پارت شست و یک
#رسول
لپ تاپ هنگ کرده بود...فلش نیاز به هک داشت...
+ شاهین خواهرت نگفت چی تو فلشه؟؟؟
- نه فقط گفت کلی مدرک داخلشه خیلی مواظبش باشم....
+ مدرک؟؟؟
گوشیمو برداشتم و شماره علی رو گرفتم
¥ جانم رسول جان سلام
+ علی جان سلام اداره ای؟؟؟
¥ آره ادارم
+ شاهین برادر خانم محمدی به فلش بهم داده و میگه خواهرم گفته مدارکی داخلشه....ولی نیاز به هک داره... من اینجا نمی تونم هک کنم...
تا یه ساعت دیگه میام اداره... هک کردنش دست خودتو میبوسه....
به طرف شاهین برگشتم.... چشماشو میمالوند و خواب آلود نگام میکرد....
باید می رفتم اداره.... ولی نمیشد شاهین رو خونه بزارم....
+ شاهین جان بلند شو. بریم تا یه جایی زود برمیگردیم...باشه؟؟؟
لب و لوچش آویزون شد و گفت
- من خوابم میاد...
+ بیا تو ماشین بخواب بدو بدو بلند شو....
از جاش بلند شد... از اتاق بیرون رفتم.... آقا جون مشغول خوندن کتابشون بودند...
+ سلام آقا جون....
£ سلام به به رسول جان... داشت قیافت یادمون میرفت
+ شرمنده آقاجون درگیر بودیم
£ دشمنت شرمنده پسر...
+ آقا جون میشه لطفاً ماشینتونو قرض بگیرم
£ قرض چی پسرم؟؟؟ ماشین خودته....
لبخندی زدم و تشکر کردم
با عجله سوییچ رو برداشتم و از خونه خارج شدم... شاهین لب حوض نشسته بود و چرت میزد
+ شاهین جان بریم...
همون موقع مادرجون از سرویس بیرون اومد و نگران گفت
¢ چیزی شده پسرم کجا میری؟؟؟
+ یه سر میرم اداره... کاری پیش اومده...
¢ خب چرا شاهین و با خودت میبری؟؟بمونه پیش من
+ مادرجون شرمندتونم آقا محمد دستور دادند که از خودم جداش نکنم...
مادرم لبخندی زد و گفت
¢ دشمنت شرمنده مادر... وقتتو نمیگیرم... برین به سلامت... خدا پشت و پناهتون
از مادر جون خداحافظی کردم و شاهین و بغل کردم و رو صندلی پشت گذاشتم...
نشستم پشت رول و حرکت کردم..
فکرم درگیر داوود بود حالا هم این فلش...
تو این فلش چی میتونست باشه؟؟
چه مدرکی؟؟؟
نویسنده ثمین فضلی پور
لایک یادت نره
لطفاً حمایت کنین
پارت شصت و دو
#رسول
حدودا چهل دقیقه طول کشید تا برسیم اداره...
شاهین خوابش برده بود..
طفلکی... مجبور بودم با خودم بیارمش...
ماشین رو تو پارکینگ اداره پارک کردم...
در پشت رو باز کردم...
سعی کردم آروم شاهین رو بلند کنم که بیدار نشه...
به سمت نمازخانه رفتم..
بالشتی برداشتم و گوشه نماز خونه گذاشتم
شاهین رو آروم رو زمین خوابوندم
پتویی هم روش انداختم
گوشیم زنگ خورد
علی بود
+ جانم علی جان رسیدم تو نمازخونم
- باشه منتظرتم
به اتاق علی رفتم
+ علی سلام خسته نباشید
- سلام رسول جان شماهم خسته نباشید... خب قضیه چیه؟؟
+ قضیه خانم محمدی رو که میدونی بیمارستان بستری بوده...شاهین رو آقا محمد میفرسته پیش من که حواسم بهش باشه....
موقع خواب شاهین بهم فلش رو داد گفت اینو خواهرم داده که بدمش به آقا محمد
- فلش رو بده ببینم
فلش رو دادم بهش ولی بجای اینکه به سیستمش وصل کنه
لب تاپی از کیف کناریش در آورد و به اون وصل کرد
+ چرا به سیستمت وصل نکردی؟؟
- چون ممکنه این فلش اطلاعات سیستم رو کپی کنه..... این لب تاپ سفیده هیچی نداره
راست میگفت
فلشو وصل کرد و صفحه ای سفید براش باز شد....
نیاز به هک داشت
مشغول هک بود....
ده دقیقه گذشت اما همچنان صفحه لب تاپ سفید بود
تا اینکه صفحه جدیدی باز شد...
+ چیشد علی؟؟؟
- رمز میخواد...
+ میشه رمز گشایی کرد؟؟؟
- آره شدنش که میشه فقط زمان بره....
+ چقدر؟؟؟
- کم کمش یه ساعت...
+ آقای عبدی هستند؟؟؟؟
- آره تو اتاقشونن....
+ چرا نرفته خونه؟؟؟؟
- گفت کار مهمی داره....
+ اها....پس من یه سر میرم اتاق آقای عبدی...
از اتاق علی خارج شدم و قبل از اینکه به اتاق آقای عبدی برم یه سر به شاهین زدم...
دیدم به پهلو خوابیده و پتو رو کنار زده
پتو رو برداشتمو انداختم روش.....
به سمت اتاق آقای عبدی رفتم و در زدم....
نویسنده ثمین فضلی پور
لایک یادت نره
لطفاً حمایت کنین
پارت شصت و سه
#محمد
+ خب چجوری میتونم بهت اعتماد کنم؟؟؟
- میدونم سخته اعتماد به من .... هر کاری بگین انجام میدم....
+ جناب سروان میشه لطفاً لب تاپی به این خانم بدین؟؟؟
¢ بله حتما الان براتون میارم
و از اتاق بیرون رفت...
- بخدا ما مجبوری با تارک کار میکنیم....
اشکاشو پاک کرد و ادامه داد
- ما رو تهدید میکنه.... اگه یکم از دستورش سر پیچی کنیم.......
سکوت کرد و فقط اشک می ریخت
+ اگه سرپیچی کنید چی میشه؟؟؟
- نمونشو میبینید که چه بلایی سر خواهرم آورده..... معلوم نیست تا الان چه بلاهایی سر شایلین آورده باشه....
در اتاق باز شد و جناب سرهنگ لب تاپ بدست وارد شد....
لب تاپ رو روبروش روی میز گذاشت....
خم شد و لب تاپو روشن کرد....
همین که لب تاپ باز شد
فلشی از جیبش در آورد و وصل کرد به لب تاپ
صفحه ای سفید براش باز شد....
شروع کرد به ور رفتن
معلوم نبود چیکار میکنه
ولی بنظر میرسید داره هک میکنه.....
بعد یه ربع بیست دقیقه صفحه سیاهی براش باز شد
چرخید به طرف کیفش و داخلشو گشت
بعد محکم زد به پیشونیش
+ چیشده؟؟؟
- من برای رمز گشایی به فلش شایلین نیاز دارم.... فلشش رو قبل برگشتنم به انگلستان دادم بهش....
+ نمیتونی رمز گشایی کنی؟؟؟؟
- فکر نکنم....
دست به سینه نگاش کردم و گفتم
+ مارو مسخره کردی.... اومدی اینجا که وقت بخری؟؟؟
- نه بخدا اینجوری فکر نکنید....
جناب سروان یکی از همکاران خانم اداره رو صدا زد
¢خانم حسنی تشریف بیارید
ترسیده نگامون میکرد.....
تو چشماش دروغی نمیدیدم
ولی....
نمیتونستم بهش اعتماد کنم....
خانم حسنی وارد اتاق شد و یاسمن خواهر نیما رو بلند کرد و از اتاق بیرون برد
التماس می کرد
ولی توجهی نکردیم....
نویسنده ثمین فضلی پور
لایک یادت نره
لطفاً حمایت کنین
#داوود
رسیدیم فرودگاه رسول پیغام اقا محمدو بهم گفت....سوار هواپیما شدیم....نیم ساعت بعد..
👩🏻💼داوود اونجا رو نگاه کن
👱🏻♂️کجا رو
👩🏻💼دنیا و رسولو میگم😁
👩🏻💼فکر کنم باید واسش آستین بالا بزنم😁
👱🏻♂️عجب😐
......................................................................................
#سارا
بالاخره رسیدیم تهران...سوار ماشین شدیم و برگشتیم خونه...
👩🏻💼میگما تو هواپیما با دنیا چی میگفتی
🤓هرچی
👩🏻💼😠
🤓عه گیر نده برو دست و صورتتو بشور بریم اداره
👩🏻💼باشه...نکنه....
🤓ساراااااااااااااااا😠
👩🏻💼باشه بابا😅
رفتیم اداره همه مشغول همون پرونده جاسوسی بودن
👨🏻💼سلام استاد رسول...کم پیدایی
🤓سلام....درگیریم
👨🏻💼سلام..
👩🏻💼سلام
👨🏻💼رسول...اقا محمد تو اتاق منتظرتونه
🤓باشه
رفتیم تو اتاق...
👩🏻💼🤓سلام
👨🏻سلام...مبارک باشه
👩🏻💼ممنون
👨🏻رسول ماجرای اون زنه چی شد
🤓هیچی دیگه...همونطور که گفتم اون ورقه ها رو بهش دادیم و...
تلفنم زنگ خورد
👩🏻💼داداش شمارش ناشناسه
👨🏻بزارید رو بلند گو
👩🏾🎤سارا خانوم بهت گفتم سر منو کلاه نزار
👩🏻💼چه کلاهی...گفتی اطلاعات بده منم هرچی میدونستم دادم
👩🏾🎤ببین دختر خوب،میدونی که از من چه کارایی برمیاد..یاد آوری کنم؟...تصادفی که رانندش زنگ زد به آمبولانس...گرفتن داوود.. تصادفی که باهاش رفتی تو کما... نکنه میخوای بازم برات خاطره بسازم
👩🏻💼ببین تو هیچ کاری نمیتونی بکنی... فکر میکنی خیلی کارا از دستت بر میاد ولی اینجوری نیست.. بعدشم گفتی اطلاعات بده منم دادم...
پایان پارت چهارم
#رسول
👩🏾🎤میدونم پیش رئیستی...پس خوب گوش کن محمد آقا.. من تمام افرادت رو میشناسم حتی بیشتر از خودشون..علاوه بر اون تک تک اعضای خونوادشون هم میشناسم... پس نزار بیشتر از این به افرادت آسیب برسونم.. امیدوارم متوجه منظورم شده باشی... راستی به همسرت بگو که از اون مغازه خرید نکنه..اخه خیلی گرون فروشه
قطع کرد...آقا محمد رفت پایین به ما هم گفت پشت سرش بریم
👨🏻بچه ها حواستونو حسابی جمع کنید اطلاعات این زنه در مورد ما خیلی زیاده... مراقب خونوادتون باشید.. چون اونا رو هم میشناسه
👨🏻💼در چه حد شناخت داره؟
👨🏻داوود حدشو بگو
👱🏻♂️در حدی که منو گرفتن و اون داستانا.. دوبار به خانوم حسنی زدن که بار دوم ایشون رفتن تو کما و تو مشهد هم برامون بپا گذاشته بودن و کامل از رفت و آمد های ما و خونواده هامون خبر دارن
🧔🏻این که خیلی بده
👨🏻برای همین از این به بعد خیلی حواستونو بیشتر جمع میکنید
🧔🏻آقا محمد...از این جاسوسا چه اطلاعاتی داریم
👨🏻میشه گفت هیچی
👱🏻♂️اقا پس اون مرده که دستگیرش کردین چی
👨🏻امروز میرم و ازش بازجویی میکنم
......................................................................................
