🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸
💞﷽ 💞
🌺اعمال بسیار پرفضیلت و ساده قبل از خواب...هزار رکعت ،نماز بخوانید
🔵🎆
❇️حضرت ،رسول اکرم
(صل الله علیه وآله)
✨ فرمودند:
💥 هر كس هنگام خوابیدن سه مرتبه بگوید: «یَفْعَلُ اللهُ ما یَشاءُ بِقُدْرَتِهِ، وَ یَحْكُمُ ما یُریدُ بِعِزَّتِهِ» ؛ او همانند كسى است كه هزار ركعت نماز خوانده است.
📚مستدرك الوسائل، ج 5،
ص 49، ح 21.
🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃🌸
«#سمت_خدا»
💕join ➣ @God_Online 💕
🔹نشر_صدقه _جاریست🔹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸
سه شنبه شب✨
چنان گلدسته های جمکرانت 🕌
به سوی آسمان ✨
دست تمنا می گشایند 🙏
که گوش دل✨
یقینا بشنود ✨
آهنگ✨
أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🙏
#شبتون_مهدوی✨
🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃🌸
«#سمت_خدا»
💕join ➣ @God_Online 💕
🔹نشر_صدقه _جاریست🔹
🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸
#سلام_مولا_جان ❤️
خوشا آن چشم کہ بیند روی ماهـ😍ـت
خوشا آن سر ڪہ گردد خاڪ پایت
روا باشد دهد جان عاشـــ💕ـق تـو
اگراُفتد بہ روی او نـ🥰گاه مهربانت
💚الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج💚
#صبحتون_مهدوی🌤
#التماس_دعای_فرج 🤲
🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃🌸
«#سمت_خدا»
💕join ➣ @God_Online 💕
🔹نشر_صدقه _جاریست🔹
هدایت شده از 💖نبض زن👩⚕
⛔ غرفهی گران اجاره نکنید!
👈 ۱۲۰۰۰ غرفه دار در باسلام
👈 از ۳۸۰ شهر ایران
👈 بیش از ۱۸۰,۰۰۰ هزار محصول خانگی
همین حالا در باسلام غرفه بزنید و محصولات خانگی و محلی خود را بفروشید
ثبت غرفه کاملا رایگان در لینک زیر👇30👇
https://bslm.me/JHLDc
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸
صلوات 🌸
✨از جانب خداوند رحمت است
🌸 واز سوی فرشتگان پاک
✨ كردن گناهان و
🌸 از طرف مردم دعا است
صلوات 🌸
✨بهترین عمل در روز قیامت است
🌸اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ
وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌸
🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃🌸
«#سمت_خدا»
💕join ➣ @God_Online 💕
🔹نشر_صدقه _جاریست🔹
838330383(1).mp3
1.22M
🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸
تجدید عهد روزانه با امام زمان (عج) 💚
#دعای_عهد ❤️
با صدای استاد : فرهمند 👤
🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤
🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃🌸
«#سمت_خدا»
💕join ➣ @God_Online 💕
🔹نشر_صدقه _جاریست🔹
💕به #سمت_خــﷲـــدا💕
🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃 🌹#رمان _مذهبی🌹 💞#بچه_مثبت💞 #قسمت_170 🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃 - میشه من یه سوالی ازت بپرسم؟ -
🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃
🌹#رمان _مذهبی🌹
💞#بچه_مثبت💞
#قسمت_171
🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃
"*** من و هاله هر روز با هم بودیم و من از این بابت واقعا خوشحال بودم .اگر چه با تانگو با بچه ها در تماس بودم اما فیس تو فیس بودن خیلی مهم بود حداقل وقتی عصبی می شدی دوتا پس گردنی به طرف می زدی .توی این مدت کوتاه من و هاله یه تصمیم بزرگ گرفتیم این که هر طوری شده هاله رو ببندیم بیخ ریش فرشاد و اما مزیت هاش اول این که من یه جورایی از شر فرشاد راحت می شدم و هاله رو هم می انداختم بهش که به قول خودش به عشقش برسه .چه کنیم دیگه خراب رفیق بودیم. آرشام باهام تماس گرفت. - کجایی خانومم؟ - با هاله ام چطور مگه؟ - اوف این هاله ی ورپریده هم شده رقیب عشقی من. رو به هاله گفتم: - آرشام حسودی می کنه. - وا؟ واسه چی؟ - میگه رقیب عشقیش شدی. - بروبابا حاالا نه خیلی هم عشقش تحفه س. یه پس گردنی نوش جان کرد. - گمشو پررو! - الو آرشام؟ هنوز هستی؟ خندید. - بزنش بچه پررو رو. - اوکی .کاری نداری؟ - نه منتظرتم زود بیا دلم واست ... وسط حرفش پریدم و گفتم: - میام .فعلا بای
"گوشی رو قطع کردم. زیر لب گفتم: - مرتیکه روانی- چی می گی؟ - هیچی بابا .حرفام یادت بمونه ها. - باشه بابا صد بار گفتی .من باید محل سگ به فرشاد نذارم و ... - باشه باشه نمی خواد از اول بگی. - لباس رو چی کار کنم؟ - فردا می ریم سراغ خریدش. - ممنون ملیسا تو خیلی خوبی. - می دونم. - اِهکی اعتماد به نفست تو لوزالمعدم!
*
فکر نمی کردم این مهمونی انقدر جدی باشه .برای دومین بار لباس سفید عروس که نزدیک به یه متر دنباله داشت پوشیده بودم و آرایش بامزه ی اروپایی روی صورتم انجام شد و آرشام با کت و شلوار یاسی رنگ به دنبالم اومد. - واو !از همیشه زیباتری. بی حوصله گفتم: - حاالالازم بود که دوباره لباس عروس بپوشم؟ خندید و گفت: - انقدر بهت میاد که می خوام هر سال سالگرد ازدواجمون تو جشن لباس عروس بپوشی. - مگه عقده ایم؟ بازم خندید. - رو آب بخندی!
"- دیونتم ملیسا .برای اولین بار تو زندگیم عاشق شدم. - آرشام به نظرت پشت گوشام مخملیه یا رو پیشونیم نوشته من خرم؟ خندید و نوک بینیم رو کشید. کشتی فوق العاده بود.مهمونا همگی اومده بودن و منتظر ما بودن .هاله هم با اون لباس آبی کاربنی بلند و شیکش که با سلیقه من خریده بود منتظر ایستاده بود .تا منو دید سریع به سمتم اومد. - وای ملی تو فوق العاده شدی. - ممنون تو هم با این لباس سلیقه من دو هزار اومده روت.خندید و بغلم کرد. با مهمونا خوش و بش کردیم و به سمت جایگاه مخصوصمون راه افتادیم.کشتی از بندر فاصله گرفت و دی جی شروع کرد .اون شب به حدی بهم خوش گذشت که ملیسای جدید رو فراموش کردم و ملیسای شاد و شیطون قدیمی دوباره زنده شد .رابطم رو با فرشاد بهتر کردم و هاله رو بستم بیخ ریشش که تا آخر مهمونی هواش رو داشته باشه و هاله انقدر با فرشاد رقصید که فکر کنم فرشاد امواتم رو مستفیض کرد .با تموم شدن مهمونی به هاله علامت دادم و هاله سرسری از فرشاد خداحافظی کرد. - جونت دربیادملیسا می ذاشتی دو دقیقه دیگه پیشش باشم. - خفه.بدو برو خونه. - چشم ارباب. - خوبه. - زهر مار پررو !راستی ملی این ویانای ایکبیری بدجوری دور و بر شوهرت می پلکه. - بزار دل اونم خوش باشه. - ملیسا ولی ... - باشه باشه .االان می رم حالش رو می گیرم. کنار آرشام رفتم. - عزیزم؟
"آرشام که متعجب و خر کیف شده بود نگاهم کرد. - خستم نمی ریم خونه؟ - نه قشنگم امشب تو اتاقی که تو کشتیه می مونیم. - آخ جون! مثل بچه ها دستام روبه هم زدم .نگاهی به ویانا که با خشم نگاهمون میکرد کردم و رو به آرشام گفتم: - این دختره چرا همچین نگاهم می کنه؟ وا! آرشام با اخم به ویانا نگاه کرد .ویانا هم بدون خداحافظی گذاشت و رفت .به آرشام گفتم: - برم پیش هاله می خواد بره. کنار هاله که رسیدم هاله با خنده گفت: - ایول بابا تو دیگه کی هستی؟ - اربابت دیگه خودت گفتی. - زهر مار !راستی بهتم نگفته بودم هلنا خواهرم از کانادا فردا میاد. - خب پس چشمت پیشاپیش روشن. - ،ممنون بابت امشبم مچکرم .دیگه بهتره برم.
