خوب خوب خوب شدیم ۵۸۴ و پارت دوم رمان .
فقط اینم بگم اگه دوباره کم بشیم فردا پارت نمیزارم 😐😂
#سرباز_مهدی_عج
🌳🌳🌳🌳🌳🌳
🌳🌳🌳🌳🌳
🌳🌳🌳🌳
🌳🌳🌳
🌳🌳
🌳
رمان✨امنیتی ✨
#در_قلب_خطر_به_دنبال_امنیت
#پارت_صد_دوم
#نیما
اصلا حالم تعریفی نداشت .
کیمیا زنگ زد و گفت برای ناهار برم اونجا .
منم قبول کردم چون به محبت های عطیه خانوم و کیمیا نیاز داشتم .
زنگ در خونه رو زدم که باز شد .
وارد شدم .
کفشم رو در آوردم و از پله ها بالا رفتم .
چون تا الان سر کار بودم با همون لباس فرم رفته بودم اونجا.
کمیل که منو دید گفت
کمیل: سلام آقا نیما ، به به !
نیما: سلام کمیل جان خوبی داداش ؟ چی شده؟
کمیل: ممنون شما خوبی ؟این چیه تنت ؟
نیما: ممنون ، لباس کارم 😐 تا الان سر کار بودم شرمنده وقت نشد عوضش کنم 🙃
کمیل: بهت میادا ! از این به بعد اینطوری بیا خونمون 😂
نیما: چشم :/
رفتم داخل که مامان عطیه گفت
عطیه: سلام پسرم ، خوبی؟خوش آمدی ؛/
نیما: سلام مامان جون ، ممنون شما خوبی ؟
عطیه: ممنون پسرم ، بشین برات چایی بیارم .
رفتم نشستم رو مبل که مامان عطیه گفت
عطیه:کیمیا !!!
همون لحظه کیمیا با عجله از اتاق اومد بیرون و گفت
کیمیا: نیما اومده ؟!
نیما: سلااااام کیمیا خانم :////////:
کیمیا: عه سلام ؛ کی اومدی !
نیما: الان
کیمیا: خب وایسا الان میام.
بعد رفت داخل اتاق و بعد چند دقیقه اومد بیرون و گفت
کیمیا: این چیه تنت !😳
نیما: لباس دیگه 😐😂
کیمیا: پاشو،،،،،پاشو برو تو اتاق تا برات لباس بیارم عوض کن :/
نیما:چشم 😐👁
عطیه: دخترم یکم آروم تر 😅
رفتم تو اتاق که یه جعبه گرفت جلوم .
نیما: این چیه ؟
کیمیا: اینو برات هدیه خریدم دیگه الان قسمت شد بپوشی :)
تا خواستم چیزی بگم تلفن زنگ خورد !
نیما: ببخشید یه لحظه !
شماره ناشناس بود !
با دیدن کد اولش که مال کویت بود سریع وصلش کردم که صدای نرجس تو گوشم پیچید .
نرجس:.......
پ.ن:نرجس....😭
ادامه دارد...🖇🌻
آنچه خواهید خواند:
حالت خوبه ؟😨
✨با ما همراه باشید ✨
نویسنده:آ.م
『حـَلـٓیڣؖ❥』
نظرات کمه ...
😂🖤🌿 خوابن همه....
😂حالا مثلا تو انچه خواهید دید بگو ...
نرگس چشمات رو باز کنن😭
600 نفر پیام التماس میدن پارت بعد رو بزار😂😂😂😂
و اونجا یه ادم خبیثی مث من اینطرف هی میخنده بقیه رو با نمکاش حرص میده😂😂😂
😎😂تا صبح زنده میمونم آیا طوری)))))::::/:::😂😂😂
#فرمانده
😌💝سلام رفقا💝😌
صبحتون به خیر😉🕊✨
عیدتون مبارکااااااا🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
انشاءالله رسول الله شفیعتون😊❤️🖤
#فرمانده
چرا رسول انقد حالش خوبه؟من جاش بودم اب قند لازم میشدم.یخرده م بغض میکردم.یخرده م فحش میدادم😋این حجم از ارامش بعیده.تازه هنوز حالشم ک کامل خوب نشده
------------------------------------------------------------
بعضی غما اشک داره .. جیغ و داد داره...
اما بعضی غما..... یه دردیه تو سینه...
فیروز...مشتاق😂!!
😐بچه مگه تو ندیدی گف یاحسیننن.. یا حسین
😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐
واقعا دلم میخواد آدمای امثال رئوف و بگیرم مچالهههههه کنم...😡 #عاشق_خدا
--------------------------------------------------------------
👍😐💫 بیش از حد موافقم
درباره ی تیکه ی انچه در پارت بعد زجر کش می شوید تا بخوانید...: به عنوان ادمی ک دستی بر اتش داره میگم،موقع دعوا کردن هیچ وقت ب اسم فنی ک داری اجرا میکنی فک نمیکنی😁 ها راستی... تا جایی ک من میدونم هم فنی ب اسم جوجینگ سون نداریم🙄مگر اینکه منظورتون جوجیتسو بوده😂🤔
--------------------------------------------------------------
بچه ها .. گوشیم یه برنامه ای رو کیبوردشه که همه مون داریم... خودش کلمه ها رو عوض میکنه...
