و من نمیدانم آیا مادرش هم او را به اندازهی من دوست داشت!؟
آیا کسی میتوانست بفهمد که دوست داشتن او چه لذتی دارد
و آدم را به چه ابدیتی نزدیک میکند!؟
آدم پر میشود.
جوری که نخواهد به چیزی دیگر فکر کند. نخواهد دلش برای آدم دیگری بلرزد
و هیچگاه دچار تردید نشود.
-سمفونی مردگان/عباس معروفی
#تیکه_کتاب
از عطر بهار نارنج های حیاطمان، نویدی از عشق می رسد. به گمانم خوشبختی، اینبار پشت درِ خانه ماست.
-وهم سبز
#تیکه_کتاب
«تو از عشق چی میفهمی؟
- توی کتابها خواندهام.
افسانه است
امّا اگر باشد آن هم افسانه است.»
سال بلوا/عباس معروفی
#تیکه_کتاب
من فقط دلم می خواست توی تاریکی در بغلش بخوابم و به صدای بارون گوش بدم. الان هردومون داریم بارون به این خوبی رو تلف میکنیم.
📚خداحافظ گاری کوپر
#تیکه_کتاب
این دنیای کوچک و هفت میلیارد آدم
یعنی تو باور میکنی؟
شمردهای؟ کی شمرده است؟
جز سیاست مدارها دیدی کسی آدم بشمرد؟ باور نکن نارنجی
باور نکن سبز آبی کبود من
باور کن همهی دنیا فقط تویی
و برخی دوستان
بقیه تکراریاند
-سمفونی مردگان
#تیکه_کتاب
حتی یک نفر را نداشتم که باهاش درددل کنم. هیچکس نمیداند من چه حالی دارم،هیچ کس. دلم از تنهایی میپوسید و دردهای ناگفتنی توی دلم تلمبار می شد.
غم انگیز نیست؟
-سمفونی مردگان
#تیکه_کتاب