eitaa logo
『حـَلـٓیڣؖ❥』
276 دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
2هزار ویدیو
46 فایل
﷽ ‌‌ و قسم به دست علمداری ات...❗ • • • که تا پای جان .. پای پیمان خواهیم ماند..✋🌲 • • • حلیف ...👀🕊🖇 مقری به وسعت پیمان با علمدار حرم جمهوری اسلامی🍀 • • • • •کپی؟! •با ذکر صلوات برای ظهور آقا امام زمان •از تمام مطالب کاملا آزاد..🙂✅ • • • • • •
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از 𝐂𝐎𝐃𝐌 ◉ 𝐎𝐗
3.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بسیج ↯ در کار آباد کردن دنـ🔥ـیاست اما خود اهل دنیا نیـ🚫ـست ....🖐🏻🖇 ♥️ ارسال از طرف شما :) •🇮🇷•ʙᴏʀʜᴀɴ¹⁸⁰
『حـَلـٓیڣؖ❥』
#اخلاق‌ خوب‌داشته‌باشه . . #هفته_بسیج #خنده_حلال 🔹 @tarikheshahadat
🌿🙂✨ 😄🌹باهم خیلی فرق داریم ! توی تیپمون مشکی هست.. !! بعضیا توی چادر.. بعضیا هم توی مو... و کفش تفاوت بین ما اونقدر هست که میشه باهاش یه کهکشان راه شیری ساخت.... 😄✨ وارد کلاس شد.. با صدای بلند گفت.. سلااااام... خودتونو معرفی کنید... همه ذوق زده شدن.. کلاس سرد ما... حالا گرم گفت و گو بود... 🌿😂 از شوخی که یک... آنقدر شوخی کردکه همه ضعف میرفتن... 😄✨هر چی معلم گفت با یه چشم قبول کرد... تا بقیه اذیت نشن... هرکس که از سال قبل میشناختش.. از تعجب شاخ در میوورد... امکان نداشت.. همه چیز داشت خوب پیش می‌رفت.. تا اینکه زنگ آخر به صدا در اومد.. همه منتظر بودن تا باهاش برن به سمت درب مدرسه... تا اینکه پلاستیک کنار پنجره رو برداشت.. همه شوک شدن... هد تورش رو با ماسک صاف کرد... زبان همه بند اومده بود که... سکوت شکست.. تو چادری هستیی؟؟؟🤨✨
『حـَلـٓیڣؖ❥』
🌿🙂✨ #از_زبان_فرمانده 😄🌹باهم خیلی فرق داریم ! توی تیپمون مشکی هست.. !! بعضیا توی چادر.. بعضیا هم تو
بچه ها این داستان هایی که میگم واقعیه😄🌹 🌿✨دوست دارید بازم از اینا بگم براتون؟¿😄✨؟¿
هدایت شده از خبرگزاری تسنیم
عاملان ترور شهید سلیمانی مورد پیگرد قرار می‌گیرند 🔹کمیته مشترک قضایی ایران و عراق از توافق بر سر اتخاذ اقدامات قضایی و حقوقی برای پیگرد عوامل دخیل در ترور شهیدان سلیمانی و المهندس خبر داد. @TasnimNews
1.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔶 خاطره طنز حاج میثم مطیعی! 😊
این بود👆🏻👆🏻
✨آغاز پارت گذاری ✨
🌳🌳🌳🌳🌳🌳 🌳🌳🌳🌳🌳 🌳🌳🌳🌳 🌳🌳🌳 🌳🌳 🌳 رمان✨امنیتی ✨ بع شدت فکرم درگیر حرف های زهرا بود و داشتم به این فکر میکردم که جای گزین زهرا کی رو بزارم ؟ ما داخل کویت نیاز به نیرو داشتیم. هرچی فکر کردم کسی بهتر از ......... به ذهنم نرسید . با اینکه ممکن بود زنش مخالفت کنه و ... ولی مجبور بودم . برام سخت بود کسی که مثل پسرم دوستش داشتم رو بفرستم کویت. زنگ زدم تلفنش و گفتم بیاد اتاقم بعد از عقد کردن نرجس خیلی شکسته شده بودم . اونم حق زندگی داشت نه ؟ ولی الان مشکل من نیما بود... اون غرور من رو شکست... برام بود پول میدادم تا بکشنش... نمیدونم چرا ولی با خبر تصادفش... خوشحال شدم!!! از بیمارستان برگشتم و رفتم خونه... خونم داخل یکی از محله های نیویورک بود . به تازگی یه دختر اومده بود داخل محله . متوجه شده بودم که اونم دکتره. ولی داخل بیمارستان ندیده بودمش . تا حالا ۴ بار با هم رو به رو شده بودیم . هر ۴ بار هم سر صبح ساعت ۶ بود ، وقتی که برای پیاده روی میرفتم ساحل . اونم میومد برای ورزش. پ.ن: شخصیت جدید داریم ادامه دارد...🖇🌻 آنچه خواهید خواند: میخواهی با هم بریم ؟ با کمال میل!!! ✨با ما همراه باشید ✨ نویسنده:آ.م
✨پایان پارت گذاری ✨
شیطان میگه: تصویر باز شود⭕️⭕️ یاعلی بگید همہ استوری کنید👌