eitaa logo
『حـَلـٓیڣؖ❥』
299 دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
2هزار ویدیو
46 فایل
﷽ ‌‌ و قسم به دست علمداری ات...❗ • • • که تا پای جان .. پای پیمان خواهیم ماند..✋🌲 • • • حلیف ...👀🕊🖇 مقری به وسعت پیمان با علمدار حرم جمهوری اسلامی🍀 • • • • •کپی؟! •با ذکر صلوات برای ظهور آقا امام زمان •از تمام مطالب کاملا آزاد..🙂✅ • • • • • •
مشاهده در ایتا
دانلود
استوری خانم قطبی کپی ممنوع رفیق ❌❌❌ فقط فروارد ✅✅✅ @GandoNottostop
استوری خانم قطبی کپی ممنوع رفیق ❌❌❌ فقط فروارد ✅✅✅ @GandoNottostop
😉سلام رفقا✨😍 عصر به خیر🌷🌹
هادی افشار😎🖤 کپی ممنوع🌹✨ @GandoNottostop
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😂❤️خوشتیپ شدیناااااا😁😂❤️ لباس داوود اندازه نمیشه😅😂🖤 بلههه دیگه... بالاخره فرماندس😂 باید درجه، 1 بگیرن😂❤️ پ.ن بچه رو چش کردین شهید شد😢😂 پ.ن۲ حسوادااا🤣😔😏🕊😂 کپی ممنوع رفیق😎✨ فوروارد بزن شارژ شی😁❤️ @GandoNottostop @GandoNottostop
پشت صحنه جدید😄🕊 کپی ممنوع رفیق😎✨ فور بزن شارژ شی😁❤️ @GandoNottostop @GandoNottostop
پشت صحنه جدید✨😁 آقا محمد و آقای ایکس😐❤️ کمی ممنون رفیق 😐✨ فور بزن شارژ شی😁❤️✨ @GandoNottostop @GandoNottostop
😌🕊بریم سراغ تایپ رمان😜🕊 برم برگردم ببینم ۶۷۰ میشیم ۲ پارت بزارم یا نح😜🕊
برای بار دوم تذکر میدم. کانال گاندو ای ها بسم الله وقتی نوشته کپی ممنوع یعنی ممنوع. امیدوارم بفهمید!!!
『حـَلـٓیڣؖ❥』
به نام خدا #رمان_پرواز_تا_امنیت #پارت_صد_و_هشتاد_و_سه #رسول در رو آروم باز کردم... ٪ سلام😊 $علیک س
به نام خدا تو فکر بودم... خواب نمیرفتم.. معمولا شبا برای خواب باید از هفت خوان رستم رد میشدم... اصلا به فردا امیدی هست.. چه اتفاقی قرار بیوفته.. یعنی من باید برای همیشه.. از پیش رسول و خونوادم برم.. هنوز که چیزی نشده... ای بابا.. با خودم کلنجار رفتم تا خوابم برد.. .................................. ٪ رسول.. پاشو دیرت شد.. $ هان؟؟ ٪ وا.. رسول.. $ اینجام...😐 ٪ 😐تو اونجا چی کار میکنی؟؟ $ یعنی فرق تخت خالی یا تخت ... یعنی نفهمیدی من خواب نیستم😐😐 ٪ 😐 سحر خیز شدی؟؟؟ $ باید زود برم... ظهر برگردم.. ٪ چه خبره برگردی؟؟ $ 😂ناراحتی نیام.. ٪ ن... آخه تو همیشه دلت میخواد اداره باشی😐❤️.. تعجب کردم.. $ من دلم نمیخواد اداره باشم... اونجا کار زیاده... در واقع اداره به من نیاز داره😎😌😜 ٪ اونجا دیگه چه جایی که به شما نیاز داره😂.. $ بسه دیگه .. نمک نریز... پاشو یه چیزی بخور... که کلی کار داریم.. ٪ چه کاری؟؟ $ من‌میرم... وقتی برگشتم خبرت میکنم... راستی.. تو دانشگاه نداری؟!! ٪ تازه امتحانات میان ترم تموم شده... بعدم .. مرخصی های این ترم رو دارم.. $ خیلی خوب... پس من رفتم... مراقب خودت باش.. ٪ چشم.. خداحافظ... رسول رفت... اتاق بیش از حد و اندازه به هم ریخته بود... شروع کردم جمع و جور کردن... برای ناهار مواد ماکارونی رو آماده کردم... مشغول انجام کارهام شدم... نفهمیدم زمان چطور گذشت... ۲ ساعت بعد... سالاد ها رو درست کردم.. گذاشتم یخچال که صدای زنگ خونه اومد.. اعتنا