eitaa logo
『حـَلـٓیڣؖ❥』
269 دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
2هزار ویدیو
46 فایل
﷽ ‌‌ و قسم به دست علمداری ات...❗ • • • که تا پای جان .. پای پیمان خواهیم ماند..✋🌲 • • • حلیف ...👀🕊🖇 مقری به وسعت پیمان با علمدار حرم جمهوری اسلامی🍀 • • • • •کپی؟! •با ذکر صلوات برای ظهور آقا امام زمان •از تمام مطالب کاملا آزاد..🙂✅ • • • • • •
مشاهده در ایتا
دانلود
🌳🌳🌳🌳🌳🌳 🌳🌳🌳🌳🌳 🌳🌳🌳🌳 🌳🌳🌳 🌳🌳 🌳 رمان✨امنیتی ✨ جواب دادم نرجس:بله؟ رادوین:سلام دختر دایی :) نرجس:سلام،شما؟ رادوین:رادوین هستم ، خوب هستید ؟ نرجس:ببخشید نشناختم ، الحمدلله . رادوین:نیما جان ، نرگس خانوم؟ نرجس:سلام دارن ، ببخشید شماره منو از کجا آوردید :/ ؟؟ رادوین:سخت نگیر دختر دایی ! از گوشی مامانم برداشتم . نرجس:آها ، خوب بله ، کاری دارید ؟ رادوین :نرجس خانوم میتونم امروز ببینمتون ؟ نرجس:برای چی؟ رادوین:باهاتون کار دارم . نرجس:نه وقت ندارم ، همینطوری بگید . رادوین :آخه ... باشه ... میخواستم بگم که...اگه اجازه بدید یه شب برای امر خیر مزاحم بشیم ! نرجس:چی ؟ رادوین:امر خیر ، برای شما !!! نرجس:اول اینکه خونه ما بزرگ داره که نیما هستش ، دوم اینکه خونه شما هم بزرگ داره که عمه مهتاب و پدر محترم هستن پس دلیلی نمیبینم که شما زنگ بزنی!!!، سوم اینکه من جواب دادم ، علاقه ای به ازدواج با شما ندارم ، خواهرم هم علاقه ای به ازدواج با آقا ارسلان ندارن ، چهارم اینکه دفع آخر باشه مزاحم میشی !!! رادوین:یواش برو دختر دایی. نرجس:به چه زبانی باید بگم دوست ندارم با تو ازدواج کنم؟ رادوین:ببین نرجس من دوست دارم !!! شاید ارسلان حسی به نرگس خانوم نداشته باشه ، ولی من دوست دارم ، میفهمی؟ نرجس:من بدم از تو میاد ، میفهمی ؟ رادوین:اگه لازم باشه خودمو آتیش میزنم برات !!! نرجس:بس کن لطفا ، خدا حا... نزاشت بقیه حرفم رو بزنم و گفت رادوین:به قرآن خودمو میکشم نرجس ، ببین کی گفتم!!! بعد قط کرد !!! بغض کرده بودم ، با این جمله آخر بد به هم ریخته بودم !!! نیما اومد داخل و گفت نیما: چی شده آجی؟چرا بغض کردی ؟چرا داد میزدی؟ نرجس:ه..هیچ...هیچی!!! اومد و بغلم کرد بعد گفت نیما: چی شده فدات شم ؟ گوشی داخل دستم رو که دید گرفتش ، از شانس بد من قفل نبود :/ وقتی شماره رو دید گفت نیما:اینکه شماره رادوینه !!! باز چیزی گفتن ؟ نرجس:گفت ... گفت اگه باهاش ازدواج نکنم خودشو میکشه !!! با گفتن این جمله آخر بغضم شکست . اگه راست میگفت چی ؟ اگه خودشو میکشت چی ؟ اون وقت همه میگن تقصیر منه !!! افکارم رو بلند گفتم !!! نیما:دروغ میگه بابا تو هم باورت شده ! کی میاد خودشو بکشه اونم برای تو ! با این حرفش آتیشی شدم و گفتم نرجس:آقا محمد هم به توی دیلاق دختر نمیده ، خیالت تخت ! حس کردم ناراحت شد ! ولی هیچی نگفت . ادامه دادم نرجس:چی کار کنم ؟ نیما: امروز میرم خونشون و باهاشون حرف میزنم ، بهشون میگم که نظرات شما چیه . نرجس:ما بهشون گفتیم نظرمون چیه ، ولی کو گوش شنوا؟ نیما:خورت رو درگیر نکن ، درستش میکنم . نرجس:ممنون . بعد بلند شد و رفت بیرون . منم همونطور که قول دادم خودم رو درگیر نکردم ، یه آهنگ بی کلام ملایم پلی کردم و دراز کشیدم رو تخت و لذت بردم و خدا رو بابت داشتن چنین داداش گلی شکر کردم . پ.ن:چه خوبه آدم برادری مثل نیما داشته باشه! ادامه دارد...🖇🌻 آنچه خواهید خواند: از پسرت بپرس عین سگ میپره پاچه آدم رو میگیره!!! ✨با ما همراه باشید ✨ نویسنده:آ.م