینده سبز مومنان و دین باوران بوده است. ▪️آینده ای که خیالی و افسانه ای نیست؛ آینده ای که نزدیک است و می تواند نزدیک تر باشد؛ زیرا آن که باید رهبری قیام را به عهده گیرد؛ زنده است و هر لحظه پا به رکاب. 💥و این؛ من و تو و ماییم که باید آماده باشیم. 📚منبع: کتاب نگین آفرینش؛ جلد اول؛ ص 113 🌥@Gilan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 کم کم داشتم نگران میشدم که رئیسی آخر هفته ها دیگه بازدید میدانی نره صبح جمعه از خواب بیدار شدم دیدم رئیس جمهور رفته خراسان جنوبی 😄 🇮🇷@Gilan_tanhamasir
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
🔴 کم کم داشتم نگران میشدم که رئیسی آخر هفته ها دیگه بازدید میدانی نره صبح جمعه از خواب بیدار شدم دید
سلام و خدا قوت خدمت شما عزیزان 🌹 🔸 برخی از اعضای محترم میفرمایند که آیا سفرهای آقای رئیسی خوبه؟ آیا قیمت ها پایین میاد و..؟ بله واقعا این سفرها آثار خوبی رو در ذهن مردم خواهد داشت. ✅ مردم ما یه مردم واقعا نجیب هستند. اگه بهشون احترام گذاشته بشه و نادیده گرفته نشن واقعا با تمام توانشون برای خدمت به همدیگه تلاش میکنند. این سفرها یکی از اصلی ترین فوایدش اینه که حس خودباوری رو در مردم تقویت میکنه. 🔹 در مورد قیمت ها هم یه مقدار زمان میبره تا اوضاع بهتر بشه. الان توی این چند روز قیمت سیمان که خیلی بالا رفته بود با تلاش های دولت پایین اومد و یکی یکی قیمت ها به ثبات میرسه. 🔶 البته احتمالا قیمت خیلی از کالاها پایین نیاد ولی همین که قیمت ها تا حدودی ثابت بمونه و حقوق ها بالاتر بره ان شالله مشکلاتی که وجود داره جبران خواهد شد. ❇️ به احتمال زیاد در چند ماه آینده قیمت مصالح ساختمانی پایین میاد تا مردم بتونن خودشون به تعداد کافی خونه بسازند و قیمت ها متعادل تر بشه. اگه کسی میخواد خونه بسازه بهتره که یه مقدار صبر کنه تا قیمت ها اصلاح بشه. البته ان شالله😊
📚 توزیع کتب درسی از فردا 🔹برای سال تحصیلی جدید بیش از ۱۴۶ میلیون جلد کتاب درسی چاپ شده که همه آنها از طریق مدارس توزیع خواهند شد. 🔸طبق اعلام قبلی سازمان پژوهش و برنامه‌ریزی آموزشی، دانش آموزانی که مدرسه محل تحصیل خود را تغییر داده‌اند تا ۳۱ شهریور فرصت دارند برای اصلاح نشانی مدرسه محل تحصیل خود اقدام کنند. ❇️ @Gilan_tanhamasir
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢 #عبور_از_سیم_خار_دار_نفس #پارت69 گوشی را که باز کردم چند پیام از آرش داشتم. بعد از
💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢 از حرفش احساس خوبی پیدا نکردم واسه همین گفتم: – اگه اجازه بدید من دیگه برم. با تعجب گفت: –به این زودی؟ حداقل دمنوشتون رو بخورید. ــ میل ندارم، ممنون. میشه یه آژانس برام خبر کنید. این بار نگاهم کرد و ڴفت: – خودم می رسونمتون. ــ نه، ریحانه خوابه، زا به راه میشه. ــ به خواهرم میگم بیاد پیشش. ــ دوباره مخالفت کردم و گفتم: به اندازه کافی امروز زحمت... نگذاشت حرفم را تمام کنم. – مادرتون شما رو به من سپرده باید خودم ببرمتون. سویچ را برداشت و کنار در منتظرم ایستاد.