#آقا_محمد
رفتم تا ازش بازجویی کنم
👨🏻اسم؟
👨🏿🎤مهرداد
👨🏻نام خانوادگی؟
👨🏿🎤سلیمی
👨🏻آقای سلیمی تو چرا و چطور وارد این باند شده بودی
👨🏿🎤من نامزدم عضو اون باند بود و منو مجبور کرد که وارد اون باند بشم
👨🏻اسمشون؟
👨🏿🎤روژین خلیلی
پایان پارت پنجم
#سارا
اقا محمد از اتاق باز جویی اومد بیرون و اومد پیش منو رسول...پاشیدیم وایسادیم...
👨🏻بشینید
👨🏻رسول...همه اطلاعات خانوم روژین خلیلی و آقای مهرداد سلیمی رو پیدا کن لطفا
خشکمون زد
🤓مهرداد سلیمی؟😳
👨🏻اره چرا تعجب کردی
🤓هیچی اقا
آقا محمد رفت
داداش رفت اطلاعاتش رو کامل دراورد
👩🏻💼داداش...این یارو همه مال و اموال بابابزرگش بهش رسیده...چقد شبیه خوابمه😟
🤓دقیقا تعجب منم به خاطر همین بود
👩🏻💼میگما میشه از اقا محمد اجازه بگیری من برم خونه....کلی کار دارم
🤓باشه....سارا...مواظب خودت باش
👩🏻💼چشم😊
داشتم میرفتم که داوود صدام کرد
👱🏻♂️خانوم حسنی
👩🏻💼بله
👱🏻♂️سارا لطفا مواظب باش..نمیخوام دیگه اتفاقی بیفته
👩🏻💼باشه..فقط خیلی مواظب خودتو رسول باش یه چیزایی دیدم که نگرانم کرده
👱🏻♂️چی
👩🏻💼بزا خلاصش کنم...چند وقت پیش یه خوابی دیدم که خیلی بد بود و رسول تو خوابم شهید شده بود و منو گروگان گرفته بودن و با ماشین زده بودن به دنیا و اون دوتا ماشین به اسم آقای مهرداد سلیمی بود..اینیم که دستگیرش کردین اسمش مهرداد سلیمیه و مثل خوابم همه اموال پدربزرگش بهش رسیده
👱🏻♂️نگران نباش ایشالا که چیزی نیست
👩🏻💼ایشالا...خدانگهدار
👱🏻♂️خدافظ
رفتم خونه
درو که باز کردم...
پایان پارت ششم
#سارا
دیدم همون زنه تو خونست، میخواستم فرار کنم که یه نفر از بیرون جلومو گرفت
👩🏾🎤بیهوشش کن...سریع
دیگه هیچی نفهمیدم...به هوش که اومدم دیدم زنه روبه روم وایساده
👩🏾🎤داداشت خیلی نگرانته...از اون موقع تا حالا صد بار زنگ زده
👩🏻💼منکه همه چیزو بهت دادم
👩🏾🎤اون چیزایی که من میخواستمو ندادی
👩🏻💼چرا نمیفهمی من اطلاعاتی ندارم
👩🏾🎤به فرض که تو نداشته باشی...اون داداشت که داره
👩🏻💼با اون کاری نداشته باش..سوالتو بپرس من جواب میدم
👩🏾🎤نیروی من کجاست
👩🏻💼نمیدونم
👩🏾🎤باشه..زنگ میزنم به داداشت تا خودش بگه
زنگ زد...تصویری....
👩🏾🎤سلام استاد
🤓گوشی سارا دست تو چیکار میکنه
👩🏾🎤خودشم دست منه...بدو به رئیست بگو بیاد پیشت...اگه نگی عذابشو خواهرت تحمل میکنه.. حالا خود دانی
🤓باشه..باشه
👩🏾🎤اقا محمد گفته بودم که همه کاری از دستم برمیاد ولی باور نکردی
👩🏾🎤بیارش....
عطیه خانوم بود
👨🏻دستت بهشون بخوره...
👩🏾🎤نترس دستم نمیخوره...چاقوم میخوره بهشون یا گلوله....
👩🏾🎤فردا ساعت ۵ صبح مهردادو میاری به آدرسی که بهت میگم..اگه تنها نباشی....یا بخوای زرنگ بازی دربیاری....اونوقته که...
قطع کرد
👩🏾🎤شانس بیارین تنها بیان وگرنه خدا میدونه چه بلایی سرتون میاد
پایان پارت هفتم
#آقا_محمد
فردا صبحش مهردادو بردیم پیشش...
👨🏻خب...کجان
👩🏾🎤کی...اهان...سارا و عطیه رو میگی..اونا جاشون خوبه..نگران نباش
👩🏾🎤مهرداد کو
👨🏻جاش خوبه...
👩🏾🎤نشد دیگه...وقتی تحویلش گرفتم اون دو تا رو آزاد میکنم
👨🏻خیلی زرنگیا
👩🏾🎤باشه عطیه رو میدم...سارا هم باشه واسه وقتی که اطلاعاتو دادید
👩🏾🎤بیاریدش...اینم عطیه خانومتون
👩🏾🎤یه کلمه دیگه بشنوم دیگه خانوم حسنی رو نمیبینید
چاره دیگه نداشتم...دستمون زیر ساتور اون بود
...............................................................................
#رسول
اقا محمد تنها برگشت
🤓آقا پس خواهر منو عطیه خانوم کجان
آقا محمد هیچی نگفت
تلفنم زنگ خورد...با شماره سارا تماس گرفته بود..تصویری
👩🏾🎤اقای حسنی.مثل اینکه اصلا خواهرتو دوست نداری..حداقل به اقا داوودتون بگو بیاد که اونم ببینه...این زخم کوچیکو میبینی..درد زیادی نداره ولی وقتی دردش زیاد میشه که روش نمک بپاشی...تجربش کردی؟
یه دفعه سارا جیغ زد
👩🏾🎤آخییی..مثل اینکه خیلی داره اذیت میشه.. نمیخوای اطلاعاتو بدی؟
🤓گوشیو بگیر سمت. سارا
👩🏾🎤باشه...خانوم حسنی ببین داداشت چیکار داره
🤓خوبی سارا
👩🏻💼آره......تو رو خدا...اطلاعاتو بهشون نده
👩🏾🎤خیلی پر حرف شدی...نمکشو بیشتر کن
دوباره سارا جیغ زد.....
👩🏾🎤تا تو باشی پرحرفی نکنی
👱🏻♂️دقیق بگو چی میخوای
👩🏾🎤هیچی فقط اطلاعاتی که از اومدن وزرا به کشور دارین
پایان پارت هشتم
#روژین
👩🏾🎤دستشو ببند...اون دهنشم ببند که حرف نزنه
زنگ زدم به رئیسم
👩🏾🎤الو...دستور انجام شد
😼خوبه...دفعه بعدی اگه لجبازی کردن یه سطل آب جوش چاره کاره
👩🏾🎤یعنی چیکار کنیم
😼بریز رو زخمش
👩🏾🎤ولی اخه این دختره الانم جون نداره
😼چیه...دلت واسش میسوزه...میخوای اون آبو بریزم رو تو
👩🏾🎤چشم هر چی شما بگین
😼بهش زنگ میزنی و تا فردا بهشون مهلت میدی که اطلاعاتو بدن..اگه دادن که هیچ اگه ندادن...سطل آب...فهمیدی
👩🏾🎤بله
قطع کردم
بعدش به رسول زنگ زدم و حرفای رئیسمو بهش گفتم..اونم فقط گفت باشه
👩🏾🎤مهرداد تو نمیدونی چرا هر کاری میخوان بکنن این سارا رو میگیرن
👨🏿🎤داداش سارا هکر تیمشونه و اطلاعات بالایی داره..
👩🏾🎤آهان
فرداش طبق قرار یکیو فرستادم تا اطلاعاتو بگیره اما کسی نیومده بود
زنگ زدم بهشون
👩🏾🎤ببین من نمیخواستم انقد سارا عذاب بکشه ولی چاره ای ندارم
سطل آب جوشو خالی کردم روش دیگه جون نداشت جیغ بزنه
یه دفعه صدای در اومد نیرو های محمد بودن
مهرداد از پنجره پرید و فرار کرد... ولی من اسلحه نداشتم و میخواستم فرار کنم که یکی اسلحشو گذشت رو سرم
👱🏻♂️تکون نخور
👩🏾🎤باشه...باشه
به دستام دستبند زدن و بردن تو ماشین.. چشمامو بستن
پایان پارت نهم
استوری وحید رهبانی و پندار اکبری و علی افشار و مجید نوروزی
#مجید_نوروزی
#وحید_رهبانی
#علی_افشار
#پندار_اکبری
#همراه_گاندو
@GandoNottostop
『حـَلـٓیڣؖ❥』
استوری وحید رهبانی و پندار اکبری و علی افشار و مجید نوروزی #مجید_نوروزی #وحید_رهبانی #علی_افشار #پ
فکر میکنم سرشون شلوغه و دارن گاندو ضبط میکنن که وقت نمی کنن زود به زود استوری و پست بذارن
راستی مجید نوروزی هم استوری گذاشته ولی به دو علت نمیتونم ارسال کنم گفتم اطلاع بدم اگه خواستین برین ببینین (البته اونایی که اینستا دارن و دلشون میخواد ببینن)
۱- ویدیو بود و من ویدیو ها رو خیلی سختمه که بخوام بفرستم (چون هم حافظم پره و نمی تونم اسکرین ویدیو بگیرم هم اینکه تنظیمش سخته ، وقت ندارم)
۲- استوریی که گذاشته بود یه آهنگ با صدای گوگوش بود به نظرم خیلی جالب نیومد و به درد فضای کانال گاندویی ما نمی خورد
#همراه_گاندو
@GandoNottostop
『حـَلـٓیڣؖ❥』
استوری وحید رهبانی و پندار اکبری و علی افشار و مجید نوروزی #مجید_نوروزی #وحید_رهبانی #علی_افشار #پ
😑الان ذهنم درگیره که گاندو 3 چی میشه😢نامردا😭
سلام و صبح به خیر خدمت همه دوستان😁💋
امیدوارم حالتون خوب باشه...
امروز سعی میکنم برای اونایی که همه پارت هارو میخواستن بفرستم😊💋
البته بعد از امتحان 4 تا 5 😄
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
#رئیسی
سلام دوستان عزیز
#خادم_المهدی هستم
شرمنده من درگیر امتحانات و درس ها شدم و نتونستم در اینجا فعال باشم ببخشید 🙏🏻😔
اما از امروز فعالیت. های خودم رو آغاز می کنم 😍
『حـَلـٓیڣؖ❥』
ایول😂😉♥️ بچه ها از همین الان تو فکر گاندو باشین😁💋 ایوووووووووووللللللللل😂😂 آخ.. چه ذوقی داشت😑😂❤️
گاندو 3
بعد از انتخابات بخش میشه یعنی حدود 21روز دیگه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😍😍♥️❤️😍😍♥️❤️
#گاندو
#فرمانده
#آقا_محمد
#نه_به_توقف_گاندو
#رئيسي
#انتخابات
به ما بپیوندید😊❤️
@GandoNottostop
امروز براتون ی چالش گذاشتم و این چالش نه جایزه ای و نه مسابقه ای فقط در نظرتون رو در پی وی بنده می نویسید ...
(اگر در سریال گاندو محمد ی خواهر داشت که مثل خودش مامور امنیتی بود )خوب میشد یا بد ؟
نظرتون رو بنویسید 👇🏻
https://eitaa.com/Raha894
بنویسید منتظرم 😍👆🏻..
#خادم_المهدی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😂ینی من شونصد بار اینو ببینم بازم میخندم😂😂😂
ینی فقط اونجاش که رسول خیلی مظلومانه کتک میخوره😂😂😑😑😑
جرررررررر
#نه_به_توقف_گاندو
#انتخابات
#گاندو
#آقا_محمد
#آقا_رسول
#آقا_داوود
#آقا_سعید
#آقا_امیر
#فرمانده
به ما بپیوندید😄❤️
@GandoNottostop