اگه بعضی موقعها از این اشتباها دیدین بگین!
😐اینو زنده گیرش بیارین...
😂💫
حرفایی ک محمد ب سینا راد زد خیلی خوب بود..😊 دمش گرم واقعا...😉 من همیشه چ با شنیدن و چ با خوندن این حرف ها احساس غرور میکنم...😎 تا ابد افتخار میکنم ک ی ایرانیم و دوست دارم تا وقتی نفس دارم بتونم فرمانبر رهبرم باشم.. راه شهدا رو ادامه بدم.. دوست دارم اگه خدا بخواد ی روزی بتونم سرباز امام زمان (عج) بشم و سعی کنم ب اندازه و توان خودم، انقلاب و زنده نگهدارم...💖 #عاشق_خدا
---------------------------------------------------------------
😄🌹❤️عالی .. عالی .. عالی
جسارتا توو آنچه خواهید خواند، فن جوجینگ سون دقیقا چیه؟ واسه ورزش های رزمیه آیا؟ #عاشق_خدا
-------------------------------------------------------------
😐کلا بیخیالش بشید...
با اون پیام قبلی .. کلا به نویسنده میگم دلیتش کنه!😂💫
جان من رسول میخواد همون جا رو صندلی بشینه؟😐 #عاشق_خدا
------------------------------------------------------------
😐💫تا پارت بعد دووم بیار خواهر من😂
اقا خیلی زشته یه بچه حزب اللهی حزب الله رو با ذال بنویسه😑😂
-------------------------------------------------
شما چرا باورتون نمیشه...
اینارو که من تایپ نمیکنم...
گوشیم واس خودش تایپ میکنه😂😂
ولی چشم..
از این به بعد قبل از ارسال میخونم😄
والا با این تایپ رمان چشم واسم نمونده کههه😐😂
آهنگ یگان واقعا خیلی قشنگه..☺💖 پر از احساس غرور...😎 #عاشق_خدا
------------------------------------------
دیروز موقع تایپ رمان همونو گوش میکردم😂
『حـَلـٓیڣؖ❥』
آهنگ یگان واقعا خیلی قشنگه..☺💖 پر از احساس غرور...😎 #عاشق_خدا --------------------------------------
من عمار داره این خاک رو می دوستم 😂
#سرباز_مهدی_عج
هدایت شده از گاندو
🌳🌳🌳🌳🌳🌳
🌳🌳🌳🌳🌳
🌳🌳🌳🌳
🌳🌳🌳
🌳🌳
🌳
رمان✨امنیتی ✨
#در_قلب_خطر_به_دنبال_امنیت
#پارت_صد_سوم
#نیما
نرجس: سلام داداش :)
نیما: سلام به روی ماهت ، حالت خوبه؟
نرجس:ممنون شما خوبی ؟ خانواده خوبن! 😁
نیما: یجوری میگی خانواده انگار من بجز شما کی رو دارم !
نرجس: منظور کیمیا جان و عطیه خانم و...
نیما: آها ! هستم خونشون ، سلام دارن !
نرجس: عه ! پس گوشی رو بده بهشون تا آقا محمد باهاشون حرف بزنه !
نیما: باشه ، ازمن خدا حافظ....
گوشی رو دادم به کیمیا و گفتم اقا محمده .
با زوق جواب داد و گفت
کیمیا: سلام بابا
محمد:..............
کیمیا:ممنون شما خوبی ؟
محمد:..............
کیمیا: آره ، سلام داره 😄
محمد:..............
کیمیا:گوشی یه لحظه.
بعد به من گفت
کیمیا: من برم گوشی رو بدم مامان هم حرف بزنه .
بعد از اتاق رفت بیرون و منم خیره به جعبه کادو.
بعد چند دقیقه اومدو گوشی رو داد بهم و گفت
کیمیا: نرگس خانوم کارت داره
نیما: الو
نرگس:سلام داداش
نیما: سلام عزیز داداش خوبی ؟
نرگس:ممنون شما خوبی ؟
نیما:ممنون ، چه خبر ؟
نرگس: هیچ حالا !
نیما:اها پشت تلفن نگم ، اره؟
نرگس:اره،درباره این چیزا صحبت نکن😉
نیما:چشم ، خوب کاری نداری ؟
نرگس: نه ، خدا حافظ.
نیما:خدا حافظ.
تلفن رو قط کردم و خیره شدم به کیمیا .
کیمیا: خوب ، عمممم....
نیما: آها ، دستت درد نکنه واقعا ! نمیدونم باید چی بگم 😐😂
بعد دو نفری زدیم زیر خنده.
پ.ن:عشقولانه 😐
ادامه دارد...🖇🌻
آنچه خواهید خواند:
به به ، به بههههههههه
✨با ما همراه باشید ✨
نویسنده:آ.م
دوستانی که میگید پارت کوتاه و لفت میدید ، شرمنده روز تعطیل هم پارت میزارم ....😒
لفت هم میدی به .... ، کسی به زور نگهتون نداشته ....
دوستان و همراهان همیشگی هم عاشقتونم ✨
#سرباز_مهدی_عج