*
با برگشتن فرشاد به اسلو یه جورایی حال هاله گرفته شد اما من ازش خواستم صبوری به خرج بده. - ملیسا تو چطوری آرشام رو تور کردی؟ آهی کشیدم. - هاله تو هیچی نمی دونی. - بگو برام. - خاطرات تلخ مثل خاکسترن نباید زیاد زیر و روشون کرد. خب قیافت رو این طوری نکن.
#ادامه دارد...
🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃
#نویسنده:الف_ستاری
🍃🍃🍃💞💞💞🍃🍃🍃
«#سمت_خدا»
💕join ➣ @God_Online 💕
🔹نشر_صدقه _جاریست🔹
💕به #سمت_خــﷲـــدا💕
🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃 🌹#رمان _مذهبی🌹 💞#بچه_مثبت💞 #قسمت_171 🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃 "*** من و هاله هر روز با هم بودی
🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃
🌹#رمان _مذهبی🌹
💞#بچه_مثبت💞
#قسمت_172
🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃
"- هلنا اومد؟ - آره اتفاقا براش از تو گفتم .بیا امشب سه تایی بریم بیرون. - اوکی خوبه .تا هفته دیگه باید بریم سراغ درس و مشقمون.
*
- آرشام چرا همچین می کنی؟ من باهاشون قرار گذاشتم. - کنسلش کن. - آر ... وسط حرفم پرید و گفت: - تو دیگه شوربا رو از مزه بردی .همیشه وقتت واسه هاله جونه پس من چی؟ - آهان آقا حسودی می کنه. - آره من حسودم. - خب خدا رو شکر خودتم فهمیدی. پوفی کشید و گفت: - ببین ملیسا من دوست ندارم وقتت مال این و اون باشه. - آدم دوست داره جایی باشه که دلش خوشه. - لعنت بهت یعنی می خوای بگی ... وسط حرفش پریدم و گفتم: - اَه آرشام تو رو خدا انقدر پیله نکن .خیلی خب فقط امشب رو چون قول دادم باهاشون می رم و بعد روابطم رو محدودتر میکنم هوم؟ - امشب رو باهات میام اوکی؟ با عصبانیت گفتم: - هر غلطی دلت می خواد بکن. - آهان این شد .باشه نمیام فقط بار آخرت باشه بدون هماهنگی با من قول و قرار می ذاری.
"با نفرت نگاهش کردم و با عصبانیت از خونه بیرون زدم.
*
هلنا دختر شاد و شنگولی بود که دست هاله رو از پشت بسته بود .از بس جوک های چرت و پرت تعریف کرد دهنش کف کرده بود .زیادی پر حرف بود و گاهی وقتا دلم می خواست دستم رو تا ته فرو کنم تو دهنش تا برای یه لحظه خفه بشه .برای یه لحظه ساکت شد با تعجب نگاهش کردیم که دیدیم بله واسه خانوم اس ام اس اومده .آخ خدا پدر و مادر و اموات اون طرف رو بیامرزه که واسه چند لحظه فک این بشر رو بست. - خب ملیسا جان می گفتی. "هی روت رو برم بچه اصلا من بیچاره اون وقت تا حاالا یه کلمه هم حرف زدم؟" - خب؟ تا اومدم ابراز وجود کنم جفت پا پرید وسط حرفم و با هیجان گفت: - وای بچه ها یادم رفت بگم ... اوپس باز شروع کرد. - یه پسر ایرونی اومده یونیمون .وای نمی دونید چقدر نازه !یه اسم نازیم داشت چی بود؟ هوم ...یادم نمیاد اما اسمشم مثل خودش بود. وای خدا حاالا از ثانیه ی اولی که پسر رو دیده تا الانش توضیح میده .وسط حرفش پریدم و در یه تصمیم آنی سعی کردم روش رو کم کنم برای همین هر شر و وری که به زبونم می اومد رو می گفتم .گرچه هاله ی بیچاره متعجب نگاهم میکرد اما هلنا انگار خیلی خوشش اومده بود. - راستی هلنا بینیت رو عمل کردی؟ - آره دیگه مدلش عروسکیه .اون روزی که رفتم ... وای غلط کردم !دوباره شروع کرد و از رفتن به دکتر تا شش ماه بعد از عمل و کندن چسب بینی یه ریز گفت .دیگه کم کم داشت حوصلم سر می رفت چشم غره ای به هاله رفتم .بیچاره هاله مونده بود طرف کی رو بگیره و چی کار کنه .البته اون طور که مشخص بود پر حرفیای هلنا واسه هاله عادی بود .من موندم مامانه تو حاملگیش سر هلنا چی خورده؟ به احتمال زیاد کله ی گنجیشک.ااااوق حالم بد شد. آخر هم نتونستم دندون سر جیگر بذارم و با عصبانیت گفتم: - یه لحظه اون فکت رو ببند بذار گوش ما هم استراحت کنه. "یهو ساکت شد و بعد با لحن مظلومی گفت: - وای باز زیاد حرف زدم؟ هاله خندید و گفت: - آره یه کم. - چی چی رو یه کم؟ سرم رفت. هاله از خنده غش کرد و جوری خندید که ما هم خندمون گرفت. - وای خیلی باحال بود .قیافه ی هر دوتون خیلی باحاله. من و هلنا همزمان گفتیم "درد" و همین باعث شد باز سه تایی بزنیم زیر خنده. - بچه ها االان دقیقا مثل سه کله پوک شدیم!
*
محدود شدن رابطم با هاله شروع سال تحصیلی دوری از خانواده و دوستام و تبدیل شدن به موجودی که آرشام اون رو فقط برای خودش می خواست منو دوباره به ملیسای گوشه گیر و حرف گوش کن تبدیل کرد . همکلاسی هام از دو حالت خارج نبودن یا بور و سفید و چشم آبی بودن و یا سیاه پوست.تنها آسیایی کلاس من بودم به قول اونا تنها شرقی کلاس...
*
- آرشام برنامت واسه تعطیالت عید چیه؟ بریم ایران؟؟
"- آه ملیسا یادم رفت بهت بگم .مامان بابام واسه تعطیلات میان این جا. - اما من می
خواستم برم ایران دلم واسه ... حرفم رو قطع کرد و گفت: - ایران رفتن باشه واسه یه فرصت دیگه.- باشه.راستی من می خوام با هاله و مامان باباش فردا صبح برم مولد یکی دوتا از فامیلاشون اون جاهستن منم حوصلم خیلی سر رفته تو هم که فردا کلا درگیر کاراتی.ضمنا اون قدر هاله از مولد و زیبایی هاش تعریف کرده که مشتاق شدم.- خیلی خب چون دختر خوبی بودی قبوله. به هاله زنگ زدم که گفت فردا ساعت هفت میاد دنبالم و من هم چمدون کوچیکم رو جمع کردم.
***
شهر ساحلی مولد شهر زیبایی بود و خانواده ی هاله هم فوق العاده بودن .هلنا کانادا بود و من تازه فهمیدم پر حرفیش رو از باباش به ارث برده. با آرشام تماس گرفتم و گفتم که مولدم . ساعت هشت بود که بابای هاله بهمون گفت امشب باید برگردیم تا فردا صبح یه کار مهمی که براش پیش اومده رو حل کنه.ساعت یازده دم در خونه پیاده شدم و از خانواده ی هاله تشکر کردم. کلید
انداختم و در رو باز کردم .
#ادامه دارد...
🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃
#نویسنده:الف_ستاری
🍃🍃🍃💞
🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸
#شهید_حسن_آمریکایی
#دمی_با_شهدا
🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃🌸
«#سمت_خدا»
💕join ➣ @God_Online 💕
🔹نشر_صدقه _جاریست🔹
4_5834683741284337751.mp3
2.6M
🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸
📲 فایل صوتی ۱۷۱۷
🎙واعظ: حاج آقا #هاشمی_نژاد
🔖 خلقت منحصر به فرد حضرت زهرا(س) 🔖
🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃🌸
«#سمت_خدا»
💕join ➣ @God_Online 💕
🔹نشر_صدقه _جاریست🔹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸
🎬 کلیپی تکان دهنده با موضوع #ریزش_خواص_در_آخرالزمان☝️
🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃🌸
«#سمت_خدا»
💕join ➣ @God_Online 💕
🔹نشر_صدقه _جاریست🔹
🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸
#حدیث_گرافی
💠حضرت باقرالعلوم(ع):
🙏دعا،مقدرات حتمی الهی را تغییرمیدهد.
