🌷🌷🌷🌷همراهان خوب کانال🌷🌷🌷🌷
سلام🤩👋🏼
😂مطمئنم از جر روحانی همه مراسم تنفیذ رو دیدین😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂
بیایید با هشتگ
#روحانی_به_سلامت
و
#حلالت_نمیکنیم
بدرقه شون بکنیم🤩🦋
بنابراین از این لحظه تا روز جمعه من هر پیامی که بزارم یدونه #حلالت_نمیکنیم کنارش میزارم😄
شما هم ما رو همراهی کنید😁😁😁😁
『حـَلـٓیڣؖ❥』
به نام خدا #رمان_پرواز_تا_امنیت #پارت_صد_و_دوازده #رها $ آفرین ... پس دفعه دیگه با یه اسلحه شیک می
به نام خدا😎🖤
#رمان_پرواز_تا_امنیت
#پارت_صد_و_سیزده
#رها
#حلالت_نمیکنیم
عین برف میلرزیدم...
صورتم ورم کرده بود..
اشک امونم نمیداد...
چشمام هم که شده بود کاسه خون...
تازه فهمیدم چه اشتباهی کردم که اومد اینجا..
ای وای....
اگه رسول من رو با این سر و وضع ببینه...
کاش میشد برگردم...
اومد پایین..
سرم پایین بود
$ معلوم هست کجایی؟؟؟؟ چرا گوشیت خاموشه....
چرا جواب تلفن نمیییدی؟؟؟؟
دلم هزار راه رفت دیووونه...
🤕 سرم رو به ناچار آوردم بالا....
اشکام بی اختیار میریخت..
$ رها.... رها چیشدی؟؟؟؟
صورتت ... چرا صورتت ورم کرده؟؟؟؟
چرا گریه میکنی؟؟؟؟
چی شده؟؟؟؟؟؟؟
حرف بزن ...
صدای گریم بلند تر شد..
دستش رو گذاشت زیر چونم ...
صورتم رو برد اون سمت..
$ جای دسته ... کی همچین غلطی کرده ...
هرچی میگفت صدای گریم بلند تر میشد..
$ چرا حرف نمیزنی... خوب یه چیزی بگو...
سرم رو گذاشتم رو شونه اش
...
شروع کردم گریه کردن..
$ بیا ببینم...
٪ رسول ... کاش میتونستم از این تهران لعنتی برای همیشه برم... دیگه خسته شدم...
$ نمیخوای بگی چی شده؟؟؟؟؟؟ کجا بودی؟؟؟
کدوم آشغالی این کار رو کرده...
حرف نمیزدم.... از حرف هایی که رسول باید می فهمید ترس داشتم...
نمیدونستم واکنشش چیه...
دستم رو کشید...
هرچی التماس میکردم که رسول وایستا من میخوام برم خونه گوشش بدهکار نبود..
از پله ها به زور منو برد بالا...
در اتاق محمد ایستاد..
در زد...
€ بیا داخل استاد...
$ سلامآقا..
€ سلام... چیشده ...
$ آقا شما یه چیزی بهش بگید... من که هر چی میگم زبون باز نمیکنه..
€ چیشده ... این چه وضعیه..
نشستم رو زمین..
€ . پاشو رها... اینجا؟؟؟ پاشو روی مبل بشین...
$ رها حرف میزنی یا زنگ بزنم به علی...
بیا رها جانم... بیا آبجی بگو چی شده..
٪ همه چی تقصیر اون عوضیه.... هار شد .. دست بلند کرد..
$ کی ... بگو کی خودم دستش رو قلم کنم..
٪ سیناااا راددد....😭 همون عوضیه بی همه چیز....
امروز بهم گفت هرچی بخوام بهم میده که باهاش ازدواج کنم...
منم گلش رو پرت کردم توصورتش.... بهش گفتم دست از سرم بردار.... اونم زد تو صورتم..
$ بی شرف... غلط کرد...
گوشیش رو در اورد...
$ الو.... رضا جان سلام ... آره آره.... اینجاست .. بیا نگران نباش... قربونت...
نگاهی به من کرد..
$ پاشو از اونجا ..
سرم روی پاهام بود..
$ میگم بلند شو...
$ هوووف
دستش رو گذاشت زیر شونم و بلندم کرد...
€ رفتارش مشکوکه... چجوری در یه لحظه عاشقه در یه لحظه وحشی...
$ عوضی تعادل روحی نداره...
دارم برای این کفتار.
بلایی سرش بیارم ... اون سرش ناپیدا ...
گوشیشو رو دراورد..
$ الو سلام .... علی اب دستت بزار زمین پاشو بیا تهران... میگم بهت... حالا تو بیا.... کی میای؟؟ فردا؟؟ خوبه.... باش خداحافظ
٪ چی کار میکنی..
،$ تو دخالت نکنه... پسره الدنگ فک کرده شهر هرت ... هه.... سر به سر بد کسی گذاشته....
جوری کتکش میزنم تا زنده هست اسمم یادش باش...
دارم براش..
€ رسول این راه درستی نیست..
$ آقا من طاقت ندارم... طاقت ندارم هرروز با لب و لوچه پاره و خونی خواهرم بیاد پیشم...
دستش رو گذاشت زیر چونم..
$ نگاه کنین ... این رنگ و روشه.... ورم صورتش رو نگاه کنید.... آخه من جواب برادرم رو چی بدم..
بگم اینقدر خاک بر سر شدم که نتونستم مواظب خواهر کوچیک ترم باشم؟؟؟
بلند شدم..
$ کجا..
٪ تو که زنگ زدی به علی ... هرکارم دلت بخواد میکنی... من دارم میرم..
$ نه خییر.... بفرمایید
٪ یعنی چی.؟؟؟
$ یعنی شما تا من نگفتم اینجا تشریف دارید..
٪ لااقل بزار نماز خونه بمونم..
$ لازم نکرده... اونجا دستم بهت نمیرسه... همینجا بمون تا خودم بیام....
$ آقا .... کارم که تموم شد میتونم برم خونه..؟؟
€ حتما برو ....
$ ممنون.... همینجا میمونی تا من بیام... بفهمم در رفتی من میدونم و تو..
€ خوب رها خانم ... دیگه چه خبر... از بابا و مامان خبر داری؟؟
٪ والا از روزی که اومدیم نه... فقط یکی دو بار علی به گوشیم زنگ زد جواب ندادم.
€ چرا خوب؟؟
٪ وقتی رفتیم اونجا یه مسائلی پیش اومد الان مثلا قهرم..
€ آهان.... پس منت کشیه😅
٪ یجورایی...
€ کلاساتون چطور پیش میره...
میدونستم آقا محمد میخواست بحث و جو رو عوض کنه... اما تنها چیزی که خوشحالم میکرد همون مجوزی بود که دیروز گرفته بود...
٪ دیروز.. مجوز گرفتم..
€ عه... مبارکه... پس کو شیرینیش؟؟؟
فک نکنین یه وقت یادم میره ها ...
کلی سفارشت رو کردم😄
٪ فعلا که زندگیم تلخه.... ولی چشم..
حال و حوصله هیچکس رو ندارم..
کار رسول بالاخره تموم شد ..
سوار ماشین شدیم به سمت خونه حرکت کرد..
سرم رو تکیه دادم به شیشه و آروم اشک میریختم...
جیکم در نمیومد ...
『حـَلـٓیڣؖ❥』
به نام خدا😎🖤 #رمان_پرواز_تا_امنیت #پارت_صد_و_سیزده #رها #حلالت_نمیکنیم عین برف میلرزیدم... صورتم
به نام خدا
#رمان_پرواز_تا_امنیت
#پارت_صد_و_چهارده
#رسول
#حلالت_نمیکنیم
$ پاشو لااقل یه آبی به سر و صورتت بزن..
٪ نمیخوام... برو بیرون .. میخوام تنها باشم..
$ رهااااااااا.... لااقل این لاحاف رو بکش اون ور ببینمت... میخوام باهات حرف بزنم..
جواب نداد..
$ پاشو .. الان علی میادا... اون دیگه مثل من نیست حاضری بخوره .. پاشو یه ناهار پر و پیمون درست کن بفهمه چقدر هنرمندی.. پاشو.. پاشو رها.
$ هوووف.. خیلی خوب باشه... میرم بیرون .. ولی این نشدا...
...
¤ الو ... سلام رسول .. کجایی؟.
$ سلام خونه..
¤ اگه آدرس رو درست داده باشی الان در خونه ام..
$ اومدم..
در رو باز کردم..
منتظر بودم نازی و زن داداش رو ببینم که ..
با علی و دوتا چمدون مواجه شدم..
¤ علیک سلام .. خوش اومدید..
$ سلام... پس نازی کو🙁😢
¤ اولا نازی نه و نازگل 🤨 بعدشم نیومدم تفریح که ...
$ خیلی خوب... بیا داخل..
بغلش کردم..
خسته راه بود..
¤ کجاست..
$ هعیی.... تو اتاقشه..
¤ مگه خبر نداره من اومدم؟؟
$ از دیروز که از اداره اومدیم رفته زیر لحاف تو تختش... نه چیزی میخوره نه حرف میزنه... کارشم شده گریه....
هر وقتم میرم تو اتاقش سرش رو میبره زیر بالش.... از دیروز تاحالا ازسر جاشم بلند نشده...
میترسم حالش بد شه..
¤ اوه ... چه سوسولم شده... مییترسم حالششش بد شهههه😂 وای مامانم اینا...
الان خودم درستش میکنم....
یه پارچ آب یخ ور دار بیار.
$ علی بی خیال... عصبی کار میده دستمونا..
¤ غلط کرده ... خودم عین شیر بالا سرشم... تو کاریت نباشه.. وردار بیار..😄
$ علی به خدا میکشه منو..
¤ای بابا... تو چقدر ترسو شدی ... ایح ایح.. عین دخترا ... تو از این بچه می ترسی پاشو پاشو
$ علیییییی😂 این رها دیگه اون دختر بچه نیست که سر به سرش میذاشتیم از ترس بابا تو زیر زمین قایم میشدیم.... براش خواستگار اومده .. میفهمی؟؟ داره ۲۰ سالش میشه ها😂
¤ ای بابا ... یه پارچ آب میخوای بیاری ها😐
$از من گفتن بود... الان میارم ...
$ بفرما😛
¤ خیلی خوب در که بازه؟؟ کدومه اتاقش🧐
$ اونه ... درشم بازه ... خودم کلیدش رو برداشتم..
¤ خوب کردی .. باز کن در رو ..
$ بازه
¤ بابا قفل نیست.. دستگیره رو که باید بدی پایین😂 دستم پره ها
$ بفرما.... رها پاشو ببین کی اومده ... پاشو
¤ رها ... پاشو کارت دارم..
جواب نمیداد..
¤ بده من..
$ جون رسول بیخیال... گناه داره..
پتو رو زد کنار .... پارچ رو خالی کرد رو سرش .. بلا فاصله بلند شد😂
دلم میسوخت براش..
٪ حااا .. حاااا.. حااااااا... خیلی اسکلی😡
¤ چته.... پاشو خودت رو جمع کن ... عه عه ...خجالتم نمیکشه دوتا برادر بزرگش بالاسرش وایستادن .. دراز به دراز خوابیده.... چرا اینجوری میکنی؟ چه وضعشه ... پاشو ببینم... اه اه... عین این بچه ها .. پاشو ..
نمیتونستم جلو خندم رو بگیرم...🤪😂
٪ برای تو که دارم..... شماهم هنوز یادم نرفته شب آخر باهام چیکار کردی...
خوابید .. پتو رو هم کشید رو سرش ...
علی سفت و سخت تر از این حرفا بود🤪
پتو و لاحاف رو جمع کرد از در اتاق انداخت بیرون..
¤ ببینم دیگه چه کاری از دستت بر میاد...
پاشو... لباسات رو عوض کن بیا که کار دارم...
٪ رسول من رها نیستم اگه به محمد نگم تو چی کار میکنی😠
¤ من خودم محمد رو خبر کردم ... الانم خبر داره من اینجام... همین الانم پا میشی لباسات رو عوض میکنی ... زود ... رسول بریم...
٪ آره... گم شین..
😂 علی رو هول میداد.... تکون هم نمیخورد🤣
¤ مثلا نریم میخوای چی کار کنی😆
٪ علیییی برو بیرون😭
¤ خیلی خوب... جون علی گریه نکن 😢 غلط کردم..
نقط ضعفش گریه بود😂 از بچگی قلق علی دست رها بود...
¤ وای ... این کی اینقدر زبون دار شده😟😂
$ هنوز مونده بدونی من چی میکشم🤣