『حـَلـٓیڣؖ❥』
به نام خدا🤩💋 #رمان_پرواز_تا_امنیت #پارت_سی_ام #رسول وارد خونه شدم☺️🌹 دیدم کسی توی حال نیست... $ ره
به نام خدا❤️😍
#رمان_پرواز_تا_امنیت
#پارت_سی_و_یکم
#رسول
تا من رو دید دفترش رو بست...😂
زل زد تو چشام😐
با یه حالت ملتمسانه ای گفت😢
٪ علی کجاست؟؟ رسول ا یین صدای علی بود کجاست😢؟!
$ تو گوشی😂❤️
٪ مسخره😐😐 میگم علی کو؟!🤨
$ خودتی 😐😐 خو زنگ زده😂🦋
گوشی رو دید😁🖤
٪ الو سلام ... علی خودتی😏..!
¤ سلام خوشگل خانم😘 بیدار شدی😂❤️
٪ خوبی دیوونه؟!😐... آره آره ... بیدارم .
فقط علی میشه یه قولی بهم بدی😢
¤ تو جون بخواه☺️🌹
٪ صدای خودت رو موقع صدا زدن من ضبط کن😅میخوام هر روز با صدای تو بیدار شم.. نه جیغ جیغای نحس این رسول😡😂
اخمام رفت تو هم😡خیلی بهم برخورد😢😒
علی با صدای بلند میخندید
¤ این به اون در آقا رسول😂😂😂باشه قربون صدات برم😘🖤
$ اه... بسه دیگه علی... این قربون صدقه ها واسه رها خانم تاوان داره هاااا..😂❤️
¤ رسولل😡
$ خیلی خوب بابا.. مامان هست😐😍❤️؟!
¤ آره آره.. گوشی ..
×الو .. سلام پسرم ... خوبی عزیزم😍😢💋
مامان تنها کسی بود که من رو از رها خیلی بیشتر دوست داشت😂❤️
$ سلام مامان جونم.. من خوبم .. شما خوبی🤩
× همه خوبیم .. ببینم این رها غذای درست و حسابی میده بهت بخوری؟؟؟😅
یه نگاه عمیقی به رها کردم😏😂🦋
$ نه مامان .. این جز غر زدن کار دیگه ای بلد نیست...😂😂😂
× اللهی قربونت برم ... از صدات معلومه چقدر لاغر شدی😢🌹
٪ اااااِِِ بده من ببینم😆 ..الو سلام مامان .. خوبی؟؟ بابا خوبه؟؟
× علیک سلام . .. رها خانم.. من این بچه رو سالم راهی کردم😏 چرا یه چیز نمیدی بچم بخوره آخه؟!😒
٪ اِ..مامان .. این صدای شمارو شنیده داره خودش رو لوس میکنه😂.. غذاش سر جاشه... بعدم نه که قبلا چاق و چله بود... از همون بچگی لاغر بود عین مداد😂😂
× خیلی خوب ... حالا انقدر شیرین نشو😐 یه چیز درست و حسابی بده به بچم بخوره
٪ چشم مامان چشم
× خدا نگهدارتون
٪ خداحافظ...
......
خواستم برم بیرون که گفت وایستا😐
٪ تو ا یین موقع صبح تو اتاق من چی کار میکنی😌؟!
$ اولا ساعت ۱۲ ظهر این موقع صبح نیست خرس قطبی😂❤️دوما .. اومدم بیدارت کنم..علی زنگ زد .. گفت گوشی رو بزار رو اسپیکر😐😐😐
٪ رسول
$ بلههه😐😐😐
٪ از این به بعد خواستی بیای داخل در بزن😑
$ تو هم همینطور😂❤️
٪ok?😐
$ yes😂
٪ برو بیرووون😐😐😐
$ باشه بابا😂😂😂
...
🌳🌳🌳🌳🌳🌳
🌳🌳🌳🌳🌳
🌳🌳🌳🌳
🌳🌳🌳
🌳🌳
🌳
رمان✨امنیتی ✨
#در_قلب_خطر_به_دنبال_امنیت
#پارت_سی_و_یکم
#نرگس
نرگس:باشه عزیزم
بلیک:من دیگه برم ، یه کار خیلی مهم دارم .
نرگس:بودی حالا!
بلیک:نه ، ممنون، خدا حافظ عزیزم .
نرگس:خدا حافظ.
وقتی رفت سریع زنگ زدم به آقا محمد.
محمد:بله؟
نرگس:سلام آقا
محمد:سلام ، خسته نباشید.
نرگس:ممنون آقا ، تموم شد !
محمد:دوبینا رو گرفتی؟!
نرگس:نهههه
محمد:پس چی؟
نرگس:مهمونی امروز تموم شد،قرار شد یه روز هم من برم اونجا .
محمد:آفرین!خیلی خوبه .
نرگس:ممنون ، حالا میخواهم برم خونه .
محمد:کجا؟
نرگس:مگه نگفتید که تا ۲ روز میتونم برم مرخصی ؟
محمد:بله ، گفتم، از الان آزاد هستی .
نرگس:ممنون آقا ، نرجس اونجاس ؟
محمد:نه ، دیشب رفت مرخصی .
نرگس:ممنون ، خدا حافظ.
محمد:یاعلی
هورااااا، سریع چمدونم رو جمع کردم و رفتم توی آسانسور .
به پارکینگ که رسیدم چمدون رو گرفتم پشت ۲۰۷ آلبالوییم .
حرکت کردم به سمت خونه .
توی راه به فکر این بودم که نیما منو ببینه چی کار میکنه !
کلید رو انداختم و وارد شدم .
آخ فدای داداش گلم !
روی مبل خوابش برده بود !
پس نرجس کو ؟
رفتم داخل اتاق دیدم نرجس دراز کشیده توی اتاقش و هندزفری زده در گوشش.
آروم نزدیک شدم و یکی از گوشی ها رو کندم و گفتم چی گوش میدی که مثل برق گرفته ها پرید بالا !
نرجس:...
پ.ن:😁
ادامه دارد ...🖇🌻
آنچه خواهید خواند:
خیلی مریضی !
نرگس!
✨با ما همراه باشید ✨
نویسنده:آ.م