به نام خدا
#رمان_پرواز_تا_امنیت
#پارت_بیست_و_هفتم
$ خیلی خوب علی.. حالا اینقدر لوسش نکن😂!!
¤ رسول ... معلومه خیلی بهش سخت میگذره.. اذیتش که نکردی😗چون میدونی کا اگر اذیتش کنی چی در انتظارته😁!!
$ من غلط بکنم🤣.. من انقدر هوای رها رو دارم که نگو ..
دستم رو گذاشتم رو گردنش اشکاش رو پاک کردم.. مگه نه رها خانم😉
رها خندید😄
¤ اللهی من فدای اون صدای خنده هات برم آبجی جونم☹️خدا لعنتت کنه رسول که تو منو از رها جدا کردی😤🙁
$ به من چه خودش آویزون من شد😂
% اِ.. رسول😂
اسم آقا محمد روی صفحه گوشی اومد...
$ علی.. محمد.. آقا محمد پشت خطه .. بعدا زنگ میزنم
¤ باشه... خداحافظ
جواب دادم😍
$الو سلام آقا
€ سلام رسول.. بپر دم در😀
$ چش.. چش..
رفتم دم در .. رها هم اومد..
€ سلا..
$🧐😐😐؟!!
%😔😢🙁؛
€ رسول.. تو باز اشک رها رو در آوردی😡😠
$ نه آقا.. این رها خانم خیلی احساساتیه... صدای علی رو که شنیده دلش تنگ شده 😘😜
€ راس میگی؟! آخی.. حالا بعد از ماموریت جدید رسول.. حتما برید یه سر بزنید بهشون☺️
$ چشم آقا
% چرا نمیایین داخل😃
€ باید برم دخترم.. سر فرصت😉
اقا رسول این کلید مارو بده😀
$ بفرمایید آقا...
€ کاری ندارید😀مراقب خودتون باشید. خدانگهدارتون😊
$% خداحافظ😃
🌳🌳🌳🌳🌳🌳
🌳🌳🌳🌳🌳
🌳🌳🌳🌳
🌳🌳🌳
🌳🌳
🌳
رمان ✨امنیتی ✨
#در_قلب_خطر_به_دنبال_امنیت
#پارت_بیست_و_هفتم
#نرگس
با آقا محمد رفته بودیم پیش یه دختره به اسم سمیه .
قرار بود کار گذاری دوربین رو یادم بده.
خیلی سخت هم نبود !
چهار تا سیم کوچیک بود .
۳ ساعت بعد
تقریبا یاد گرفته بودم ، ولی بازم سرعتم نسبت به سمیه خیلی کم تر بود .
سمیه:چند بار دیگه تمرین کنی کامل یاد میگیری .
نرگس:واقعا! پس سرعتم چی ؟
سمیه:سرعت مهم نیست ، مهم جای مناسب دوربینه ، اگه جاش مناسب باشه حتی با ۱ دوربین هم کارمون راه میوفته .
نرگس:واقعا؟
سمیه:آره، باید از آقا محمد بپرسم که قراره چند تا دوربین کار بزاری ،یه لحظه وایسا،آقا محمد...
محمد:بله؟
سمیه:برای ماموریت چند تا دوربین باید کار بزاره ؟
محمد:یکی تو پذیرایی ، یکی داخل تراس ، یکی هم داخل آشپزخونه .
سمیه:پذیرایی که سخت نیست ، آشپزخونه هم هیچی ولی تراس چرا؟
محمد:ممکنه اونجا هم بره !
سمیه:با این حال کار کمی سخت میشه .
نرگس:خودمو میزنم به تنگی نفس و میرم داخل تراس !
محمد: آفرین؛این خوبه
سمیه:پس اونم درست شد،ممنون.
محمد: به کارتون برسید .
چند بار دیگه هم امتحان کردم و کالا یاد گرفته بودم.
وقتی رفتم خونه خیلی خسته بودم.
آقا محمد ۳ تا دوربین بهم داده بود تا وقتی تونستم داخل خونش برم وصل کنم .
باید از همین الان رابطم رو باهاش بهتر میکردم .
برای همین رفتم و یک ظرف خورشت قیمه براش بردم .
وقتی منو پشت در دید شکه شد گفتم
نرگس:سلام عزیزم خوبی؟
بلیک:س.سلام ممنون کاری داشتی؟
نرگس:برات غذا آوردم، گفتم اگه بوی غذا بیاد و دلت بخواهد گناه داره .
بلیک:ممنون ، چی هست؟
نرگس:اسمش خورشت قیمه است .
بلیک:واقعا؟ ممنونم عزیزم .
نرگس:امیدوارم خوشت بیاد !
بلیک:ممنون .
نرگس:نوش جان ، خدا حافظ.
رفتم داخل و چند تا نفس عمیق کشیدم ...
پ.ن:سم توش نباشه !😂
ادامه دارد...🖇🌻
آنچه خواهید خواند:
صدای در خونه اومد !
✨با ما همراه باشید ✨
نویسنده:آ.م