از اتاق ریحانه رو اندازش را آوردم و رویش کشیدم. خم شدم و بوسه‌ایی از لپ نرمش کردم، لپش نوچ بود. برگشتم نگاهی به کمیل که تکیه زده بود به قاب درو ما را نگاه می کرد انداختم و گفتم: – کاش بعد از غذا صورتش رو می شستیم. بچه نباید با صورت کثیف بخوابه. با تعجب گفت: –چرا؟ ــ چون خدایی نکرده اجنه ممکنه به بچه ها نزدیک بشن. بچه که بودیم، مادرم همیشه می‌گفت بعد از غذا دست و صورتمون رو بشوریم، حتی گاهی شبها قبل از خواب چک می کرد دست و صورتمون کثیف نباشه. بزرگتر که شدم یه روز ازش دلیل کارش رو پرسیدم اونم این جواب رو داد. کمیل فقط نگاهم کرد. حس شاگردی راپیداکردم که مقابل معلمش درس پس می دهد، برای تکمیل حرفهایم ادامه دادم: – پاد زهرش یه آیت الکرسیه که الان براش می خونم. نگاه تشکر آمیزی به من انداخت و گفت: –اون که درمان همه ی دردهاست... من میرم به زهرا بسپارم. بعدش بیرون منتظرتون میمونم. کلید را برداشت و گفت: –لطفا در رو ببندید و بیایید. وقتی ماشین را روشن کرد پرسید: –گوشیتون رو برداشتید؟ داخل کیفم را نگاهی انداختم و گفتم: –بله هست. مدتی به سکوت گذشت. نگاهی به گوشی ام انداختم تاببینم مادرم زنگ نزده باشد که دیدم دوباره اسم آرش، روی صفحه‌ی گوشی‌ام خودنمایی می کند.. فوری دکمه ی کناری‌اش را زدم و داخل کیفم انداختمش. روزی را یادم آمدکه سوار ماشین آرش بودم و کمیل زنگ زدتا بگوید ریحانه تب کرده.آرش بلافاصله بعد از تمام شدن تلفنم، پرسید کی بود؟ ومن تا توضیح ندادم و همه چیز را برایش نگفتم کوتاه نیامد. اما امروز چراکمیل بادیدن اسم آرش چیزی نپرسید. سکوتش نشان از این داردکه فکرش رامشغول کرده ولی به خودش این اجازه را نمیدهد که سوالی بپرسد. هر چه فکر کردم فقط به یک جواب رسیدم، شاید آرش خودش را محق تر میداند. چقدر دلم می خواست الان در مورد آرش حداقل یک توضیح مختصری بدهم تا حداقل فکر بدی درموردم نکند. سکوت را شکست وبااخم پرسید: –چرا جوابش رو نمیدید؟ گنگ نگاهش کردم و او اشاره به کیفم کردو گفت: –همون که داره خودش رو می کشه. سرم راپایین انداختم و چقدر خدارا شکر کردم که این سوال را پرسید. آرام گفتم: –قبلا جوابش رو دادم. ــ خب...یعنی مزاحمه؟ ــ نه، همکلاسیمه. با این حرف بدونه فکرم، همانطور که خیره به جلو بود لبهایش کش امدوخودش را منتظر نشان داد، برای توضیحات بیشتر، ولی وقتی ادامه ندادم، با تردید و خیلی آرام پرسید: – خواستگاره؟ با علامت سر جواب مثبت دادم. دوباره به روبرو خیره شد و گفت: – خب؟ خجالت می کشیدم برایش توضیح بدهم، ولی برای این که نسبت به رابطه‌ی من و آرش بد بین نباشد خجالت راکنار گذاشتم وگفتم: –من بهش جواب منفی دادم ولی اون دست بردار نیست. برگشت طرفم و خیلی جدی گفت: –پس چرا میگید مزاحم نیست؟ هول شدم از این کارش و گفتم: – خب، نیست، فقط اصرار داره دوباره حرف بزنیم شاید نظرم عوض بشه. این بار با خشمی که در صدایش بود و سعی در کنترلش داشت گفت مادرتون در جریان هستند؟ ــ بله، تقریبا. ــ می خواهید من باهاش حرف بزنم؟ ــ نه ممنون، چیز مهمی نیست، خودم حل می کنم. بقیه راه به سکوت گذشت و تا آخر راه اخم هایش را باز نکرد.وقتی رسیدیم خانه تشکر کردم و پیاده شدم و او به سرعت دور شد.تا خواستم دستم را روی زنگ بگذارم با شنیدن صدای آرش خشکم زد. ✍ ... ✿○○••••••══ 💐@Gilan_tanhamasir ═══••••••○○✿ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
دعا هنگام 😴 🌸 گفتن سه بار تسبیحات اربعه 🌸 سه بار خواندن سوره توحید 🌸 چهارده بار صلوات به نیابت 14معصوم 🌸 طلب مغفرت برای تمام مومنان و مردگان 🌸 گفتن تسبیحات حضرت زهرا(س) 🌸 خواندن آیت الكرسی،فلق،ناس و كافرون 🌸 خواندن این دعا كه به منزله ی هزار نماز است: ✨ یَفْعَلُ اللهُ ما یشاءُ بِقُدْرَتِهِ وَ یَحْكُمُ ما یُریدُ بِعِزَّتِهِ ☔️@Gilan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨ هر طلوعی تولدی دوباره است ✨ و هر تولدی شروعی دوباره ✨ روزتان به پاکی باران ✨ و طراوت شبنم ✨ و به شادابی گلها در زندگی هیچ چیز مهم تر از این نیست که قلباً در آرامش باشی ...❤️💐
ashoura-ali-alizadeh.mp3
9.62M
قرائتـــ زیارت عــاشـورا با نوای مداح علی علیزاده، هدیه میڪنیــم به ارواحنافداه ❤️🌹 🔸 روز سی و سوم 🔘شروع چله: ۱۴۰۰/۵/۱۹ 🖤@Gilan_tanhamasir
🍂 نگاه مثبت به زندگی داشته باشید. 🕋 قَالَ مَعَاذَ اللّهِ إِنَّهُ رَبِّي أَحْسَنَ مَثْوَايَ.... (یوسف /٢٣) ⚡️ترجمه: يوسف گفت: پناه به خدا كه او پروردگار من است و مقام مرا گرامى داشته. 🍁 حضرت یوسف در شرایطی این جمله را گفت که: از خانواده اش دور بود. برادرانش به او ظلم کرده و در چاه انداخته بودند. بعنوان برده فروخته شده بود. زن عزیز مصر دستور گناه به او داده بود...... 🍃 اما در همه این سختی‌ها، به این توجه داشت که خدا ربّ و کارگردان زندگی اوست و حتما برایش خیر می خواهد و پاداش سختی ها و صبرش را می‌دهد. بنابراین در اوج بلاها، زیبایی می دید و آرامش داشت. 🌺@Gilan_tanhamasir
🌹 دعای هر روز ماه صفر ┅┅──.─────.✿ ⃟ ⃟ ⃟ ⃟ ⃟✿. 🌸 @Gilan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❥ قدرت جذب شما، بشدت وابسته است به " میزان توجهِ شما، به نیازهای طرف مقابل! " اینکه شما انسانِ پرمشغله، شلوغ، و پردغدغه‌ای هستید؛ اصلاً از شما، توجه به نیازهای دیگران، مخصوصاً آنانکه حقی بر گردن شما دارند را، ساقط نمی‌کند! ☜ شما به میزان توجهی که به نیاز دیگران، و اهتمامی که در رفع آنها دارید؛ ❥ در قلب دیگران نفوذ کرده و عشقتان برایشان ماندگار خواهد بود. 🌷@Gilan_tanhamasir
سلام.وقتتون بخیر 3فرزند پسر دارم 7و4و3 ساله.مدتی هست در رفت و امدهایی که با یکی از نزدیکان داشتیم از بچه اونها حرفای زشت یاد گرفتند.و با شدت خاص و تکرار میگن. ما اصلا این حرفها را نداشتیم و برامون خیلی سنگین بود .چندین بار نادیده گرفتیم ولی تکرار کردند و حتی برخورد فیزیکی هم شدند(متاسفانه,خدا ببخشه) راهنمایی میخواستم چکار باید کرد؟ چرا اینهمه گیراییشون نسبت به افعال و حرفای زشت زیاده و تکرار میکنند. 〰〰〰〰〰〰〰🌟 خانم دکتر پاسخگوی این سوال هستند. سلام. در رابطه با فحاشی کودک چند نکته بسیار مهم است. 1⃣ کودک را یاد نگرفته است بنابراین 🔸 خودتان_الگوی_خوبی باشید . اینکه شما در مسیر تادیب کودک به کتک کاری رسیده اید نشان از عدم مدیریت خشم در خود شماست. گرچه شما فحش های جدیدی که کودک از بستگان اموخته را استعمال نمی کنید اما احتمالا حرف های بد سبک تری را بکار می برید و این یعنی عدم مدیریت کنترل خشم در خودتان . بنابراین اولین قدم این است که الگوی خوبی باشید 🔸به کودک آموزش دهید در هنگام عصبانیت به جای فحاشی ناراحتی شان را ابراز کنند. 2⃣ به کودک آگاهی بدهید. دریک جلسه دوستانه یا موقع داستان شبانه به کودک در رابطه با فحاشی آگاهی بدهید. بگویید حرف های زشت چقدر شخصیت افراد را خراب می کند. یک کودک شاخص فرهنگ یک خانواده است. می توانید در قالب داستان دینی، داستان های کودکانه و یا خاطرات شخصی تون زشتی این عمل را بازگو کنید. 3⃣ دوری از محیط های نامناسب رفت و امدتان را با خانواده ای که کودک فحاش دارد را به حداقل برسانید. کارتن ها و انیمیشن هایی ‌که بددهنی ،خشونت... دارد را حذف کنید. 4⃣ قوانینی برای حرف بد بگذارید و کودک را از عواقب آن اگاه کنید. در شرایطی که کودک عصبی است با خشونت عواقب حرف بد را نگویید بلکه در شرایط نرمال و ارام قوانین را بگویید وبرای استفاده از حرف بد تنبیه متناسب قرار دهید. بعنوان مثال کسی که حرف بد زد باید دهانش را سه با بشوید تا کثیفی و الودگی دهانش بطرف شود.. کسی که برای بار دوم حرف بد زد باید حتما مسواک بزند تا الودگی و کثیفی دهانش پاک شود.. در مرتبه بعد اگر حرف بد بزند حتی با مسواک هم برطرف نمی شود باید حمام کند... 5⃣ تشویق کودک هنگام کنترل خشم و حرف بد نزدن (تشویق غیرفوری) ♨️چند نکته 🔺 اگر کودک برای جلب توجه حرف بد می زند خود را حساس نشان ندهید اما طبق قانون برخورد کنید. 🔺بدون خشم و عصبانیت طبق برنامه ای که با خود کودکان ریخته اید عمل کنید 🔺در تعیین قانون حرف بد، تنبیه، تشویق.... از خود کودکان کمک بگیرید 🔺می توانید از کودکان بخواهید قوانین را خودشان نقاشی کنند و به اتاق بزنند 🔺می توانید در پاداش از تاکتیک ستاره دادن استفاده کنید 🔺تربیت یک کودک(انسان) صبر، برباری، استمرار و پیگیری می خواهد . کودکان بطور اتفاقی خوب نمی شوند. نیاز به مهارت و اموزش دارند. 🔺در بازی های کودکان شرکت کنید و در رابطه با اسباب بازی ها و در بازی هایتان بحث آموزش عدم فحاشی و کنترل خشم را به کودک آموزش دهید. 🔺نوعا با وجود چند کودک و کار مشارکتی بهتر می توان موفق بود. موفق و شادکام باشید🌹 @MoshaverTM @Gilan_tanhamasir 〰〰〰〰〰〰〰🌟
رهبر قرآنی😍 📩 رهبرانقلاب: این حرکت قرآنی در کشور ما باید ادامه پیدا کند. ما از قرآن دوریم، از آن بیگانه ایم، از مفاهیم آن دوریم. باید تلاش کنیم که مفاهیم قرآنی جزو مفاهیم رایج و گفتمانهای عمومی ملتهای ما قرار بگیرید. ۹۶/۲/٧ اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🌹@Gilan_tanhamasir
💥 برگزیدگان مسابقات استانی قرآن کریم گیلان معرفی شدند+ اسامی ▪️رئیس اداره امور قرآنی اداره کل اوقاف و امور خیریه گیلان گفت: چهل و چهارمین دوره مسابقات استانی قرآن کریم اوقاف استان گیلان با معرفی نفرات برتر به کار خود پایان داد. 👇👇 https://www.8deynews.com/615834 ☔️@Gilan_tanhamasir