eitaa logo
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
780 دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
3هزار ویدیو
60 فایل
🌿🌾 اینجا ؛ تنها مسیر گیلان🌾🌿 ✨جهت ظهور تنها منجی عالم لطفا صلوات✨ همه دنیا یک لحظه است لحظه ای در برابر ابدیّت ارتباط با ادمین کانال:👇👇 @rahim_faraji @adrekni1403 http://eitaa.com/joinchat/1390084128Cd05a9aa9c5
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم 🌸 ختم ۵۰۰۰ صلوات به نیت هدیه به آقا امام حسین علیه السلام، تعجیل در فرج حضرت ولی عصر عج الله دفع بلای ، رفع گرفتاری‌های مومنین 🍃 ❤️تقدیم به پیشگاه نورانی ۱۴ معصوم علیهم السلام لطفاً هر کس فرستاد، به آیدی زیر اطلاع بده 👇👇 @adrekni99 ✨التماس دعا 🌹@Gilan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
#عبور_از_سیم_خار_دار_نفس #پارت86 اولین کلاسم که تمام شد خودم را به محوطه رساندم، هر چه چشم چرخاندم
احساس کردم از این سردی‌ام خوشش نیامد، چون لبخندش جمع شد. مادرش خدارو شکر از جایش بلند نشد، من هم جلو نرفتم و از همانجا احوالپرسی کردم. او هم تعجب کرد. مادر فکر می کرد به خاطر این که نمی خواستم از اتاق بیرون بیایم، اینطور رفتار می کنم. هنوز چند دقیقه‌ایی از نشستنم نگذشته بود که شهداد خانم پرسید: – خوب آقا آرش، خبر خوشتون چی بود؟ کمی جا خوردم، فکر نمی کردم مادر به آنها گفته باشد. سعی کردم دست به سرش کنم و گفتم: – چیز مهمی نبود. خنده ایی کردو گفت: –آهان پس خصوصیه. بالبخند زورکی گفتم: –نه، آخه هنوز هیچی معلوم نیست... یک لحظه از فکرم گذشت، اتفاقا گفتنش بهتر است، برای این که از دستشان راحت شوم. چون اصلا از این نیلوفر خوشم نمی آمد. هر دفعه یه مدل میزد دکور خودش را عوض می کرد. و احساس می کرد آخرت خوشگل هاست. مادر با چشم و ابرو اشاره‌ایی به من کردو گفت: – بگو مادر، شهداد و نیلوفر جون که غریبه نیستن. نگاه دلخوری به مادر انداختم و گفتم: – راستش مامان جان خواستم بگم، توی دانشگاه از یه دختری خوشم امده. امروز ازش خواستگاری کردم... احساس کردم با شنیدن حرفهایم همه وا رفتند، حتی مادر. یک سکوت چند ثانیه‌ایی باعث شد مادر کمی خودش را جمع و جور کند و بگوید: –واقعا؟ خنده ایی کردم. – منظورتون چیه؟ مادر با تعجب گفت: – آخه اصلا چیزی نگفته بودی، یهو چی شد؟ ــ نه، مامان جان، یهو نبود. خیلی وقته... از روی عمد می خواستم در مورد راحیل بیشتر بگویم، –راستش قبلا یک بار ازش خواستگاری کرده بودم ولی جواب رد شنیدم. امروز برای بار دوم خواستگاری کردم. گفت خودش موافقه باید با خانواده‌اش هم صحبت کنه... همه با تعجب نگاهم می‌کردند. فکر کنم حرفهایم را باور نکردند. مادر ابروهایش بالا داد و پرسید؟ –چرا بار اول جواب منفی داد؟ خیلی خونسرد گفتم: –خب دلایل خودش رو داشت دیگه... مادر باشک و تردید نگاهم کرد. انگار حرفم را جدی نگرفت و گفت: –من برم چایی بریزم. گفتم: –شما بشین، من می ریزم. موقع بلند شدن چشمم به نیلوفر افتاد. احساس کردم خیلی دمغ شد. هنوز پایم به آشپزخانه نرسیده بود که شهداد خانم بلند شد و گفت: – آرش جان زحمت نکش ما دیگه باید بریم. دیرمون شده. مادر هاج و واج گفت: –وا کجاشهداد جون؟ شام اینجایید. ــ نه عزیزم کلی کار داریم. حالا یه وقت دیگه...الان باید زود برگردیم. اصرارهای مادر نتوانست به نشستن مجابشان کند. بعد از رفتنشان گفتم: – مامان میشه زودتر شام بخوریم. مادر عصبانی شروع به چیدن میز کرد. شاید از این که قبل از هر تصمیمی با او مشورت نکرده ام ناراحت است. در سکوت غذایمان را خوردیم. بعد از مدتها به خاطر خبر خوبی که راحیل داده بود، یک دل سیر غذا خوردم. ولی برعکس من مادر خوب غذا نخورد. برای این که از فکرو خیال بیرون بکشمش پرسیدم: –مامان جان حالا اونا اگه از خواستگاری کردن من خوشحال نشدن تعجبی نداره، شما چرا خوشحال نشدید؟ در حال جمع کردن ظرف ها گفت: – خب بهمون شوک دادی. من اصلا فکرشم نمی کردم. تازه داشتم براشون مقدمه چینی می کردم واسه خواستگاری نیلوفر. اونوقت تو یهو... حرفش را بریدم و با تعجب گفتم: –چی میگی مامان؟ بدون این که به من بگید؟ مگه عهد... این بار مادر حرفم را برید و گفت: – خب می خواستم بگم، البته حرفی که بهشون نزدم. شرایط نیلوفر خیلی خوبه مادر، هم بابای پول دار داره هم... خنده ایی کردم وبی تفاوت به حرفهایش گفتم: – ولی انگار مقدمه چینیتون کار خودش رو کرده بود، چون بد جور به هم ریختن. مادر آهی کشید و گفت: – آره دیگه، وقتی تو خودسر... حرف مادر را بریدم: –مامان از شما بعیده، وقتی هنوز هیچی معلوم نیست چی بیام بگم. مادر حرفی نزد و به آشپزخانه رفت. ولی بعد از نیم ساعت امد کنارم نشست و با لبخند گفت: –خب از دختره بگو، چه شکلیه؟ چقدر درس خونده؟ اصلا چی شد که ازش خوشت امد؟ باباش چیکارس؟ با چشم های گرد بهش نگاه کردم. – چه خبره مامان جان؟ نه به این که دوساعت چیزی نمیگید نه به این که ... ــ بگو بهانه نیار، زود... یکم در مورد راحیل با مادر حرف زدم و در آخر گفتم: –مامان فقط دعا کن مادرش جواب منفی نده. مادر با اخم گفت: – اصل کار پدرشه. وقتی سکوتم را دید پرسید: –نکنه پدر نداره؟ سرم را به علامت تایید تکون دادم. باتعجب گفت: –چی میگی؟ واقعا؟ ــ مامان جان من خودمم... نگذاشت ادامه بدم. – همون دیگه، پس کی پشتیبان شما باشه. نه اون پدر داره نه تو... اصلا معلوم نیست این دختره از کدوم... عصبانی شدم. – مامان این چه حرفیه؟ راحیل فرشتس، خیلی با حیاو مودبه. من دختری رو تو دانشگاه مثل اون ندیدم. صبر کنید ببینیدش خودتون متوجه میشید. زود قضاوت نکنید. ✿○○••••••══ 💐@Gilan_tanhamasir ═══••••••○○✿
🔰 | مروری بر بیانات رهبر انقلاب در پایان مراسم عزاداری اربعین حسینی ۱۴۰۰/۰۷/۰۵ 📣 اهمیت عاشورا و اربعین حسینی: 1️⃣ این چهل روزی که از عاشورا تا اربعین اتّفاق افتاده، یکی از مقاطع بسیار مهمّ تاریخ اسلام است. 2️⃣ روز عاشورا در اوج اهمّیّت است و این چهل روزی هم که بین عاشورا و اربعین هست، تالی‌تلو روز عاشورا است. 3️⃣ روز عاشورا اوج مجاهدت همراه با فداکاری است، این چهل روز، اوج مجاهدت همراه با تبیین و افشاگری است. 4️⃣ اگر این چهل روز نمیبود، اگر حرکت عظیم زینب کبریٰ و جناب امّ‌کلثوم و حضرت سجّاد نمیبود، شاید آن فقره‌ی «لِیَستَنقِذَ عِبادَکَ مِنَ الجَهالَةِ وَ حَیرَةِ الضَّلالَة» اتّفاق نمی‌افتاد. 5️⃣ این حرکت عظیم و صبر فوق‌العاده‌ی خاندان پیغمبر بود که توانست حادثه‌ی کربلا را ماندگار کند، این تبیین مکمّل آن فداکاری بود. 📣 وظیفه جوانان و دانشجویان: 📝 به مسئله‌ی «تبیین» اهمّیّت بدهید. ✅خیلی از حقایق هست که باید تبیین بشود. ✅در این زمینه به معنای واقعی کلمه جهاد کنید. 📝 هر کدام از شما به عنوان یک وظیفه، مثل یک چراغی پیرامون خودتان را روشن کنید. 📝 افکار درست و صحیح، پاسخ به اشکالات و ابهام‌آفرینی‌ها را در فضای عمومی منتشر کنید. 📝 خودتان را آماده و مجهز کنید به علم و عقلانیت و آگاهی‌های فراوان. 📝 استفاده از شیوه‌های اخلاقی در تبیین 📝 خنثی کردن توطئه دشمن در زمینه افکار عمومی 📣 ضرورت توجه به تبیین و افشای حقایق: ❗️ سرازیر بودن حرکت گمراه کننده از صد طرف به سمت ملت ایران ‼️ در ابهام نگه داشتنِ افکار مردم ایران ⁉️ رها کردن اذهان مردم و بخصوص جوانها 📣 بایدهای تبیین و افشای حقایق: ✅ منطقِ قوی ✅ سخنِ متین ✅ عقلانیت کامل ✅ همراه با زینت عاطفه و عواطف انسانی ✅ به‌کارگیری اخلاق نبایدهای تبیین و افشای حقایق: ❌ دشنام ❌ تهمت ❌ فریب ❌ دروغ 📣 ویژگیهای راه امام حسین (علیه السلام): ✳️ مبارک، شیرین، موفّق، و راهی که به نتیجه‌ی قطعی میرسد. 💎 راه درست، حرکت در پرتو راهنمایی‌های حسینی و ائمّه‌ی هدی (علیهم ‌السّلام) و قرآن و عترت است. 🤲 ان‌شاء‌الله خواهید توانست با الهام از حرکت حسینی و استفاده‌ی از معارف حسینی این کشور را به قلّه‌های سعادت -هم سعادت معنوی، هم سعادت مادّی- برسانید. 🤲 از خداوند متعال برای روح مطهّر امام و ارواح طیّبه‌ی شهیدان و شهید عزیزمان شهید سلیمانی و همراهانش، و عالِم ارزشمند تازه‌گذشته، مرحوم آقای حسن‌زاده (رضوان ‌الله‌ علیه) رضوان الهی را مسئلت میکنم. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🌷@Gilan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠امام حسین علیه السلام میفرمایند: ✨مبادا از کسانی باشی که از دیگران بیمناک هستند و از کیفر گناه خود آسوده خاطر! 📚[تحف العقول ٫صفحه ۲۷۳] 🌷@Gilan_tanhamasir
🌹 دعای هر روز ماه صفر ┅┅──.─────.✿ ⃟ ⃟ ⃟ ⃟ ⃟✿. 🌸 @Gilan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✳️ رهبر معظم انقلاب: با انتشار افکار صحیح در فضای مجازی به معنای واقعی کلمه جهاد کنید. 🔸@Gilan_tanhamasir
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
✳️ رهبر معظم انقلاب: با انتشار افکار صحیح در فضای مجازی به معنای واقعی کلمه جهاد کنید. #جهاد #فضا
