Asal_romanbook.ir.pdf
4.83M
این فایل PDF(پی دی اف) است
#رمان
❤️رمان عسل❤️
💌عنوان رمان : عسل
#عسل
👨🏻💻نویسنده : م . مؤدب پور
🎭ژانر : #عاشقانه #اجتماعی
📖تعداد صفحات : ۵۱۵
💬خلاصه :
عسل، دختری هفده ساله است که بعد از سال ها تحمل مشکلات خانوادگی حالا باید شاهد جدایی و طلاق پدر و مادرش باشد و باید زندگی بدون مادر را تحمل کند ...
لینک کانال ما 💛👀
https://eitaa.com/joinchat/2324234366Cc2ec7b85a7
Badigarde Ejbari(wWw.Roman4u.iR).pdf
1.85M
رمان: #بادیگارد_اجباری
نویسنده: #فائزه_بهشتی_راد
ژانر: #عاشقانه #کلکلی #پلیسی
خلاصه:
رمان من درمورد یه آقای پلیس مغرور و یه خانم نویسنده شیطونه
که این آقای پلیس ما بنا به دلایلی مجبور میشه بادیگارد این خانم نویسنده بشه
و این خانم نویسنده ناخواسته این آقای پلیس و مجبور به کارایی میکنه که واسه آقای پلیس تصورشم وحشتناکه...
#پیشنهادی
#رمان
تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران🌹
https://eitaa.com/joinchat/2324234366Cc2ec7b85a7
─━✩✭✩✭✩✭✩✭✩─━
یه دختر خیلی ظریف با چادری سفید از آشپزخونه خارج شد .
به صورتش نگاه کردم و با دیدن چهرش چشمام درشت شد .
نفسم حبس شد و احساس کردم قلبم دیگه نمیزنه .
نمی دونستم چی کار کنم .
چندین بار آب دهنم رو با صدا قورت دادم ، نیشگونی از دستم گرفتم ولی نه بیدار بودم ، این واقعی بود خواب نبود .
استرس کل وجودم رو فرا گرفت .
به سمت بابا رفت و بهش چایی تعارف کرد ، نزدیک کاوه شد و سر به زیر چایی تعارف کرد .
خدا خدا میکردم در برابر من هم سربه زیر باشه و چهره ام رو نبینه .
بعد از کاوه به سمت من قدم برداشت ، بلند کردن سرش همانا و چشم تو چشم شدنمون همانا .
هین بلندی کشید که دستش لرزید و استکان از توی سینی روی چادرم افتاد .
آخ بلندی گفتم و پایین چادر رو که حسابی داغ شده بود رو از خودم دور کردم .
پدر و مادرش در کسری از ثانیه بلند شدند و به سمتم اومدن ولی خودش همچنان با دهن باز بهم زل زده بود .
#عاشقانه🖇❤️
#تحولی🥺
#فالی_در_اغوش_فرشته💚💛
https://eitaa.com/joinchat/166527109Cd4f2b4dd6f