eitaa logo
『حـَلـٓیڣؖ❥』
297 دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
2هزار ویدیو
46 فایل
﷽ ‌‌ و قسم به دست علمداری ات...❗ • • • که تا پای جان .. پای پیمان خواهیم ماند..✋🌲 • • • حلیف ...👀🕊🖇 مقری به وسعت پیمان با علمدار حرم جمهوری اسلامی🍀 • • • • •کپی؟! •با ذکر صلوات برای ظهور آقا امام زمان •از تمام مطالب کاملا آزاد..🙂✅ • • • • • •
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از 『حـَلـٓیڣؖ❥』
خوشا دردی که درمانش تو باشی ✨💛 خوشا راهی که پایانش تو باشی✨💛 خوشا چشمی که رخسار تو بیند✨💛 خوشا ملکی که سلطانش تو باشی✨💛 ***************💛🌹*************** السلام علی الحسین🌿💛 و علی علی ابن الحسین 🌿💛 و علی اولاد الحسین🌿💛 و علی اصحاب الحسین🌿💛 °•|| @Hlifmaghar313 ||•°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«.•°🌱» دگرهیچ‌ندارم💔... ڪه‌ڪنم‌پیشڪش‌گوشه‌نگاهت! چه‌ڪنم؟! اۍهمه‌ۍجان‌ودلم🫀🌱... جان‌به‌فدایت!🦋 به‌فداۍحرم‌وصحن‌وسرایت!🕌✨ ️️‌‌‌‌‌️️ ‌‌‌‌‌️️‌‌‌‌‌‌️˼‌‌‌‌‌️️‌‌‌‌‌‌️‌
m8ol_کتاب-صعود-چهل-ساله-1.pdf
17.76M
ڪتاب صعـود ⁴⁰ سالـہ🌹 ڪتابۍ که قݪـب رهبر را شــاد کرد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻 انتقاد محمود نبویان به دولت رئیسی: چرا بانیان وضع موجود برکنار نشدند؟ 🔹آقای رئیسی قول داده بود بانیان وضع موجود، دیگر سمت نداشته باشند؛ انتقاد من این است که چرا همه آنها عوض نمی‌شوند؟ 🔹 از بیش از 3 هزار مدیر اصلی، 500 نفر بیشتر عوض نشدند. @Shahid_Alamdar
انتظار را باید... از مادر آن شهید گمنام.. که نمیداند فرزندش کجاست.. پرسید !... ما چه میفهمیم دلتنگی چیست.. انتظار چگونه است ؟! 💔... @Hlifmaghar313
£♥️£ یکی از صندلیش جدا نمیشه ... واسه جون مردم.. یکی از صندلیش جدا نمیشه .. واسه تو شیشه کردن خون مردم... @Hlifmaghar313
واکنش دوستان با خوندن پارت بعدی رمان... یعنی پارت ۶۱😁🌱 دیگه ببخشید... یسری پارتی‌بازی هست😐😂 نگران نباشید الان برا شما هم میفرستم💔😭
هدایت شده از 💠 تحلیل سیاسی 💠
|✨🥀| رفقـٰا❗️. . . وللـھ ؛ وللـھ ، باللـھ گنـاه کـھ برات عادۍ بشہ خـراب میشۍ . . . نرو سمـتش! نرو ؛ لطـفا :) 🚫 ❥|•@yaa_hosayn•|
『حـَلـٓیڣؖ❥』
•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸°∞°❀🌸❀ •🌸°∞° •🌸° ✨﷽✨ ♥️ صدای انفجار... صدایی که نفس را از مهدی گرفت.. دیگر زانوانش توان راه رفتن نداشت... بر زمین خورد... مانند یعقوبی که بعد از فراقی چند ساله.. حالا به یوسف گم گشته خود رسیده باشد.. _ بشری .. نه .... چقدر تنفس برایت سخت است... وقتی قرار است برای همیشه .. دل بکنی.. از معشوقه ای که به شوق زنده بودنت .. جان را فدای راهی میکند... که باهم در آن قدم گذاشته اید و حالا... وقت جدایی است... جدایی برای.... وصالی شیرین .. از نوع وصال حضرت دوست ... با هر جان کندنی بود آن مسیر را طی کرد ... بر زمین افتاد... مهدی میزبان همراه زندگی اش بود... این بار با بدنی آغشته به خون ! اشک میهمان چشم هایش شد ... قلبش از تب و تاب افتاد .. بشری دست بی جانش رو بالا آورد... اشک از گونه مهدی پاک کرد... _ من..آ..خرین..نفر..یم..که..که..این..اش..اشکا..رو..میبین..میبینم.. نمیخوام...کسی..ضعف..تو...ب..بینه.. _ بشری چیکار کردی... تو چیکار کردی با من.. _ از.. امیر..المؤ...منـ...ین الگـ...و بگـ..یر.. صبـ...ور باش.. به سختی نفسی کشید و ادامه داد.. -بـزار..آ..خـ..ریـ..ن.بـار...از..م..راضـ..ی...بـاشی.. راضـ..ـی..هـ..سـتـ..ـی..؟! _ من راضی ام .. ولی بشری .. این برام با مرگ هیچ فرقی نداره ... _ مهدی .. قولت رو یادت نره ... _ تو ام باید قول بدی .. سلام منو به آقا برسونی... بشری لبخندی سرد زد.. لبخندی که سر آغاز جدایی بود... - میـ..شـه..مـنو..رو..به..کربلا...کنی..؟! مـ..یـخوا‌‌م...آخـ..رین..بار..حرم..آقا..رو..ببینم... مهدی اما توان این کار را ندارد... دستانش رمق ندارد... پیکر نیمه جان بشری را به سوی حرم اباعبدالله کرد... از دور گنبد آشکار بود... به اندازه یک نقطه نور... نورمطلق... - السلام..علیڪ..یا..اباعبدالله... دستانش افتاد... و آرام چشمانش بسته شد... _ بشری .. بشری .. اشک هایش روی پیکر بی جان بشری می ریزد... این نقطه پایان است.. پایان نه..! آغاز است... آغازحیات ابدی... آری... شهادت پایان نیست... شهادت آغاز است... •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈••• ┄•●❥ •🌸° •🌸°∞ •🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞‌