«بسم الله الرحمن الرحیم و تعاونوا علی البر والتقوی»
┏━━━ 👼🏻🌙 ━━━┓
@aamerin_ir
┗━━━ 👼🏻🌙 ━━
غنچه های فاطمی
#داستانه #مجتبی_و_محیا #قسمت_بیست_و_سوم امام وکیل خود را حاضر کرد و آنچه نزد او بود حساب کرد. فر
#داستانه
#مجتبی_و_محیا
#قسمت_بیست_و_چهارم
بابا حسن گفت: «پس خودم برات تعریف میکنم.
یه روز امام از جایی عبور میکردن که یه مرد شامی رو ملاقات میکنن. مرد شامی شروع میکنه ناسزا گفتن به امام. امام صبر میکنن تا مرد شامی از دشنام گفتن خسته بشه.»
باباحسن همینطور که داشت قصه را تعریف میکرد، کتاب را از دست مجتبی گرفت و از روی کتاب به خواندن ادامه داد:
حضرت با لبخند می فرماید: «گمان میکنم غریبی. پس اگر از ما رضایت بطلبی، از تو راضی و خشنود می شویم. اگر از ما هدایت بطلبی، اعطا می کنیم. اگر گرسنه باشی، سیرت میکنیم. اگر برهنه باشی، تو را میپوشانیم. اگر محتاج باشی، بینیازت میکنیم. اگر رانده شدهای، تو را پناه میدهیم. اگر حاجتی داری، حاجتت را بر میآوریم؛ و اگر بار خود را به خانه ما فرود آوری و میهمان ما باشی، تا وقت رفتنت برای تو بهتر خواهد بود.»
مرد شامی با شنیدن سخنان امام گریه کرد و گفت: «شهادت میدهم که تو خلیفهالله در نزد خدایی. خدا آگاهتر است که رسالت خود را کجا قرار دهد. تو و پدرت پیش از این دشمن ترین خلق نزد من بودید و حالا تو بهترین خلق خدا نزد من هستی.»
مجتبی گفت: «بابا، من اینهمه بخشش و بزرگواری امام رو نمیفهمم!»
بابا حسن گفت: «فکر کنم باید فردارو وقت بذاری و چندتا سخنرانی گوش بدی. بعد از هر سخنرانی هم مطالبی رو که فهمیدی، روی کاغذ برای خودت بنویس. اینطوری شاید یه سری از مطالب رو بهتر بفهمی.»
مجتبی پرسید: «سخنرانی؟»
بابا حسن جواب داد: «بله. من چندتا سخنرانی توی لپتاپم دارم. برات میریزم توی فلش تا بتونی توی رایانهی خودت و مهیا بریزی و گوش بدی. حالا پاشو بریم افطار تا دیر نشده.»
داســـــــتان ادامـــــــــــــه داره...
📚📚📚📚📚📚📚
┏━━━ 👼🏻🌙 ━━━┓
@aamerin_ir
┗━━━ 👼🏻🌙 ━━
غنچه های فاطمی
#داستانه #مجتبی_و_محیا #قسمت_بیست_و_چهارم بابا حسن گفت: «پس خودم برات تعریف میکنم. یه روز امام
#داستانه
#مجتبی_و_محیا
#قسمت_بیست_و_پنجم
روز سوم:
بین نماز ظهر و عصر بود. مجتبی و محیا، کنار مامان فهیمه نشسته بودند تا مامان یکی از آیات جزء سوم را برایشان تلاوت کند. همانطور که مامان فهیمه قرآن رو ورق میزد تا آیه را پیدا کند، مجتبی گفت: «مامانی، میشه درباره آیهی تطهیر توضیح بدی؟»
فهیمه نگاهی به مجتبی کرد و گفت: «این آیه مربوط به جز ۲۲ قرآنه. ما الان جز سه هستیم.»
مجتبی اصرار کرد و گفت: «خواهش می کنم! من الآن به تفسیر این آیه نیاز دارم.»
محیا که دلیل اصرار مجتبی را نمی فهمید، گفت: «نوزده روز صبر کن بهش میرسیم.»
مجتبی با نگاهی ملتمسانه گفت: «لطفاً!»
مامان فهیمه دستی بر سر مجتبی کشید و گفت: «کلمه رمز رو گفتی. باشه، امروز میریم جز۲۲ سورهی احزاب آیه ۳۳. یه لحظه صبر کن. آهان! این هم آیهی ۳۳. خداوند در قسمت اول این آیه، به همسران پیامبر(ص) میفرماید: «و در خانههای خود بمانید و همچون دوران جاهلیت نخستین ظاهر نشوید و نماز را بر پا دارید و زکات را بپردازید و خدا و رسولش را اطاعت کنید.» تمام شش ضمیری که در این قسمت اومده جمع مونثه. در قسمت دوم آیه هم به اهل بیت پیامبر(ص) می فرماید: «خداوند فقط میخواهد پلیدی و گناه را از شما اهل بیت دور کند و کاملاً شما را پاک سازد.» در این قسمت دو ضمیر جمع به کار رفته که هردو مذکره.»
محیا پرسید: «یعنی این آیه اول خطاب به زنان پیامبر بعد مخاطبش از اهل پیامبر هستن؟»
مامان فهیمه گفت: «بله دخترم.»
مجتبی پرسید: «همسران پیامبر هم جز اهل بیت هستن؟»
مامان فهیمه جواب داد: «در این آیه فقط پیامبر(ص)، حضرت امیرالمومنین(ع)، حضرت زهرا(س)، امام حسن(ع) و امام حسین(ع) اهل بیت پیامبر هستن. این آیه یکی از دلایل عصمت اهل بیت پیامبر(ص) است.»
داســـــــتان ادامـــــــــــــه داره...
📚📚📚📚📚📚📚
┏━━━ 👼🏻🌙 ━━━┓
@aamerin_ir
┗━━━ 👼🏻🌙 ━━
غنچه های فاطمی
#داستانه #مجتبی_و_محیا #قسمت_بیست_و_پنجم روز سوم: بین نماز ظهر و عصر بود. مجتبی و محیا، کنار
#داستانه
#مجتبی_و_محیا
#قسمت_بیست_و_ششم
مجتبی پرسید: «پس عصمت یه امر اجباریه و خدا خواست که ائمه معصوم باشند؟»
مامان فهیمه جواب داد: «همه چیز در این دنیا خواست خداست؛ اما خدا هم بدون حکمت و حساب و کتاب به کسی چیزی نمیده. اگر غیر این بود، عدل الهی زیر سوال میرفت و همه بندگان میگفتن چرا ما معصوم نشدیم؟ عصمت برای انسانها که دارای اختیار هستن، اجباری نیست؛ یعنی هر معصومی دارای دو نوع شایستگی هست، یکی ذاتی و موهبتی و دیگری اکتسابی و از طریق اعمال و رفتار. دست کم یکی از این دو تا اختیاریه و حاصل جمع این دو شایستگی مقام عصمت رو به همراه داره.»
محیا گفت: «وای... کمی سخت شد!»
مامان فهیمه گفت: «بذارید یه مثالی بزنم. حتماً کسایی رو دیدید که داتاً آدمهای باهوشی هستن. خداوند یه موهبتی رو بهشون داده و تا اینجا به نوعی اجباری بوده. حالا اگر این فرد از هوشش در کار دزدی استفاده کنه، چی میشه؟»
مجتبی گفت: «یعنی انتخاب کرده که آدم بدی باشه.»
مامان فهیمه گفت: «آفرین! اما اگر در راه کمک به مردم استفاده کنه خب خدا هم در این راه بهش بیشتر کمک میکنه و در نتیجه به درجات بالاتری از علم میرسه. درسته؟»
محیا گفت: «تقریباً فهمیدم. یعنی هم خواست خدا بوده که معصوم باشن و هم خودشون این لیاقت رو داشتن.»
مجتبی گفت: «آفرین خواهر باهوشم!» و هر سه خندیدند.
داســـــــتان ادامـــــــــــــه داره...
📚📚📚📚📚📚📚
┏━━━ 👼🏻🌙 ━━━┓
@aamerin_ir
┗━━━ 👼🏻🌙 ━━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کاردستی جالب و راحت با مقوا رنگی و لیوان کاغذی بسازیم🤗
┏━━━ 👼🏻🌙 ━━━┓
@aamerin_ir
┗━━━ 👼🏻🌙 ━━
🎨#رنگ_آمیزی #نقاشی
موضوع👇🏻
🕊#حدیث_امام_علی (ع):
💐#عجله_کردن،پشیمانی آور است
┏━━━ 👼🏻🌙 ━━━┓
@aamerin_ir
┗━━━ 👼🏻🌙 ━━