📚(اصول کافی، ج ٤، ص ٢١٦).
🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃🌸
«#سمت_خدا»
💕join ➣ @God_Online 💕
🔹نشر_صدقه _جاریست🔹
🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸
💞﷽ 💞
🌺اعمال بسیار پرفضیلت و ساده قبل از خواب...هزار رکعت ،نماز بخوانید
🔵🎆
❇️حضرت ،رسول اکرم
(صل الله علیه وآله)
✨ فرمودند:
💥 هر كس هنگام خوابیدن سه مرتبه بگوید: «یَفْعَلُ اللهُ ما یَشاءُ بِقُدْرَتِهِ، وَ یَحْكُمُ ما یُریدُ بِعِزَّتِهِ» ؛ او همانند كسى است كه هزار ركعت نماز خوانده است.
📚مستدرك الوسائل، ج 5،
ص 49، ح 21.
🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃🌸
«#سمت_خدا»
💕join ➣ @God_Online 💕
🔹نشر_صدقه _جاریست🔹
🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸
🦋✨یک شب پر از آرامش
یک دل شاد و بی غصّه
🦋✨یک زندگی آروم و عاشقانه
و یک دعای خیر از ته دل
🦋✨نصیب لحظه هاتون
🌙💟 شبتون بخیر 🌙💟
🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃🌸
«#سمت_خدا»
💕join ➣ @God_Online 💕
🔹نشر_صدقه _جاریست🔹
🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸
#سلام_مولا_جان ❤️
🌹از طــلـوع رنگ رنگ انتـــظار
🦋تا غــــروب لحـظه های مانـدگار
🌹من نـشستم ڪنج دیــوار دلم
🦋تا بــیاید صـاحب ایـن روزگـار
💚الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج💚
#صبحتون_مهدوی 🌤
#التماس_دعای_فرج 🤲
🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃🌸
«#سمت_خدا»
💕join ➣ @God_Online 💕
🔹نشر_صدقه _جاریست🔹
🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸
آخر هفته تون شاد
امروز از خدا میخوام 🌴🌹
آرامش باشه
شادی باشه
پول باشه
کارخوب باشه
خوشبختی باشه
سلامتی باشه
خداباشه و
شما باشید و🌴🌷
این همه خوبی
به حرمت:
🌹💠اللهم صل علی محمدو
آل محمدوعجل فرجهم💠🌹
🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃🌸
«#سمت_خدا»
💕join ➣ @God_Online 💕
🔹نشر_صدقه _جاریست🔹
838330383(1).mp3
1.22M
🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸
تجدید عهد روزانه با امام زمان (عج) 💚
#دعای_عهد ❤️
با صدای استاد : فرهمند 👤
🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤
🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃🌸
«#سمت_خدا»
💕join ➣ @God_Online 💕
🔹نشر_صدقه _جاریست🔹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸
#فضیلت_صلوات
✍پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) :
☀️ هیچ دعائی به مرحلهاجابت نمیرسد
مگر اینکه دعا کننده ،بر محمد و آل
محمدصلوات فرستد ...
📚وسایل الشیعه ج 7ص 96
✨اللهمصلعلیمحمدوآلمحمد وعجل فرجهم✨
اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍوَّ آلِ مُحَمَّدٍ💚
🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃🌸
«#سمت_خدا»
💕join ➣ @God_Online 💕
🔹نشر_صدقه _جاریست🔹
🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸
#هرروز_یک_صفحه_با_کلام_حق
صفحه_26
🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃🌸
«#سمت_خدا»
💕join ➣ @God_Online 💕
🔹نشر_صدقه _جاریست🔹
🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸
. *«بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِيمِ»*
*─═ह🇮🇷ذڪرروزان🇮🇷ह═─*
💠💠💠💠💠💠💠💠 *#تفسیرقرآن#هرروز_یک_آیہ*📖
*┄┅••❀ موضوع ❀••┅┄*
✍🏻 *ﺍﺳﺘﻮﺍﺭﻯﺁﻳﺎﺕﻭﺗﻔﺼﻴﻞﺁﻧﻬﺎ*📋
💠📖💠📖💠📖💠📖💠
*«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»*
*الر كِتَابٌ أُحْكِمَتْ آيَاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِن لَّدُنْ حَكِيمٍ خَبِيرٍ*
*┄┉┉❈۩(هود/١) ۩❈┉┉┄*
ﺍﻟﺮ ـ [ ﺍﻳﻦ ] ﻛﺘﺎﺑﻲ [ ﺑﺎ ﻋﻈﻤﺖ ] ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺁﻳﺎﺗﺶ [ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﺣﻘﻴﻘﺘﻲ ﻭﺍﺣﺪ ] ﺍﺳﺘﻮﺍﺭﻱ ﻭﺍﺳﺘﺤﻜﺎم ﻳﺎﻓﺘﻪ، ﺳﭙﺲ ﺍﺯ ﺳﻮﻱ ﺣﻜﻴﻤﻰ ﺁﮔﺎﻩ [ﺩﺭ ﻗﺎﻟﺐ ﺳﻮﺭﻩ ﻫﺎ ، ﺁﻳﻪ ﻫﺎ ، ﺣﻘﺎﻳﻖ ﺍﻋﺘﻘﺎﺩﻱ ، ﺍﺧﻠﺎﻗﻲ ﻭ ﻋﻤﻠﻲ ] ﺗﻔﺼﻴﻞ ﺩﺍﺩﻩ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ
*┄┅••❀ تفسیرمهر ❀••┅┄*
✍🏻ﺑﺮﺧﻲ ﻣﻔﺴﺮﺍﻥ ﺣﺮﻭﻑ ﻣﻘﻄﻌﻪ ﺭﺍ ﺭﻣﺰﻱ ﺑﻴﻦ ﺧﺪﺍ ﻭ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﺻﻠﻲ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﻣﻲ ﺩﺍﻧﻨﺪ، ﺍﻣﺎ ﺑﺮﺧﻲ ﺩﻳﮕﺮ ﻣﻌﺘﻘﺪﻧﺪ ﻛﻪ ﺍﻳﻦ ﺣﺮﻭﻑ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻗﺮﺁﻥ ﺍﺯ ﻫﻤﻴﻦ ﺣﺮﻭﻑ ﻣﻌﻤﻮﻟﻲ ﺗﺸﻜﻴﻞ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ.
✍🏻ﻣﻨﻈﻮﺭ ﺍﺯ «ﺍِﺣﻜﺎم» ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺁﻳﻪ ﺍﺭﺗﺒﺎﻁ ﻭ ﭘﻴﻮﺳﺘﮕﻲ ﺍﺟﺰﺍﻱ ﻗﺮﺁﻥ ﺍﺳﺖ، ﺑﻪ ﻃﻮﺭﻱ ﻛﻪ ﻫﻤﮕﻲ ﺑﻪ ﻳﻚ ﭼﻴﺰ ﻭﺍﺣﺪ ﻣﻨﺘﻬﻲ ﻣﻲ ﺷﻮﻧﺪ. ﻭ ﻣﻘﺼﻮﺩ ﺍﺯ «ﺗﻔﺼﻴﻞ»، ﺟﺪﺍ ﻛﺮﺩﻥ ﺍﺟﺰﺍﻱ ﭼﻴﺰﻱ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻫﻢ ﺩﻳﮕﺮ ﻣﺘﺼﻞ ﺍﺳﺖ، ﻛﻪ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺟﺎ ﻣﻨﻈﻮﺭ ﺁﻳﺎﺕ ﺑﻪ ﻇﺎﻫﺮ ﻣﺘﻔﺮﻕ ﻗﺮﺁﻥ ﺍﺳﺖ.
