#پارت_صد_ده
رمان عشق وطن شهادت
فصل دوم
#تارک
+ انگین کجایی؟؟؟
- برای چی آقا؟؟؟
+ گفتم آدرس بده....
- مگه ایرانی؟؟؟
+ آره با مهمونمون اومدیم ایران....
مهمونت رو آوردن؟؟؟؟
- بله بله آوردن....
+ با مسعود تماس بگیر بگو...
بنگ بزن خرس...
- یعنی چی؟؟؟
+ فقط زنگ بزن بگو
بنگ بزن خرس
- چشم....
رو کردم به رسول که تازه به هوش اومده بود و سعی میکرد دستاشو باز کنه گفتم
+ عجله نکن....برنامه ها دارم براتون....
صبر داشته باش...
£ آقا آدرس رو نمیدین؟؟؟؟
گوشی رو به سمتش گرفتم....
و آدرس رو نشونش دادم
+ به این آدرس برو
£ چشم....
سرمو به صندلی تکیه دادم و اهمیتی به صدای رسول ندادم....
امروز باید همه چی تموم بشه...
آقا محمد منتظرم باش....
گوشیم زنگ خورد....
خط سفید انگین بود....
+ چیه...
- مسعود گفت خرس بنگ رو زد...
فقط روباه ها رو سیگاری کن
این حرفا یعنی چی؟؟؟
+ به تو ربطی نداره....
تماس رو قطع کردم و شماره طوفان رو گرفتم و گفتم
+ روباه ها رو سیگاری کن
¥ به روی چشم....
نویسنده ثمین فضلی پور
لایک یادت نره