⭕️ آیا رهبر معظم انقلاب اولین بار است حکم جهاد روشنگری و فضای مجازی را صادر کرده اند؟ ✍سید علیرضا آل داود ⭕️نزدیک به ۳ سال و نیم از انتشار بیانیه راهبردی گام دوم انقلاب یعنی نقشه راه ۴۰ سال دوم انقلاب اسلامی میگذرد. در آن بیانیه که حضرت آقا تاکید بر تبیین، تبلیغ و اجرایش داشته اند ۲ بار به رسانه و فضای مجازی اشاره شده است. ⭕️در این بیانیه مهم معظم له دستور جهاد با ۲ هدف ۱.شکستن محاصره تبلیغاتی ۲.امید آفرینی به عنوان نخستین جهاد را صادر کردند. ⭕️همچنین پس از آن بارها ایشان نسبت به تهدیدات و خطرات فضای مجازی هشدار هایی با کلید واژه هایی نظیر …فضای مجازی ول(فروردین۱۴۰۰) یا فضای بی بند بار و رهای اینترنت و... داده اند. ✅اما در اربعین ۱۴۰۰ امام خامنه ای ۲ مأموریت اصلی برای جوانان و دانشجویان تعریف کردند: ۱-جهاد در میدان تبیین و افشاگری با انتشار افکار درست، افکار صحیح، پاسخ به اشکالات و پاسخ به ابهام‌آفرینی‌ها ۲.اجتناب از دشنام، با تهمت و فریب و دروغ با افکار عمومی و انتشار حقایق با منطق قوی، سخن متین و عقلانیّت کامل، همراه با زینت عاطفه و عواطف انسانی و به‌کارگیری اخلاق. ✅اما راهکارهای تجهیز و وارد شدن به میدان تبیین و روشنگری در فضای مجازی چیست: ۱.ارتقای سواد رسانه ای و سواد فضای مجازی در سطح مدیران، مسئولان و مردم(ارتقا تاب آوری شناختی) ۲.مطالبه گری برای قطع ید دشمن از تسلط بر افکار عمومی در فضای مجازی ول به عنوان بستر جنگ شناختی ادراکی با راهبرد حاکمیت سایبری ۳.مطالبه گری برای راه اندازی شبکه ملی اطلاعات که مهمترین موضوع در فضای سایبر از نگاه حضرت آقا است(سخنرانی ۲۲ خرداد۹۶)و سرویس های بومی با بها دادن به جوانان نخبه وطن و حمایت واقعی از آنها ۴.تشکیل جبهه و کمپین های ضد آمریکایی و ضد صهیونیستی در فضای سایبر ۵.طراحی حملات شناختی آفندی به دشمن ۶.تواصی به صبر و بصیرت به عنوان ۲ راهکار مهم مقابله با جنگ شناختی ادراکی تحمیلی دشمن در جبهه انقلاب ۷.حضور هوشمندانه در پلتفرم ها(ورود افراد تأثیرگذار و تاثیر ناپذیر)
⬅️ بازتاب اربعین در رسانه های داخلی و خارجی 🔰نشریه آمریکایی «هافینگتون پست» درباره حسینی (ع) اینگونه می‌گوید: اگر می خواهی اسلام حقیقی را بشناسی، به زیارت اربعین برو، زیرا مراسم ارزش ها و الگوهاست. 🌐@Gilan_tanhamasir
✳ انسان قرآنی 🔻 هر كسى وظيفه‌اش اين است كه بايد بشود. انسان قرآنى كسى است كه: «لا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ»(واقعه، ۷۹) حرف مى‌زند پاك، غذا مى‌خورد پاك، مى‌بيند پاك، خيالش طاهر، ذكرش، عقلش، قلمش، امضايش، شهادتش، كسب‌و‌كارش، همه قرآنى است. چون انسان آنچه را مى‌شنود، آنچه را مى‌بيند، همه را مس مى‌كند و انسان قرآنى كسى است كه «لا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ». 👤 📚 برگرفته از کتاب «گفت‌و‌گو با علامه حسن‌زاده آملی» , ص ۶۵ 🌷@Gilan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
#عبور_از_سیم_خار_دار_نفس #پارت87 احساس کردم از این سردی‌ام خوشش نیامد، چون لبخندش جمع شد. مادرش خدا
هنوز کامل وارد کلاس نشده بودم که دیدمش، نشسته بود و دست زیر چانه اش زده بود و نگاهش به پنجره‌ی کلاس بود. غرق افکارش بود. لبهایم کش امد. دو سه نفر بیشتر در کلاس نبودند. ذوق زده رفتم و روی صندلی کناری‌اش نشستم. آنقدر در فکر بود که اصلا متوجه ی من نشد. صورتش رنگ پریده به نظر می رسید. احساس کردم آن شادابی همیشگی را ندارد. نگران شدم. آرام سلام کردم. برگشت طرفم با دیدنم کمی جا خورد و خودش را جمع و جور کرد و جواب داد. ــ نگرانتون بودم. خوبید؟ ــ ممنون، خدارو شکر. به چشم هایش نگاه کردم و گفتم: – از چی ناراحتید؟ ــ چیزی نیست. ــ نگید چیزی نیست، قیافتون داد می زنه که چیزی هست ولی شما نمیگید. نکنه مادرتون مخالفت کردن؟ سکوت کرد. سکوتش مرا به هول و ولا انداخت. با استرس گفتم: –نگید که مخالفت کردن. فکر قلب منم باشید. بازم سکوت کرد. ــ تو رو خدا حرف بزنید. نمیدانم درصورتم چه دید که او هم مضطرب شد و گفت: – بهتون میگم ولی اینجا نمیشه، بعد از کلاس میگم. نگاه دلخورم را روانه چشم هایش کردم و گفتم: – چطور دلتون میاد، تا بعد از کلاس باید با نعشم صحبت کنید. من حالم بده. همین الان بگید. بعد در جا بلند شدم وگوشه چادرش را کشیدم و گفتم: –خواهش می کنم الان بگید. با خجالت نگاهی به چند نفری که در کلاس بودند انداخت و گفت: –خواهش میکنم، آقا آرش خودتون رو کنترل کنید. باشه شما برید بوستان منم میام. بی حرف از کلاس بیرون زدم، به هیچ کس توجهی نداشتم، فقط می خواستم زودتر بیاد و بپرسم که چه شده. با استرس داشتم کنار نیمکت قدم می زدم که امد. فوری فاصلمان را پر کردم و گفتم: – لطفا بدون مقدمه زودتر بگید چی شده. سرش را انداخت پایین و گفت: –مادرم همه چیز رو گذاشته به عهده‌ی خودم. نظر ایشون منفیه، ولی گفت اگه من خودم بخوام اون حرفی نداره. نفس عمیقی کشیدم و کمی خیالم راحت شد و گفتم: –برای همین دو روزه نیومدید و خواستید تنها باشید. یعنی هنوز به من شک دارید که بعد از دو روز هنوز تصمیم نگرفتید؟ آرام آرام به طرف نیمکت رفت و نشست وسرش را بین دستهایش گرفت. کنارش نشستم. کمی خم شدم تا صورتش را ببینم، چشم هایش بسته بود. شروع کردم به حرف زدن. –راحیل من بدون تو نمی تونم. به دل من رحم کن. تمام سعی‌ام رو واسه خوشبختیت می کنم. اصلا نگران نباش. آخه مادرتون که هنوز من رو ندیدن چطوری تصمیم گرفتن؟ سرش را بلند کرد ولی نگاهش زیر بود. –من در موردتون همه چیز رو بهش گفتم. تقریبا به اندازه من، شما رو می شناسه. اون میگه چند وقت دیگه که دوره این علایق تموم بشه، زندگی ما میشه جهنم. چون چیزایی که شاید از نظر خانواده ما ارزشه از نظر خانواده شما ضد ارزشه. اعتراض آمیز گفتم: –نه، شاید از طرف خانواده ام خب یه چیزایی اینجوری باشه ولی از نظر من نیست. سرم را پایین انداختم و آرام گفتم: –شاید تا یه حدی مادرتون حق داشته باشن، چند جلسه خانواده هامون با هم آشنا بشن نظرشون عوض میشه. لطفا از مادرتون اجازه اش رو بگیرید که بیاییم. اصلا به عنوان آشنایی نه خواستگاری. نگاه پر از خواهشم را به چشم هایش دوختم و گفتم: –وقتی ما پشت هم باشیم هیچ اتفاق بدی نمیوفته. مطمئن باشید. راحیل من بهت قول میدم هر چیزی که برای تو مهمه واسه منم مهم باشه، اگرم مهم نبود حداقل باهاش مخالفتی نمی کنم. دست هایش را در هم گره کرد. –تو این دو روز خیلی فکر کردم. برای یه دختر خیلی سخته که مادرش که تنها پشتیبانشه ... بغضش اجازه نداد حرفش را تمام کند. لبهایش را محکم بهم فشار می داد تا اشکش نریزد. چقدر دلم می خواست بغلش کنم. این رعایت فاصله ی اجباری چقدر برایم زجر آور بود. ــ می دونم سخته. بخصوص که ارتباط شما با مادرتون اینقدر خوبه. من مطمئنم اگه با هم آشنا بشیم نظرشون عوض میشه. بعد از یک سکوت طولانی، گفت: –آقا آرش. ــ بی اختیار گفتم: –جانم. خجالت کشیدنش را با یک مکث طولانی نشان داد و گفت: –من باید فکر کنم. بدونه خواست مادرم هیچ کاری نمی خوام بکنم. گرچه من رو آزاد گذاشته. یه هفته صبر کنید اگه جوابی بهتون ندادم. پس قسمت هم نیستیم. از حرفش، خون در رگهایم یخ بست. بی حرکت فقط نگاهش کردم، یک لحظه احساس کردم قلبم ایستاد. وقتی سکوتم را دید نگاهش را روی صورتم کشید. نگرانی را در چشم هایش دیدم. صدایم زد، آقا آرش...جوابی نشنید، بلند تر گفت: –آقا آرش دلم می خواست در همان حال بمانم و او مدام اسمم را صدا بزند. وقتی به خودم امدم دیدم یقه‌ی لباسم را گرفته و با رنگی پریده تکانم میدهد. ــ خوبم نگران نباشید. شرم زده دستش را عقب کشید. –خداروشکر. با دیدن لرزش دستهایش قلبم فشرده شد، من باعثش بودم، ناخواسته مدام اذیتش می کردم. به سختی از جایم بلند شدم و گفتم: – چند دقیقه بشینید الان میام. سکوت کرد، انگار حتی نای حرف زدن هم نداشت. فوری رفتم دو پاکت آب میوه گرفتم و برگشتم.
🌙✨✨✨ 🌸 راز آرامش رها کردن ذهن از نگرانی‌هاست چرا غمگین نشستی⁉️ 🌸 یادت نره،قدرتی بالاتر از همه وجود داره که حواسش به همه چیز هست همه چیز را به اون بسپار و آروم باش. 🌸 شبتون سرشار از محبت خدا 🌙✨✨✨ @Gilan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امیرالمومنین امام علی (علیه السلام) فرمودند: ❤️ دل گاهی نشاط دارند و گاهی ملالت. 👌 اگر نشاط داشت آن را به وا دارید ، و اگر ملالت دست داد به بسنده کنید. 📗 نهج البلاغه 312 🌹@Gilan_tanhamasir
❇️ متن حکم رهبر انقلاب در انتصاب دکتر جبلی به ریاست سازمان صدا و سیما بسم الله الرحمن الرحیم 🔷 جناب آقای دکتر پیمان جبلّی دام‌توفیقه با پایان یافتن دوره‌ی مسئولیت پر تلاش جناب آقای دکتر علی‌عسکری که کوشش خستگی‌ناپذیر و دلسوزانه‌ی آن مدیر مؤمن و با اخلاص را به همراه داشت، جنابعالی را که از صلاحیت دینی و انقلابی، و تخصص و تجربه‌ی طولانی در مدیریت‌های سازمان صداوسیما، و آگاهی از ماهیت و عملکرد و وظائف رسانه‌ی ملی برخوردارید، برای یک دوره‌ی پنج‌ساله به ریاست آن سازمان منصوب میکنم. ✅ رسانه‌ی ملی، دانشگاهی برای ارتقاء سطح آگاهی و معرفت عمومی، و آوردگاهی برای مقابله با امواج خصمانه‌ی تحریف و تفتین، و آسایشگاهی برای بهره‌مندی چشم و دل همگان از جلوه‌های زیبائی و هنر، و قرارگاهی برای "پراکندن امید و نشاط" در فضای عمومی کشور است. 🔶 هدایت فرهنگی، تقویت روحیه و احساس هویت ملی و انقلابی، ترویجِ سبک زندگی اسلامی- ایرانی، و افزایش همبستگی ملی، در شمار اولویت‌هائی است که باید با ارتقاء سرمایه‌ی انسانی و رشد کیفی برنامه‌ها و بهره‌گیری از ابتکار و با تلاش شبانه‌روزی به آن دست یابید ان‌شاءالله. وظیفه‌ی خود میدانم که از تلاش خستگی‌ناپذیر جناب آقای دکتر عسکری در مدت مسئولیتشان که حقاً در خور تقدیر است، صمیمانه تشکر کنم و جنابعالی را به بهره‌مندی از طرحهای بلندمدت و ناتمام دوره‌ی ایشان توصیه نمایم. توفیقات جنابعالی را از خداوند متعال مسألت میکنم. سیّدعلی خامنه‌ای ۷ مهر ۱۴۰۰ 🌹@Gilan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☑️آتش نشانان، فرشته های نجاتی هستند که آتش عشق خدمت به خلق در وجودشان زبانه می کشد تا آتش سوزان و سوزنده حوادث را در زندگی خلق خاموش کنند. 🔸 ۷ مهر را به تمام آتش‌نشانهای عزیز تبریک عرض میکنیم. 🌷@Gilan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 روایت سقوط هواپیما C-130 هرکولس ارتش در ۷ مهر ۱۳۶۰، سانحه‌ای که منجر به شهادت ۵ فرمانده اثرگذار در حساس‌ترین روزهای جنگ تحمیلی شد. 🇮🇷@Gilan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
#کنترل_ذهن برای #تقرب 10 🔹 گفتیم که انسان باید سعی کنه که ذهن خودش رو کنترل کنه تا به هر چیزی فکر ن
برای 11 🔵 گفتیم که انسان باید تمرین کنه تا کم کم به قدرت تمرکز برسه. وقتی که آدم مومن به قدرت تمرکز برسه میتونه کارای بزرگی بکنه 🔹مثلا چه کاری؟ 🔶 شاید دیده باشید که میگن مرتاض های هندی میتونن با نگاهشون قطار رو نگه دارن درسته؟
🔶 میخواید کمک کنم یه کار خیییییلی مهم تر انجام بدید؟ ✅ وقتی آدم بتونه قدرت تمرکز بالا پیدا کنه حتی قدرت پیدا میکنه که ✔️✔️✔️ نظر خدا رو هم تغییر بده... و خدا خودش دوست داره که ما این رو به دست بیاریم. 👌 خدا دوست داره که ما قدرتمند بشیم. خدا اصلا ما رو ساخته که قوی بشیم. از آدم ضعیف خیلی بدش میاد
🔶 حاج آقا صبر کن ببینم!🙃 مگه شما نگفتید که آدم باید ذلیل در خونه خدا بشه؟ مگه توی نماز نمیگیم یا لطیف ارحم عبدک الضعیف؟ ولی الان شما گفتی که خدا دوست داره ما قدرتمند بشیم؟! قضیه چیه؟😒
🌹 آفرین چه سوال قشنگی پرسیدی. حالا که این سوال رو پرسیدی صبر کن تا یه نکته ای رو بهت بگم. این نکته رو هیچ جای دیگه نمیشنوی. 🔵 یه حرفی رو حتما زیاد شنیدید که میگن: خدا پیش دل های شکسته هست.💔 بله این حرف درستیه. توی روایات هم اومده اما! اما اگه من بگم خدا دل شاد رو بیشتر خدا دوست داره چی؟😊