نکردم.. دریا که نیست.. رسول هم کلید داره... حتما یا مزاحمه.. یا کار مهمی نداره.. لپ تاپ رو برداشتم... مشغول خوندن چند تا مقاله اینترنتی شدم.. دستش رو گذاشته بود رو زنگ.. دست بردار نبود😑 پاشدم رفتم... ایفن رو برداشتم.. ٪ بعلههه .. کسی جواب نمیداد... نگران شدم... شاید ایفون خرابه... شایدم واقعا مزاحمه... نباید به چیزای بد فکر کنم... گوشیم رو چک کردم.. اگه از آشناها بود زنگ میزد.. ول کن معامله نبود... دیگه واقعا داشتم نگران میشدم... نکنه رسول چیزیش شده... چادر سر کردم .. دلشوره گرفتم نکنه کارم درست نباشه... زنگ زدم به رسول ٪ الو رسول.. $ سلام... ٪ علیک سلام.. $ چی شده... ٪ یه نفر اومده دم در... دستشو گذاشته رو زنگ... تو نمیدونی کیه؟؟ $ باز کن دروو😑.. ٪ کیه خوب؟؟ $ نگران نباش.. باز کن.. ٪ ای خدا.... در رو باز کردم... کسی نبود ... دو طرف کوچه رو نگاه کردم... ¤ سلام عروس خانم😍😂 برگشتم... بابا... علی... زهرا .. مامان... نازی.. خدا نکشتت رسول.. چرا نگفتی؟؟؟؟😕😐 $ سلااااممم😅 کی اومدین؟؟ رسیدن به خیر... ☆ ماکه خیلی وقت اومدیم مادر... فقط یا زنگ در مشکل داشت... یا در رو باز نمیکردی😐 ٪ آخخخخ... شرمنده همش تقصیر رسوله... بهم نگفت.. خب منم .. در رو باز نمیکنم😅 ☆ اشکال نداره... علی... برو ساک ها رو از تو ماشین بیار.. ♤ اجازه هست عروس خانم😆 ٪ تو از کی اینقدر بدجنس شدی زهرا😂 ♤ خواهر شوهر بازی درنیاراا😂 ¤ بفرمایید تو وسط کوچه زشته😐 ٪ شما برید داخل..من کمک کنم چمدونا رو بیاریم ¤ شما چرا؟؟؟ قباحت داره استغفرالله😂 خودم میارم... ٪ لوس نشو دیگه علی... بزار کمکت کنم.. ☆ ما رفتیم... ٪ بفرمائید دوتا ساک لباس... سهم من شد.. بقیه رو هم علی زحمتش رو کشید... ¤ رسول کجاست؟؟ ٪ مثل همیشه.. اداره... ¤ 😬بزار بیاد... کلی حرف باهاش دارم... باید بفهمم این پسره کیه... چی کارس.. ٪ بریم داخل🤒 نازگل واسه خودش میچرخید😍 هنوز از اینکه رسول چیزی بهم نگفته بود عصبی بودم😬😬😬 دیدن نازگل شادم میکرد🤤 ٪ نازیییی... نازگل من😘... رسول تو رو ببینه بال در میاره😂😁 ¤پس ما رو ببینه بالش میشکنه؟؟😕😂 ٪ بابا... آخرین بار کی گوش علی رو پیچوندی؟؟ خیلی بامزه شده😐😐 ♡ الان دیگه کارش از گوش پیچوندن بیرونه😂 ¤ دست شما دردنکنه... این بود رسمش بابا؟؟ نا سلامتی من داداش عروسما😕😂 ٪ انقدر عروس عروس نکن... هنوز نه به بار نه به دار🙂 ♤ 😂در اکثر مواقع هم با گفتن این‌کلمه همه چی قطعیه‌.... شک‌نکن😂 ٪ زهراااا😂 مامان که مثل همیشه آشپزی منو قبول نداشت... مشغول درست کردن غذا شد🙄 رفتم اتاقم رو مرتب کنم.. زهرا اومد اتاقم.. ٪ عه... اینجایی؟؟ ♤ چه اتاقی.. ٪ اونجا رو که نازی تسرف کرد... اینجا هم مال من😅 ♤ بیا بشین... ببینم چه خبر.. ٪ 😅سلامتی.. ♤ شغلش چیه؟؟ ٪ کی؟؟ ♤ خودتو نزن به کوچه علی چپ😅 خوب میدونی کیو میگم.. ٪ هم کار رسول.. ♤ عه.... خوب... چجور ادمیه؟؟ ٪ من زیاد شناخت ندارم.... با خواهرش هم دانشگاهی... و البته دوست بودم.... ولی رسول ازش تعریف میکنه... ♤ نظرت چیه؟؟ ٪ حالا.. فعلا گفتم بیان.. تا خدا چه بخواد... صدای باز شدن در اومد....
