eitaa logo
گلچین برترین ها 😍
342 دنبال‌کننده
80 عکس
178 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نه خدا بخيله نه تو كم تواني پس به كم قانع نباش !! نااميد نشيد ، اجازه نديد كه شرايط منفي و چيزي كه نمي بينيد شما رو قانع به قبول شرايط كنه ، دوباره و دوباره نگاه كنيد . وقتي به دوباره نگاه كردن ادامه بديد در واقع ميگيد خدايا ميدونم كه تو از اين مشكلات قدرتمندتر هستي اين باعث ميشه ايمان خودتون رو بازيابي كنيد و خدا دوباره همه روياهاتونو حتي بهترشو سر راهتون قرار بده عادلانه نيست نااميد بشي ، خدا هميشه برات يه چيز بهتر داره 🪴 https://eitaa.com/joinchat/3093234336C811d28df6b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🎗 وقتی دائم بگویی گرفتارم، هیچوقت آزاد نمیشوی! وقتی دائم بگویی وقت ندارم، هیچوقت زمان پیدا نمیکنی! وقتی دائم بگویی فردا انجامش میدهم، آن فردای خیالیِ تو هیچوقت نمی‌آید! 🎗 وقتی صبحها از خواب بیدار میشویم دو انتخاب داریم: برگردیم بخوابیم و رویا ببینیم، یا بیدار شویم و رویاهایمان را دنبال کنیم. انتخاب با شماست ... 🎗 وقتی در خوشی و شادی هستی عهد و پیمان نبند! وقتی ناراحتی جواب نده! وقتی عصبانی هستی تصمیم نگیر! 🎗 زندگی، برگ بودن در مسیر باد نیست، امتحان ریشه هاست ... 🪴 https://eitaa.com/joinchat/3093234336C811d28df6b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🪴 امام رضا عليه السلام می فرمایند : به (تقدیر) خداوند خوش‌بین باش، زیرا هرکه به خداوند خوش‌بین باشد، خداوند طبق گمانش رفتار خواهد کرد أحْسِنِ الظَّنَ بِاللهِ فَإنَّ مَنْ حَسَّنَ ظَنَّهُ بِاللهِ کانَ اللهُ عِنْدَ ظَنِّهِ تحف العقول، صفحه 472 🪴 https://eitaa.com/joinchat/3093234336C811d28df6b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در اولین شب ازدواج ولید ، به همسر زیبایش نگاه کرد ، احساس کرد که خوشبخت ترین مرد دنیاست و برای اولین بار زندگی به روی او لبخند زده است.... نزد هدی رفت ، اما هدی گریه می کرد و داد زد به من نزدیک نشو !! ولید گفت : چرا ؟ گریه کنان گفت : من آن کسی نیستم که تو می خواهی ، من قبلا بی عفت شده ام و خطا کرده ام با کسی .. این سخن مانند صاعقه ای بر سر ولید فرود آمد ، واحساس کرد که دنیا برسرش خراب شده ، وقلبش تند تند می زد ، اما زود جلوی خشمش را گرفت وبه اتاق دیگری رفت و خوابید . صبح هنگام به نزد هدی آمد و گفت : اگر من اکنون تو را طلاق دهم روی زبان مردم می افتی و آبرویت می رود ، و خانواده ات معلوم نیست باتو چکار کنند ، پس من تو را یک سال کامل نزد خود نگه می دارم ، و بعد تو را طلاق خواهم داد ، تو در اتاقی می خوابی و من در اتاق دیگر .. روزها می گذشتند و ولید چنانکه گفته بود هدی را به حال خود رها کرده بود ، هر کدام در اتاقی جداگانه می خوابیدند ، و حتی با هدی حرف نمیزد .. وقتی هدی به ولید نگاه می کرد او را مرد کاملی می یافت که تمام صفات یک مرد خوب را دارد و به حال خودش تأسف می خورد که با خود چه کرده است ... ولید در کودکی مادرش را از دست داده بود ، و نامادری اش با او مهربان نبود ، اما ولید با همه سختی ها ساخته بود و به نامادری اش پشت نکرده بود .. و این مشکلات از او مردی با اخلاق ساخته بود .. اما هدی همیشه ترسی از آخرین برگهٔ سال داشت ، با آمدن آن طلاقش حتمی می شد . وقتی ولید را در حال بازی با کودکان فامیل می دید ، می دانست که او به بچه ها علاقه دارد ، با خود می اندیشید که به ولید ظلم کرده است و خوشیها را از او گرفته است روزی از روزها باران شدیدی می بارید و ولید ماشین خریده بود ، آن را روشن کرد اما از شدت بارش آن را متوقف کرد وخودش نیز سرمای شدیدی احساس می کرد بنابراین به داخل منزل برگشت ، وقتی هدیٰ در را باز کرد ولید بیهوش به داخل افتاد . هُدیٰ بالا تنه او را گرفت و کشان کشان به اتاقش برد و مثل یک‌مادر تمام شب را بر بالین او منتظر ماند ، ولید تب زیادی داشت ، وهدی تب او را با دستمال خیس کم کم پایین آورد ، بالاخره تبش رفع شد و چشمانش را باز کرد ، هدی را با چشمان خیس در انتظار خود دید ، احساس کرد که هدی را در احساساتش به خوبی درک کرده و با او صادق بوده است ... ولید شفا یافت ، چند روزی سپری شد و به آخر سال رسیدند ، مدت ماندن هدی به اتمام رسیده بود .. افکار پریشان به هدی هجوم آورده بودند ..به خانواده اش چه بگوید ؟ وسایل خود را جمع نمود ، آماده برای طلاق شد .. ولید گفت : قبل از رفتن نزد خانواده ات به سالن برو چیزی هست که باید ببینی . هدی نمی دانست برای چه باید به آنجا برود ؟ اما آنجا چیزی را دید که توقعش را نداشت !! ولید روی کاغذی برایش چنین نوشته بود : همسر عزیزم ؛ سالی گذشت ، و من مراقب تو بودم ،تو را در نماز و روزه دیدم‌ ، تو را در حال دعا یافتم ، ومن تو را بخشیدم ، و از امروز شوهرت هستم و تو همسر من هستی ... رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید : هرکس عیب مسلمانی را بپوشاند ، خداوند در روز قیامت عیب او را می پوشاند ... 🪴 https://eitaa.com/joinchat/3093234336C811d28df6b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤🍃 امیرالمومنین علیه السلام می فرمایند : اندیشیدن و فهمیدن سودمندتر است از تکرار بسیار و درس گرفتن. فَضلُ فِكرٍ وَ تَفَهُّمٍ أنجَعُ مِن فَضلِ تَكرارٍ وَ دَراسَةٍ. غررالحکم و دررالکلم، ح6564 🪴 https://eitaa.com/joinchat/3093234336C811d28df6b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔘 داستان کوتاه معلم مدرسه‌ای با اینکه ﺯﯾﺒﺎ ﻭ ﺍﺧﻼﻕ خوبی داشت هنوز ازدواج نکرده بود. ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯﺍﻧﺶ ﮐﻨﺠﮑﺎﻭ ﺷﺪند ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ: «ﭼﺮﺍ ﺑﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺩﺍﺭﺍﯼ ﭼﻨﯿﻦ ﺟﻤﺎﻝ ﻭ ﺍﺧﻼﻗﯽ خوبی ﻫﺴﺘﯽ ﻫﻨﻮﺯ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻧﮑﺮﺩﻩﺍﯼ؟» معلم گفت: «ﯾﮏ ﺯﻧﯽ ﺑﻮﺩﮐﻪ ﺩﺍﺭﺍﯼ ﭘﻨﺞ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﻮﺩ. ﺷﻮﻫﺮﺵ ﺁﻥ ﺯﻥ ﺭﺍ ﺗﻬﺪﯾﺪ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺍﮔﺮ یک بار ﺩﯾﮕﺮ ﺩﺧﺘﺮ به دنيا بياورد ﺁﻥ ﺭﺍ ﺳﺮ ﺭﺍﻩ خواهد ﮔﺬﺍﺷﺖ ﯾﺎ به هر ﻧﺤﻮﯼ شده ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻣﯽﺍﻧﺪﺍﺯد. ﺧﻮﺍﺳﺖ خداوند ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ ﺁﻥ ﺯﻥ ﺩﺧﺘﺮﯼ به دنیا آورد. ﭘﺪﺭﺵ ﺁﻥ ﺩﺧﺘﺮ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﻫﺮ ﺷﺐ كنار میدان شهر ﺭﻫﺎ می‌کرد. ﺻﺒﺢ ﮐﻪ می‌آمد، ﻣﯽﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﮐﺴﯽ طفل ﺭﺍ نبرده ﺍﺳﺖ. ﺗﺎ ﻫﻔﺖ ﺭﻭﺯ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﻫﺮ ﺷﺐ ﺑﺮای ﺁﻥ ﻃﻔﻞ دعا می‌کرد ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ می‌سپرد. ﺧﻼﺻﻪ ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﺧﺴﺘﻪ ﺷﺪ ﻭ ﮐﻮﺩﮐﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ بازگرداند. ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺧﯿﻠﯽ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺷﺪ ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﺎﺭﺩﺍﺭ ﺷﺪ ﻭ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﺧﯿﻠﯽ ﻧﮕﺮﺍﻥ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩﮐﻪ ﻣﺒﺎﺩﺍ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺩﺧﺘﺮ به دنيا بيآورد ﺍﻣﺎ ﺧﻮﺍﺳﺖ خداوند ﺑﺮ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﭘﺴﺮ باشد ﻭﻟﯽ ﺑﺎ ﺗﻮﻟﺪ ﭘﺴﺮ، ﺩﺧﺘﺮ ﺑﺰﺭﮔﺸﺎﻥ ﻓﻮﺕ ﮐﺮﺩ. ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ ﺣﺎﻣﻠﻪ ﺷﺪ ﻭ ﭘﺴﺮﯼ به دنیا ﺁﻭﺭﺩ ﺍﻣﺎ ﺩﺧﺘﺮ ﺩﻭﻣﺸﺎﻥ ﻓﻮﺕ ﮐﺮﺩ. ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﭘﻨﺞ ﺑﺎﺭ ﭘﺴﺮ به دنيا آورد ﺍﻣﺎ ﭘﻨﺞ ﺩﺧﺘﺮﺷﺎﻥ ﻫﻤﻪ فوت كردند. ﺍﻣﺎ ﻓﻘﻂ ﺗﻨﻬﺎ ﺩﺧﺘﺮﺷﺎﻥ ﮐﻪ ﭘﺪﺭ می‌خواست ﺍﺯ ﺷﺮﺵ ﺧﻼﺹ ﺷﻮﺩ ﺑﺮﺍﯾﺸﺎﻥ ﻣﺎﻧﺪ. ﻣﺎﺩﺭ ﻓﻮﺕ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺩﺧﺘﺮ ﻭ ﭘﺴﺮﻫﺎ ﻫﻤﻪ ﺑﺰﺭﮒ ﺷﺪﻧﺪ.» ﺧﺎﻧﻢ ﻣﻌﻠﻢ ﺑﻪ ﺩﺍﻧﺶﺁﻣﻮﺯﺍﻧﺶ ﮔﻔﺖ: «می‌دانید آن ﺩﺧﺘﺮﯼ ﮐﻪ ﭘﺪﺭﺵ ‌می‌خواست ﺍﺯ ﺷﺮﺵ ﺧﻼﺹ ﺷﻮﺩ کی ﺑﻮﺩ؟ آن دختر ﻣﻨﻢ! ﻭ ﻣﻦ ﺑﺪﯾﻦ ﺧﺎﻃﺮ ﺗﺎ ﺣﺎﻻ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻧﮑﺮﺩﻩﺍﻡ ﭼﻮﻥ ﭘﺪﺭﻡ ﺧﯿﻠﯽ ﭘﯿﺮ ﻫﺴﺖ ﻭ ﮐﺴﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺗﺮ ﻭ ﺧﺸﮏ ﻭ ﻧﮕﻬﺪﺍﺭﯼ ﮐﻨﺪ. ﻣﻦ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﺧﺪمت می‌کنم. آن ﭘﻨﺞ ﭘﺴﺮ، ﯾﻌﻨﯽ ﺑﺮﺍﺩﺭﺍﻧﻢ، ﻓﻘﻂ ﮔﺎﻫﮕﺎﻫﯽ خبرش را می‌گیرند. ﭘﺪﺭﻡ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﮔﺮﯾﻪ می‌کند ﻭ ﭘﺸﯿﻤﺎﻥ ﺍﺯ ﮐﺎﺭﯼ ﮐﻪ ﺩﺭ ﮐﻮﭼﮑﯽ ﺑﺎ ﻣﻦ ﮐﺮﺩﻩ.» ﭼﻪ ﺑﺴﺎ ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺪﺍﺭﯾﺪ ﻭ ﻧﺎﭘﺴﻨﺪ ﻣﯽﺩﺍﻧﯿﺪ ﺍﻣﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﺷﻤﺎ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺧﯿﺮﯼ ﻧﻬﻔﺘﻪ ﺍﺳﺖ. ﺑﻪ ﻗﻀﺎﯼ ﺍﻟﻬﯽ ﻭ اراده ﺍﻭ ﺭﺍﺿﯽ ﻭ ﺧﺸﻨﻮﺩ ﺑﺎﺵ ﺗﺎ ﻃﻌﻢ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ ﺭﺍ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﮐنی. 🪴 https://eitaa.com/joinchat/3093234336C811d28df6b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﷽✨ ⁉️چه‌ڪار ڪنیم ڪه همۀ زندگی‌مان لذت‌بخش شود؟ ✍ یک گل‌فروش هر روز بارها دسته‌گل درست می‌ڪند، اما اگر یڪ‌روز بخواهد براے معشوق خودش دسته‌گلے درست ڪند، حتماً این‌ڪار را با انگیزه و نشاط خاصے انجام می‌دهد و بیشتر از همیشه از این ڪارش لذت می‌برد! اگر معشوق ڪسے به او بگوید «یک لیوان آب به من بده!» او از انجام همین ڪار ساده چه حس خوبے پیدا می‌ڪند! مهم این است ڪه تو براے چه ڪسے و در محضر چه ڪسے این ڪار را انجام می‌دهے؟ حالا تصور ڪن ڪه در محضر بزرگترین معشوق عالم هستی! ما ڪه هنوز عاشق خدا نشده‌ایم چه؟ یک مدت از سرِ «احترام خدا» ڪارهایت را به‌خاطر خدا انجام بده؛ ڪم‌ڪم عاشقش می‌شوے! وقتے عاشق خدا شدے، یک زندگیِ عالے خواهے داشت ڪه از هر لحظه‌اش لذت‌ها می‌بری! 🔻منتظر نباش یک شیرینے خاصے در زندگی‌ات پیدا شود تا لذت ببری؛ ڪارے ڪن از همین زندگیِ عادی‌ات خیلے نشاط پیدا ڪنے! هر ڪار ساده‌اے را هم «به‌خاطر خدا» انجام بده تا از آن لذت ببری! 🪴 https://eitaa.com/joinchat/3093234336C811d28df6b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🪴 در سالن غذاخوری دانشگاهی در اروپا یک دانشجوی دختر با موهای قرمز که از چهره‌اش پیداست اروپایی است، سینی غذایش را تحویل می‌گیرد و سر میز می‌نشیند. سپس یادش می‌افتد که کارد و چنگال برنداشته، بلند می‌شود تا آنها را بیاورد. وقتی برمی‌گردد، با شگفتی مشاهده می‌کند که یک مرد سیاه‌پوست، احتمالا اهل ناف آفریقا (با توجه به قیافه‌اش) آنجا نشسته و مشغول خوردن از ظرف غذای اوست! بلافاصله پس از دیدن این صحنه، زن جوان سرگشتگی و عصبانیت را در وجود خودش احساس می‌کند اما به‌سرعت افکارش را تغییر می‌دهد و فرض را بر این می‌گیرد که مرد آفریقایی با آداب اروپا در زمینۀ اموال شخصی و حریم خصوصی آشنا نیست. او حتی این را هم در نظر می‌گیرد که شاید مرد جوان پول کافی برای خرید وعدۀ غذایی‌اش را ندارد. در هر حال، تصمیم می‌گیرد جلوی مرد جوان بنشیند و با حالتی دوستانه به او لبخند بزند. جوان آفریقایی نیز با لبخندی شادمانه به او پاسخ می‌دهد. دختر اروپایی سعی می‌کند کاری کند. اینکه غذایش را با نهایت لذت و ادب با مرد سیاه سهیم شود. به این ترتیب، مرد سالاد را می‌خورد، زن سوپ را، هر کدام بخشی از تاس کباب را برمی‌دارند و یکی از آنها ماست را می‌خورد و دیگری پای میوه را. همۀ این کارها همراه با لبخندهای دوستانه است؛ مرد با کمرویی و زن راحت، دلگرم ‌کننده و با مهربانی لبخند می‌زنند. آنها ناهارشان را تمام می‌کنند. زن اروپایی بلند می‌شود تا قهوه بیاورد. و اینجاست که کمی آنورتر پشت سر مرد سیاه‌پوست، در کنار میز بغلی کاپشن خودش را آویزان روی صندلی پشتی می‌بیند و ظرف غذایش را که دست‌نخورده و روی آن یکی میز مانده است! توضیح پائولو کوئیلیو: من این داستان زیبا را به همۀ کسانی تقدیم می‌کنم که در برابر دیگران با ترس و احتیاط رفتار می‌کنند و آنها را افرادی پایین‌مرتبه می‌دانند. داستان را به همۀ این آدم‌ها تقدیم می‌کنم که با وجود نیت‌های خوبشان، دیگران را از بالا نگاه می‌کنند و نسبت به آنها احساس سَروَری دارند. چقدر خوب است که همۀ ما خودمان را از پیش‌داوری‌ها رها کنیم، وگرنه احتمال دارد مثل کوته فکران رفتار کنیم؛ مثل دختر بیچارۀ اروپایی که فکر می‌کرد در بالاترین نقطۀ تمدن است، در حالی که آفریقاییِ دانش‌آموخته به او اجازه داد از غذايش بخورد . 🪴 https://eitaa.com/joinchat/3093234336C811d28df6b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نامه ســلــام در رابــطــه بــا فــضــای مــجــازی بــگــم مــن ڪــســی بــودم ڪ همــیــشــه مــیــگــفــتــم دام هایــی ڪ تــو فــضــای مــجــازی هســت هیــچ وقــت بــرای مــن اتــفــاق نــمــیــفــتــه امــامــتــاســفــانــه بــدتــریــن اتــفــاق افــتــاد مــن ڪــســی بــودم ڪــه اصــلــا بــا نــامــحــرم صــحــبــت نــڪــرده بــودم امــا مــتــاســفــانــه یــڪــی از مــدیــر های گــروه مــذهبــی خــودش رو بــا تــرفــنــدی بــهم نــزدیــڪ ڪــرد ڪــه الــانــم بــاورم نــمــیــشــه یــعــنــی روش ڪــارش رو بــلــد بــود وقــتـی بــه خــودم اومــدم دیــگــه ڪــار از ڪــار گــذشــتــه بــود حــدود یه مــاه مــن بــا ایــشــون چــت ڪــردم ازم عــڪــس خــواســت فــرســتــادم امــا عــڪــســم دارای پــوشــش ڪــامــل(چــادر)بــود رفــتــه رفــتــه دیــدم خــواســتــه های عــجــیــبــی داره ،مــتــاســفــانــه مــتــاهل هم بــود ازم عــڪــس بــدون حــجــاب خــواســت ولــی مــن امــتــنــاع ڪــردم رفــتــه رفــتــه خــودم رو ازش دور ڪــردم از دوســت شــهیــدم ابــراهیــم هادے ڪــمــڪ خــواســتــم تــوبــه ڪــردم یــڪــی از دلــایــل ایــنــڪــه مــن بــا اون فــرد چــت ڪــردم اولــش بــه عــنــوان یــڪ مــدیــر بــود چــون بگفته خودش در ارگان نظامی هم مــشــغــول بــه ڪــار بــود بــا خــودم گــفــتــم حــتــمــا انــســان مــحــتــرمــ هســتــن قــصــد فــریــب یــا ســواســتــفــاده ڪــردن از مــن رو نــدارن و فــقــط در حــد یه مــدیــر گــروه مــیــومــد پــی وی و ازم تــشــڪــر مــیــڪــرد بــابــت پــســت هایــی ڪ مــیــذارم ولــی بــعــد ها مــتــوجــه شــدم ڪــه ایــن شــڪــرد ڪــارش بــود تــا ایــنــڪــه هفــتــه پــیــش یــڪــی از خــانــوم های گــروه از نــظــر روحــی روانــی حــالــش بــد بــود مــن دومــاه بــود ڪــه دیــگــه خــودم رو از اون شــخــص دور ڪــرده بــودم رفــتــم پــی وی اون خــانــوم امــا هر چــقــدر پــرســیــدم مــشــڪــلــش چــیــه چــیــزی نــگــفــت ولــی مــن شــک ڪــرده بــودم بــا پــی گــیــری های مــن بــالــاخــره گــفــت گــفــت که مــدیــر ازش ســو اســتــفــاده ڪــرده و الــانــم مــیــخــواد خــودڪــشــی ڪــنــه مــن بــاهاش حــرف زدم و مــانــع ایــن ڪــارش شــدم ولــے مــتــاســفــانــه اون ســادگــی ڪــرده بــود و عــڪــس بــی حــجــاب بــراش فــرســتــاده بــود از اون گــروه لــفــت دادم امــا اون خــانــوم خــودڪــشــی ڪــرد بــا ایــنــڪــه نــجــات پــیــدا ڪــرده امــا خــب زنــدگــیــش مــثــل قــبــل نــمــیــشــه مــثــل مــن ڪــه الــان بــا ایــنــڪــه دو مــاه تــوبــه ڪــردم و شــدیــدا پــای تــوبــه ام وایــســادم امــا یــادآوری اون مــوقــع عــذابــم مــیــده تــجــربــه هایی که مــن ڪــســب ڪــردم از ایــن مــاجــرا 👇 1 هیــچ وقــت تــو گــروه مــخــتــلــط عــضــو نــشــیــد هر چــنــد اون گــروه مــذهبــی هم بــاش ڪــه اشــتــبــاه مــن ایــن بــودڪــه بــه مــذهبــی بــودنــش اعــتــمــاد ڪــردم 2 هیــچ وقــت بــه هیــچ ڪــس چــه تــو نــت و چــه تــو فــضــای حــقــیــقــی بــدون شــنــاخــت اعــتــمــاد نــڪــنــیــد 3 هیــچ وقــت از مــشــڪــلــات خــودت رو خــانــواده ات تــو نــت بــا ڪــســی حــرف نــزن چــون نــقــطــه ضــعــف تــو رو پــیــدا مــیــڪــنــن و مــیــان ســراغــت 4والــدیــن بــایــد همــیــشــه حــواســشــون بــه فــرزنــدشــون بــاش 5 همــیــشــه حــواســتــون جــمــع بــاش شــیــطــان همــیــشــه درحــال یــافــتــن فــرصــت بــرای فــریــب 6 در نــمــاز ڪــوتــاهےگی نــڪــنــیــد ارتــبــاط خــودتــون رو بــا خــدا حــفــظ ڪــنــیــد و هر روز قــویــتــر ڪــنــیــد ایــن ارتــبــاط رو 7 حــواســتــون جــمــع بــاش تــا مــثــل مــن درس عــبــرت دیــگــران نــشــیــد 8هیــچ وقــت از روی ظــاهر و شغل طــرفــتــون رو قــضــاوت نــڪــنــیــد خــیــلــی ها بــا پــروفــایــل مــذهبــی در حــالــی خــواســتــه های شــومــی در ســر دارن تــو نــت مــیــچــرخــنـن خــیــلــی چــیــز های دیــگــه تــجــربــه ڪــســب ڪــردم از شــمــا هم مــیــخــوام دعــام کنید الــانــم بــا فــڪــر خــودڪــشــی درگــیــرم نــمــیــدونم چیکار کنم. 🪴 https://eitaa.com/joinchat/3093234336C811d28df6b
جدول مدیریت اعمال در قالب یک برنامه روزانه اَللّهُــــمَّ عَجـِّــل لِوَلیِّــــکَ الفَـــــرَج ━━━🕊✨🌺✨🕊━━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤🍃 امیرالمومنین علیه السلام می فرمایند : در شگفتم از کسى که آمرزش‌خواهى را دارد و با این حال نومید می‌شود. عَجِبتُ لِمَنْ یَقنَطُ ومَعهُ الاستِغفارُ! نهج البلاغه: حکمت 87 🪴 https://eitaa.com/joinchat/3093234336C811d28df6b