https://harfeto.timefriend.net/16236077931948
بچه ها پیش بینی کنید که قراره تو پارت بعد چی بشه (رمان بی قرار)
✨✨✨✨✨
به نام خدا😊
#رمان_پرواز_تا_امنیت
#پارت_پنجاه_و_پنجم
#رها
با صدای زنگ گوشیم از خواب پریدم ...
چشم هام هنوز باز نشده بود ... گوشی رو جلوی صورتم گرفتم که اسم رسول رو دیدم ..
یعنی این موقع صبح چی کارم داره....؟!
٪ الو.... سلام رسول ... چیه کله سحر؟!
$ الو .. سلام رها... معلوم هست کجایی؟؟
رضا ۱۰ بار به من زنگ زده ...
٪ رضا کیه؟؟
$ عه.. گفتم رضا... ببخشید محسن ...
٪ اها.. مگه ساعت چنده؟؟؟
$ وای رها... نگو خواب موندی !!!!!!!
نگاهی به ساعت کردم ... وای خدای من ... ۸ و نیم ...
٪ وای رسولللل... چرا بیدارم نکردی ؟؟
$ نگفته بودی بیدارم کن که خواهر من😐
٪ خیلی خوب ... بگو همونجا وایسته... الان میرم..
$ باشه .. خداحافظ..
دیشب تا دیر وقت بیدار بودم ... اما فکر نمیکردم که خواب بمونم...
نگاهی به دریا کردم ... خواب بود... غرق...
٪ دریا دریا ... پاشو دیره ... دریا بدو دانشگاه ... هشت و نیمه ها.... دریا جون من بلند شو
* چیه ؟؟؟ چی میگی ؟؟ هشت چیه ...
٪ ساعت ۸ ... امتحان داریم ... بدو...
* ای وای ... بدو بریم...
نفهمیدم چجوری اصلا لباس پوشیدم ...
سریع رفتم دم در ...
؛ سلام خانم حسینی ... کجایید ؟؟ ۲ ساعت دم در ایستادیم..
^ سلام رها جون ... خواب موندی😄🦋
دو تا خود شیرین ... اصلا ازشون خوشم نیومد ...
٪ ببخشید ... امروز و خواب موندم ... دیگه تکرار نمیشه ... اگر سین جین هاتون تموم شد بریم...
دست دریا رو کشیدم...
سوار شدم ....
* چته تو ... چرا اینجوری میکنی...
٪ بعدا میگم بهت
ماشین حرکت کرد ... سرعتش رو مخم بود...
٪ میشه یکم تند تر برید؟؟؟ امتحان دارم ... خوشگذرونی که نمیرم آنقدر آروم میرید...
؛ متاسفم... من دارم حد قانونی میرم ....
^ رها جون نگران نباش ... فکر کنم بتونی توی ترم بعد جبرانش کنی ..
٪ میشه همون خانم حسینی من رو صدا کنید خانم محمدی؟؟؟؟
^ چشم .. هر جور راحتید ...
٪ شمام لطفا همینجا نگه دارید ... من نمیتونم باسرعتای قانونی مسخره شما پیش برم...
عجله دارم ..
البته اگر الان نمیرید صاف بزارید کف دست داداشم...
؛ من نمیدونم از چی ناراحتید که اینجوری برخورد میکنید... ولی آقا رسول به من گفتن دم دانشگاه پیادتون کنم ... واقعا شرمندم...
هیچ حرفی نزدم ... فقط دلم میخواست رسول رو یه جا گیر بیارم تا تیکه تیکش کنم ..
در دانشگاه بدون تشکر و خداحافظی پیاده شدم ...
* رها چته؟؟؟؟ بنده خداها رو شستی گذاشتی رو بند ... چرا انقدر ناراحت بودی؟؟
٪ همین الانشم به امتحان نمیرسیم... بدو بعدا توضیح میدم ...
#پارت_نود_نه
رمان عشق وطن شهادت
فصل دوم
#رسول
برگه رو از سعید گرفتم....
نوشته بود....
من دیگه توان ادامه دادن ندارم.... خیلی وقته از زندگی خسته شدم....
از همون وقتی که با تارک اشنا شدیم....
هم زندگی شایلین رو خراب کرد...هم یاسمن....
آقا رسول....
اصلا به خودم این اجازه رو نمیدم که ازت دلخور باشم....
چون....
هم خودتو و هم دوستاتو خیلی اذیت کردم....
دوری از خانوادم....
از خودم و دنیام....
خسته ترم کرده....
دیگه نمیتونم ادامه بدم....
منو ببخش که رفیق نیمه راه شدم.....
با گیجی به سعید نگاه کردم....
چی میگه....
یعنی چی خستم؟؟؟؟
+ سعید کی رفته؟؟؟؟
- من خسته بودم خوابم برد....
همش یه ساعت خوابیدم
تو همین مدت که خواب بودیم رفته....
از جام بلند شدم....
و لباسامو عوض کردم....
- رسول نکنه بخواد....
+ نه سعید نه....
اون اینکارو نمیکنه.....
گوشیم زنگ خورد با سرعت برداشتمش....
امیر بود
+ امیر الان شلوغم میشه بعداً زنگ بزنی؟؟؟؟
- رسول زنت داره کجا میره با این سرعت....
+ زنم؟؟؟
- خانم علویییی.....
+ درست حرف بزن ببینم چی میگی
- رسول من داشتم میومدم خونتون.... وقتی رسیدم....
دیدم خانومت با چشمای اشکی سوار ماشین شد...
جوری پاشو رو گاز فشار داد...
که ماشین از جاش کنده شد....
منم دنبالش رفتم....
چون احساس کردم....حالش مساعد نیست....
الان داره به سمت دریا میره....
با سرعت ۱۳۰ کیلومتر در ساعت....
رسول با این سرعت تصادف کنه میدونی چی میشه؟؟؟؟
بهش زنگ بزن....
+ جواب منو نمیده....
- چرا؟؟؟
+ دعوامون شده اونم....
- یا خداا....رسول.... سرعتش داره هر لحظه بیشتر میشه....
نکنه ترمزش بریده؟؟؟؟
+ ترمزش بریده.....
- رسول کنترل نداره.....
قطع کن ببینم چیکار میتونم بکنم......
+ نه امیر قطع نکن....
روشن کن...GPS .
- روشنه....
+ من الان خودمو میرسونم.....
رو به سعید گفتم...
+ سعید پاشو بریم....عجله کن....
سوییچ موتور رو برداشتم... از کمد بالای جاکفشی دوتا کلاه کاسکت برداشتم....
و دادم دست سعید....
از شانس خوبم آسانسور تو طبقه خودمون بود....
سریع سوار شدیم...
...
.....
.......
$ رسول مطمعنی از این مسیر رفتن؟؟؟؟
+ آره.... ببین نقطه این لوکیشن رو نشون میده...
$ رسول....
اون ماشین خانومت نیست....
پای اون درخت...
+چرا خودشه.....
بیشتر گاز دادم.....
+ امیر؟؟؟؟
- رسیدین؟؟؟؟ خوبه حالش...فقط سرش یکم زخمی شده....
با نگرانی کنارش پای درخت نشستم.....
+ ببینم سرتو....
¥ خوبم....آقا امیر میشه پیاز داغشو زیاد نکنید؟؟؟
یه تصادف کوچیک بوده....
از این بیخیالیش حرصم گرفت و گفتم
+ چیزی از ماشین نمونده....بعد میگی یه تصادف کوچیک بوده؟؟؟؟
¥ رسول برو....
+ چی؟؟؟؟
¥ برو رسول.... شناسایی شدیم.....برای چی اومدی اینجا.....
همین الان برگرد....
برو ایران....
تارک شناساییتون کرده.....
برای خانواده هاتون نقشه کشیده....
برید پیش خانوادتون.....
+ نادیا معلومه داری چی میگی؟؟؟؟
چجور ممکنه شناسایی شده باشیم؟؟؟؟؟
¥ جاسوستون تو اداره خبرشو به تارک داده.....
+ جاسوس؟؟؟
¥ آره....ببین بلند شید برید....من احتمال میدم دنبالمون باشن....
من صبح با آقا محمد صحبت کردم....
ایشون هم صلاح دیدن که برگردید ایران
برای فردا بلیط بگیرید....
$ فردا چرا؟؟؟؟ برای شب هم میتونیم بلیط گیر بیاریم....
¥ نمیشه....
- چرا؟؟؟
¥ چون باید منو رسول فردا بریم دادگاه.....
+ دادگاه برای چی؟؟؟؟
¥ برای اینکه جدا بشیم..... توافقی طلاق میگیریم....
آقا محمد اجازه این کار رو دادن....
+ من که هیچی از حرفاتو نمیفهمم...
از جام بلند شدم و به سمت موتور رفتم و بهش تکیه دادم....
¥ مگه نمیگم برید.... اینجا بیرون شهره...خلوته.....ممکنه بریزن سرتون.....
برین....
+ خیل خب بلند شو بریم....
¥ من نمیام
+ خانم علویی....منو عصبی نکن....یعنی چی نمیام.....بلند شو ببینم....
¥ ببینید آقای حسنی..... جنابعالی شوهر واقعی من نیستی که بخوای به من زور بگی.....
عصبی داد زدم....
+ هروقت اسمتو از شناسنامم پاک کردی اون وقت....
- رسوووول.....
$ بیا بریم رسول.....
کلاه رو گذاشتم....و با سرعت حرکت کردم.....
سعید و امیر هم پشت سرم اومدن....
چقدر عوض شده بود.....
انگاری دیگه نمیشناختمش
نویسنده ثمین فضلی پور
لایک یادت نره
لطفاً حمایت کنین
سلام اون خانمی که گفتن بهاره عسگری هستش عکاس سریال گاندو.منم اتفاقا یکم مشکوک شدم😂😐🤔
____
منم دوست دارم محمد واقعی رو ببینم😍🙃
_____
من دوس دارم محمد واقعی رو ببینم
__
سلام من بیشتردوست دارم محمد توی فیلم رو ببینم محمد واقعی رو هم دوست دارم ببینم
____
محمد واقعی رو ببینم
_
سلام من دوست دارم هم محمد واقعی رو ببینم و هم محمد توی گاندو اینطوری میشه فهمید اقا محمد گاندو چقدر به محمد واقعی نزدیکه🙃
__
من خیلی دوست دارم محمد واقعی رو ببینم خیلییییییی خیلییییییی
...
♡♡
__
من بیشتر دوست دارم محمد توی فیلم رو ببینم محمد واقعی رو هم دوست دارم ببینم
_
سلام شاید محمد واقعی وجود داشته باشه چون نقش اصلی اما بقیه شخصیت های گاندومثل رسول و داوود و سعید و... فقط تو سریال هستن و واقعی نیستن. چون ببینید مامور های امنیتی شغل حساسی دارن و معمولا کسی نمیشناسشون و گمنام هستن. مثلا این پرونده هایی که تو گاندو هست، واقعی هستن اما شخصیت ها همشون واقعی نیستن.
___
کاش گاندو دوباره پخش بشه منکه دیگه افسردگی گرفتم اصلاً مگه میشه بدون گاندو زندگی کرد؟🥺
____