✍🏻ﻣﺤﻜﻢ ﻭ ﭘﻴﻮﺳﺘﻪ ﺑﻮﺩﻥ ﻗﺮﺁﻥ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺍﻣﻮﺭ ﺗﺒﻠﻮﺭ ﻳﺎﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ:ﺍﻟﻒ)ﺗﻨﺎﻗﺾ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻧﻴﺴﺖ؛ ﺏ)ﺭﻭﺡ ﺗﻮﺣﻴﺪ ﺑﺮ ﺗﻤﺎم ﻣﻄﺎﻟﺒﺶ ﺣﺎﻛﻢ ﺍﺳﺖ؛ ﺝ)ﺗﻐﻴﻴﺮ ﻭ ﺗﺤﺮﻳﻒ ﻭ ﺗﺮﺩﻳﺪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺭﺍﻩ ﻧﺪﺍﺭﺩ؛ ﺩ)ﻛﺘﺎﺑﻲ ﻋﻠﻤﻲ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﺮ ﻣﺒﻨﺎﻱ ﺣﺪﺱ ﻭ ﻓﺮﺽ ﺑﻨﺎ ﻧﺸﺪﻩ ﺍﺳﺖ؛ ﭘﺲ ﺑﺎ ﭘﻴﺸﺮﻓﺖ ﻋﻠﻮم ﺑﺸﺮﻱ، ﻣﺘﺰﻟﺰﻝ ﻧﻤﻲ ﺷﻮﺩ، ﺑﻠﻜﻪ ﺍﺳﺮﺍﺭ ﺁﻥ ﺑﻴﺶ ﺗﺮ ﻛﺸﻒ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ.
✍🏻ﺩﺭ ﭘﺎﻳﺎﻥ ﺍﻳﻦ ﺁﻳﻪ ﺩﻭ ﺻﻔﺖ «ﺣﻜﻴﻢ» ﻭ «ﺧَﺒﻴﺮ» ﺑﻴﺎﻥ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺍﻳﻦ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺧﺪﺍ ﺣﻜﻴﻢ ﻭ ﻓﺮﺯﺍﻧﻪ ﺍﺳﺖ، ﭘﺲ ﻗﺮﺁﻥ ﺍﻭ ﻣﺤﻜﻢ ﻭ ﺍﺳﺘﻮﺍﺭ ﺍﺳﺖ؛ ﻭ ﺧﺪﺍ ﺧﺒﻴﺮ ﻭ ﺩﺍﻧﺎﺳﺖ، ﭘﺲ ﻧﻴﺎﺯﻫﺎﻱ ﺑﺸﺮ ﺭﺍ ﻣﻲ ﺩﺍﻧﺪ ﻭ ﺩﺭ ﻗﺮﺁﻥ ﺗﺸﺮﻳﺢ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ
*┄┅••❀ حدیث روز ❀••┅┄*
💠 *قال الإمام زين العابدين عليه السلام*
*آياتُ الْقُرآنِ خَزائِنٌ فَكُلَّما فُتِحَتْ خَزانَةٌ ينبغى لَكَ اَنْ تَنْظُرَ مافيها* .
🌿🍃🌹🍃🌿
آيـات قـرآن ، گـنجيـنه هائى اسـت و هرگاه (درب) گنجيـنه اى گـشوده شد شايسته است ببينى چه چيزى در آن است.
📚✍🏻اصول كافى ج 4، ص 412.
✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺
✋🏻هرروزبه رسم ادب🤚🏻
*اَلسَّلامُ عَلَیْڪَ یا اَبا عَبْدِ اللَّهِ وَ عَلَى الْاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائڪَ عَلَیْڪَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ وَ لا جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِڪُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعلے اولاد الحسين وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ*
💫🌺💫🌺💫🌺💫🌺💫
🌱👈ذڪــــــــــرروز
*لا اِلهَ اِلّا اللهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ الْمُبین* «💯 مرتبه »
نیست خدایی جز الله فرمانروای حق و آشكار
💫🌺💫🌺💫🌺💫🌺💫
*اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ*
🌱بارپروردگارا؛ درود فرست بر فاطمه و پدر بزرگوارش و همسر گرامیاش و فرزندان عزیزش [و آن رازی که در وجود او به ودیعه نهادی]، به تعداد آنچه دانش تو بر آن احاطه دارد.
🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃🌸
«#سمت_خدا»
💕join ➣ @God_Online 💕
🔹نشر_صدقه _جاریست🔹
🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸
اولین پنج شنبه اسفند ماه است و ياد درگذشتگان 😔
🖤 اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ 🖤
🙏 التماس دعا 🙏
🖤✨🖤✨🖤
امروز پنجشنبه دلتنگ عزیزانی هستیم
که دیگر پیش ما نیستند 😔💔
به یاد مسافران بهشتی 😔
بخوانیم فاتحه و صلوات 🙏
روحشون شاد و یاد شون گرامی 😔 🙏
🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃🌸
«#سمت_خدا»
💕join ➣ @God_Online 💕
🔹نشر_صدقه _جاریست🔹