『حـَلـٓیڣؖ❥』
به نام خدا #رمان_پرواز_تا_امنیت #پارت_صد_و_هشتاد_و_چهار #رها تو فکر بودم... خواب نمیرفتم.. معمولا
به نام خدا کار های اداره رو زود جفت و جور کردم... کار زیاد داشتیم... اما رها خبر نداشت.. باید هر چه زود تر میرفتم.... رسیدم خونه... در رو باز کردم... با دیدن نازگل ذوقی کردم😍✨ $ سلام عمو😘 ¤ علیک سلام آقا رسول... رسیدن به خیر.. $ 😂باز این بی نمک رو اوردین همراهتون ♤ سلام آقا رسول.. $ سلام زن داداش .. خوش اومدید.. ٪ رسول... فقط تنها گیرت نیااارم😐 ☆ چی کارش داری بچمو؟؟ تازه از راه رسیده.. ♡ وا... جوری میگی بچه انگار دو سالش... ۲۵ سالشه .. دیگه مردی شده واسه خودش😋 $ باباااا😘 ¤ آقا رسول... خستگیتو در کن که کارت دارم.. $ خدا به دادم برسه... ¤ اره واقعا😂 $ در رابطه با؟؟ ¤ 😐 فعلا برو دنبال کارت .. $ چشم... من و ؟؟؟ نازگل... میریم... اتاق..😎 بریم؟؟؟ $ نازی بریم؟؟؟؟ $ علی اون دفعه لااقل عمو رو میگفت😞 ¤ وا... بزار یخ بچه وا شه... تازه اومده محیط جدید😂😅 $ پس ما رفتیم ... تا یخمون وا شه... نازگل بغل کردم... رفتیم اتاق... از قبل گل سر خریده بودم براش... محمد زنگ زد.. € سلام آقا رسول... کجا رفتی به سلامتی؟. $ آقا سلام... با اجازتون اومدم خونه.. مهمونامون رسیدن‌.. € سلام برسون... فقط... به حسین بگو با من تماس بگیره... کار واجب دارم.. $چشم.. € منتظر ما.... سلام برسون.. $ خداحافظ.. $ میبینی نازگل؟؟😶 شدم پل ارتباطی😂.. تو‌چه میفهمی پل ارتباطی چیه😂 خیره شده بود به عکسای توی اتاق.. شروع کردم به معرفی... $ بگو آقا😅... رهبری😉 کار یاد گرفته بود... با ناخون کوچیکش اشاره میکرد .. منم راوی بودم و توضیح میدادم... $ شهید حججی😌 ¤ خوب سرگرمیدااا $ پس چی😅 تمام قاب عکسای خونه رو شناسایی کرد بچه😂 ¤ بیا بابا.... بیا .. میترسم عموت از راه بدرت کنه.. $ از همین الان اطلاعاتیش کنم😂 ¤ مگه بچمو از سر راه اوردم؟؟😒 خانم دکتره😁 $ اره... عین باباش.. ¤ رسول... این پسره مورد اعتماده؟؟؟ $ محمد تضمینشه... بابا داوود.... فک کنم بشناسی.. ¤ اسمش آشناست... شاید اگه ببینم بدونم کیه.. پ.ن چند پارت به دور از سیاست و امنیت😁 پ.ن ۲ مهمانان ناخوانده😂 ✨✨✨بدونین از پارت بعد✨✨✨ ایشالا به سلامتی... فک کن .. آیا وکیلم😂... مث بچه ادم بشینین یه گوشه.. خوش آمدید... یه عده هم مثل ما... یا جاموندن... یا آقازاده شدن... یا مشغول خدمتن...
🦋🦋🦋🦋🦋✨✨🦋🦋🦋🦋🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا