eitaa logo
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
763 دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
3.1هزار ویدیو
63 فایل
🌿🌾 اینجا ؛ تنها مسیر گیلان🌾🌿 ✨جهت ظهور تنها منجی عالم لطفا صلوات✨ همه دنیا یک لحظه است لحظه ای در برابر ابدیّت ارتباط با ادمین کانال:👇👇 @rahim_faraji @adrekni1403 http://eitaa.com/joinchat/1390084128Cd05a9aa9c5
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔆ختم در روز دوشنبه اول ماه🔆 🖌مرحوم مجلسی در طریقه ختم سوره واقعه از امام سجاد(ع)نقل کرده که حضرت فرمود:هرگاه روز اول ماه قمری روز دوشنبه باشد  شروع به خواندن سوره واقعه کن تا چهاردهم و در روز اول یک مرتبه و روز دوم دومرتبه تا روزچهاردهم چهارده مرتبه بخواند .                                                    🖌بعد از هر مرتبه خواندن سوره مبارکه واقعه،این دعا نیز خوانده شود: 🍃اللّهم ارزُقْنی رزقاً حلالا ًطیبا ًواسعاً مِنْ غیرِ کدٍٍّ واستَجِب دَعْوَتی مِن غَیرِ ردٍّ وأَعُوذُبِکَ مِنَ الفَضیحَتَیْن الفقرِوالدَّیْنِ وَادْفَعْ عنّی هذ َیْن بحق الأِمامَیْن السِبْطَیْنِ اَلحَسنِ والحُسَین علیهماالسلام اَللّهم یا رازقَ المُقلّین و یا راحِمَ الْمَساکین ویا ذاالقُوهِ المَتین ویا غیاثَ المُسْتَغیِثین ویا خیرَ النّاصرین  ایّاکَ نَعْبُدُ وایاک نَسْتَعین اللهم إنْ کانَ رزقی فِی السّماء فَأَنْزِلْهُ وإن کان فِی الأَرضِ فأخْرِجْهُ و إن کان بعیداً فَقَرّّبْهُ وإن کان قریبا فیَسِّرْهُ وإن کان یسیرا فَکَثِّرْهُ وإن کان کثیرا فَحَلّلهُ وإن کان حلالا فَطَیّبْهُ و إن کان طیبا فَبارِکْهُ لنا برحمتک یا أَرْحَمَ الرّاحمین وصَلِّ علی محمدٍ وآله الطاهرین.🍃   🖌خواندن این سوره دارای فضایل وبرکات زیادی است ازجمله : 1⃣. از حضرت رسول اکرم (ص) نقل شده که هرکه سوره واقعه بخواند در هر شب به او پریشانی نمی رسد. 2⃣. از امام جعفر صادق(ع) نقل شده است که هرکه سوره واقعه بخواند در هر شب پیش از آنکه بخوابدملاقات کند خداوند را در حالتی که روی آن چون ماه باشد . 3⃣. از امام جعفر صادق(ع) نقل شده که هرکه مشتاق بهشت است سوره واقعه بخواند.   4⃣. خواندن این سوره موجب ازدیاد رزق می گردد. 📚از کتاب گنج های معنوی صفحه 153 نکته ✨✨👈 قبل از خواندن سوره واقعه دو رکعت نماز حاجت بخوانید بعد از آن تسبیحات حضرت فاطمه (س) را بگویید . 🌷@Gilan_tanhamasir
6.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 رییس جمهور: موضوع مهم بعد از مردم ، و مسئله معیشت مردم است 🔴 نگرانی از بابت نداریم. 🔴 دولت از بانک مرکزی در حال انجام است. 🔴 متوسط ۱۰ هزار میلیارد تومان های را پرداخت می‌کنیم. 🔴 آثار امروز بخاطر آثار است. 🌹@Gilan_tanhamasir
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
🔴 رییس جمهور: موضوع مهم بعد از #جان مردم ، #نان‌مردم و مسئله معیشت مردم است 🔴 نگرانی از بابت #ذخای
🔴‍ مقایسه گزارش 100 روزه و آقای روحانی 🔸 روحانی مدعی شد در 100 روزه ابتدایی دولت یازدهم توانسته تورم را به حدود 36 درصد برساند. هرچند روحانی همواره از رشد اقتصادی و کاهش تورم به‌عنوان دستاوردهایش یاد می‌کرد و سعی داشت قیمت ارز را نیز ثابت نگه دارد، اما درنهایت پس از 8 سال، مردم شاهد دلار 30 هزار تومانی و تورم 50 درصدی بودند. ✅ درحالیکه رئیسی وعده‌ انتخاباتی برای ارائه گزارش عملکرد 100 روزه نداد، اما برای افزایش اطمینان مردم ، گزارش 100 روزه خود را ارائه نمود. 💢 دولت دکتر رئیسی طی این مدت در زمینه های مختلف از جمله سیاست خارجی و اقتصاد اقدامات خوبی را انجام داده است؛ به‌طور مثال : _واردات بیش از 100 میلیون دز واکسن _ آغاز طرح ساخت 4 میلیون مسکن _حضور شخص رئیس جمهور و سایر مسئولان دولتی در بحران‌های زلزله و .... _ عضویت دائم ایران در سازمان شانگهای _منفی شدن رشد تورم _قرداد گاز با ترکمنستان _ سفرهاي استانی و پیگیری مصوبات _تلاش برای رفع خشکسالی _ترخیص کالاهای گمرک که بعضی تا ۱۶سال در انبار مانده بود. _کاهش هزینه های دولت _فروش اموال دولت جهت کاهش تورم _راه اندازی سامانه حقوق کارکنان دولت جهت شفافیت و جلوگیری از حقوقهای نجومی و...
💥 دیدار استاندار گیلان با دبیر شورای‌عالی مناطق آزاد کشور 🔹 استاندار گیلان در دیدار با دبیر شورای‌عالی مناطق آزاد کشور استفاده از ظرفیت‌های منطقه آزاد انزلی برای گسترش فعالیت‌های اقتصادی و اشتغالزایی و نیز تکمیل پروژه اتصال خط ریلی قزوین-رشت به کاسپین در راستای توسعه ارتباطات دریایی و مبادلات تجاری را مورد تأکید قرار داد. 👇👇 https://www.8deynews.com/635825 ☔️@Gilan_tanhamasir
🔴 طلایی شدن دختر پاراتکواندوکار گیلان ⭕مریم عبدالله پور پاراتکواندوکار خوش آتیه بندرانزلی در بازی های پارا آسیایی 2021 بحرین به مدال طلا رسید. 🔸 در چهارمین دوره بازی‌های پارا آسیایی 2021 بحرین و در پاراتکواندوی دختران مریم عبدالله پور ورزشکار گیلانی در وزن منهای 47 کیلوگرم مقابل حریف تایلندی با نتیجه قاطع 22 بر 2 به پیروزی رسید و راهی فینال شد. 🔸 وی در فینال مقابل نماینده دیگر کشور تایلند که مدال برنز پارالمپیک را در کارنامه داشت و صاحب رنکینگ 4 جهان نیز هست با نتیجه ۲۹ بر ۱۲ به پیروزی رسید و به مدال خوش رنگ طلا دست یافت. 🔸مسابقات پاراتکواندوی بازی‌های پاراآسیایی بحرین ، 2G است و به نفرات اول تا سوم به ترتیب 20، 12 و 7.20 امتیاز در راستای افزایش رنکینگ پارالمپیکی تعلق می ‌گیرد. ☔️@Gilan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
#عبور_از_سیم_خاردار_نفس #پارت178 ❣ــ الوو... صدای بمش پیچید توی گوشم، ــ سلام خانم رحمانی. "خانم
🌺 سعیده خوشحال شد. –خیلی کار خوبی میکنی، به نظرم بهت عادت کرده آرش: هر چه به مژگان اصرار کردم که او هم به فرودگاه بیاید قبول نکرد، گفت ببرمش خانه‌ی مادرش، دلش برایشان تنگ شده. "حالا که شوهرش می خواد بیاد یاد مامانش افتاده." بعد از این که کیارش را سوار کردم، گفت که می خواهد به خانه‌ی خودشان برود. ــ داداش مگه ماشینت رو نمی خوای؟ ــ بگو فردا مژگان بیاره دیگه. با تعجب گفتم: ــ مگه نمی دونی خونه‌ی مادرشه؟ ــ نه، کی رفت؟ ــ قبل از تو اون رو بردم گذاشتمش اونجا. سرش را تکیه داد به صندلی ماشین و گفت: – عمه اینا هنوز هستن؟ ــ آره، فردا شب میرن. ــ پس بیا یه کاری کنیم، تو بیا خونه‌ی ما بمون صبح من رو ببرشرکت، منم غروب میام پیش مامان، آخر شبم ماشینم رو برمی دارم میام. ــ باشه، پس بزار به مامان خبر بدم. به خانه که رسیدیم، لباسش را عوض کرد. چمدانش را باز کرد و دو تا نایلون به من داد و گفت: – یکیش مال مامانه یکیشم واسه خودت، یادت نره صبح بزاری تو ماشینت ببری خونه. نگاهی به محتویات نایلونی که به من داده بود انداختم و بسته را بیرون آوردم، یک ادکلن برند بود. ــ داداش دستت درد نکنه، چرا اینقدر خودت رو انداختی به زحمت. همانطور که دوتا نایلون دیگر را جابه جا می کرد گفت: – قابلی نداشت. بعد زیر لب زمزمه کرد: اینارم واسه مژگان خریدم. یاد راحیل افتادم که توقع سوغاتی از کیارش داشت. ولی انگار خبری نبود. "با خودم گفتم فردا میرم جفت همین ادکلن، زنونه اش رو براش می خرم بابت سوغاتی بهش میدم." 🌺 روی تخت تک نفره‌ی اتاق که دراز کشیدم. احساس دل تنگی آزارم می‌داد. گوشی ام را برداشتم و به راحیل پیام دادم. ولی هر چه منتظر ماندم جوابی نیامد. حتما با دختر خاله اش سرگرم است و حواسش به گوشی‌اش نیست. اخلاق راحیل برایم جالب بود. وقتی با من بود تمام حواسش پیشم بود ولی وقتی دور از هم هستیم می تواند به کارش برسد و به من فکر نکند. چقدر توقع زیادیه که دلم می خواهد نبود من او را هم مثل من آزار بدهد... شایدهم آزار میداد، شایدهم هر لحظه به من فکر می کرد ولی بروز نمی داد. راحیل برایم با تمام دنیا فرق می کرد. این فکر که نکند برایم زیادی باشد و از دستش بدهم، تنها فکری بودکه شیرینی وجود راحیل را در کنارم زهر می کرد. سعی کردم برای یک شب هم که شده مثل او باشم و به چیزی جز خواب فکر نکنم. صبح که می خواستم کیارش را برسانم، مسئله ی سفر شمال را گفتم. او هم گفت که این هفته خیلی کار دارد، ولی هفته‌ی دیگر می توانیم برویم. وقتی رسیدم خانه عمه گفت که می خواهد قبل از رفتنش راحیل را ببیند. به راحیل پیام دادم که ظهر میروم دنبالش. نایلون سوغاتی مادر را دادم و گفتم: ــ مامان اگه خرید داریدبگید دارم میرم بیرون. ــ نه پسرم، فقط مژگان گفت از سرکارش میره خونه، اگه تونستی بری دنبالش که واسه شب بیاد اینجا. دوباره این حس راننده آژانس بودن آمد سراغم، ولی وقتی یاد حامله بودن مژگان افتادم قبول کردم. نمی دانم چرا نسبت به برادر زاده‌ی به دنیا نیامده‌ام اینقدر متعصب بودم. یک سوم حقوق یک ماهم را دادم و برای راحیل ادکلن را خریدم. بوی واقعا محشری داشت. وقتی ادکلن را به راحیل دادم با احتیاط درش را باز کرد و گفت: ــ آرش ــ جونم. ــ راسته که میگن هدیه دادن عطر جدایی میاره؟ ــ خندیدم. ــ راحیل از تو بعیده، اولا که اینا همش خرافاته، دوما این رو من نخریدم و کیارش سوغاتی داده، بعد ادکلن خودم رو هم نشونش دادم و گفتم: ــ ببین اینم واسه من گرفته. 🌺 نگاهی به مارکش انداخت و گفت: ــ چه خوش سلیقه، هر دوش رو یه مارک خریده. بعد عطر خودش را بو کشید. ــ چقدرم خوش بوئه. کمی ادکلن را نگاه کرد و لبخندی زد. ــ این تبسم برای چیه؟ کامل به طرفم برگشت و گفت: ــ آرش پس یعنی آقا کیارش از من بدش نمیاد؟ ــ برای چی باید بدش بیاد، اون فقط یه کم غده و حرفشم نباید دوتا بشه، سرازدواج ما حرفش دو تا شد بهش برخورد. کمی فکر کرد و بعد با ذوق گفت: ــ میخوام از دلش دربیارم، برام سخته همش با اخم نگاهم میکنه. ــ باید بهش فرصت بدی، کم کم خودش درست میشه. بعدشم... مِن و مِنی کردم و سکوت کردم. –چرا حرفت رو خوردی؟ بگو دیگه. ــ راستش کیارش از این که تو جلوش زیادی حجاب می گیری و معذبی ناراحت میشه، بهش بر می خوره. تعجب زده گفت: ــ زیادی؟ من مثل بقیه جاها جلوی اونم حجاب می گیرم. چرا بهش بر می خوره؟ ــ اون فکر میکنه تو با این کارت داری بهش دهن کجی می کنی که مثلا تو چشمت پاک نیست و چه می دونم از این حرفها دیگه... اونقدر مات و مبهوت نگاهم می کرد که علامت سوالهایی که در مردمک چشمش ایجاد شده بود را به وضوح می دیدم. سرش را به طرف پنجره چرخاند و سکوت کرد. جلوی در خانه که رسیدیم. ترمز کردم. دستش را گرفتم و گفتم: ــ به چی فکر می کنی؟ هر چی هوا در ریه اش بود بیرون داد و گفت: ــ آرش. .
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
#عبور_از_سیم_خاردار_نفس #پارت179 🌺 سعیده خوشحال شد. –خیلی کار خوبی میکنی، به نظرم بهت عادت کرده آر
🌺 دستش رو بوسیدم و گفتم: ــ جون دلم. ــ ما چرا الان کمربند ایمنی بستیم؟ بعد کمربندش را باز کرد. من هم کمربندم را باز کردم. ــ خب واسه ایمنی خودمون. نگاهم کرد. ــ شاید یکی دلش ایمنی نخواد. خندیدم. – چند بار جریمه که بده همچین دلش می خواد، وقتی چهره ی جدی‌اش را دیدم خنده‌ام جمع شد و ادامه دادم: ــ قانونه، مگه دلبخواهیه. ــ یعنی کسی که کمربند می بنده به رانندگی دیگران شک داره؟ یا آدم ترسوئیه؟ یا فکر می کنه کار خودش از همه بهتره و عقل کله؟ ــ چه ربطی داره راحیل، کسی که کمربند می بنده اتفاقا خیلی هم بافرهنگه، ولی خب ممکنم هست کسایی هم باشن که تو رانندگی ناشی باشن و بد رانندگی کنن. همه ی اینا هست دیگه... با هر دو دست، دستم را با محبت فشار داد و گفت: –حجابم همینه...جرات این که پا روی قانون خدا بزارم رو ندارم، جریمه هاش سنگینه... من شک ندارم که خدا بیشتر از من میفهمه. –عه، این چه حرفیه راحیل... با ناراحتی دستم را رها کرد و پیاده شد. فوری ماشین را قفل کردم و دنبالش دویدم. کلید را انداختم و درخانه را باز کردم. همانطور که هدایتش می کردم داخل، گفتم: ــ قربونت برم من که حرفی ندارم، من فقط دلیل اخم وتَخم کیارش رو گفتم. 🌺 دکمه ی آسانسور را زد و به طرفم برگشت گفت: –منم منظورم تو نبودی آقا. وارد آسانسور شدیم گفتم. ــ تو هر جور باشی من دوستت دارم. برای تغییر جو گفتم: –ببینم دیشب خوش گذشت؟ گوشیت رو چرا نگاه نکردی؟ ــ چهره اش غمگین شد. از ریحانه برایم گفت که مدت طولانیست که تب دارد و دلش می خواهد بیشتر به او سر بزند و مواظبش باشد. از دلتنگی هایش گفت، از این که دلش همیشه پیش ریحانه است. من هم گفتم، هر کاری که لازم است برایش انجام دهد. آسانسور ایستاد. نگذاشتم بیرون برود، دوباره گفتم: –راحیل در مورد کیارش ناراحت نباش. راستش اون برام خیلی مهمه، مثل تو، یه جوری باهاش کنار بیا و از دستش ناراحت نشو. حرفی نزد فقط نگاهم کرد. دستم را که خواستم کنار بکشم به گیره‌ی روسری‌اش گیر کرد و روسری‌اش باز شد. تکه‌ایی از موهایش بیرون آمد. قبل از این که روسری‌اش را درست کند، دسته‌ی موهایش را گرفتم و بوییدم. –راحیل این عطر موهات آخر منو میکشه. چطوری موهات همیشه بوی گل میده؟ روسری‌اش را درست کرد. از آسانسور بیرون رفتیم. انتهای موهایش را از زیر روسری‌اش نشانم داد و گفت: –به انتهای موهام کمی عطر دست ساز مامان رو میزنم. هم تقویت میکنه به خاطر روغن زیتونش هم بوی عطر میده. همانطور که زنگ واحد را میزدم پرسیدم: –پس چرا بوی روغن زیتون نمیده؟ –آخه مامان روغن بی بو استفاده میکنه. همانطور که موهایش را نگاه می‌کردم، مادر در را باز کرد و داخل شدیم. .
روز حسابدارو به همه رفقایی کہ حساب و کتاب اعمـال روزانه‌شون رو دارن تبریک میگم...:) اگه اینجوری👆 اهل حساب کتاب هستیم، 👏روز حسابدار بر ما مبـــارک👌 📊 🦋•°@Gilan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا