eitaa logo
『حـَلـٓیڣؖ❥』
297 دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
2هزار ویدیو
46 فایل
﷽ ‌‌ و قسم به دست علمداری ات...❗ • • • که تا پای جان .. پای پیمان خواهیم ماند..✋🌲 • • • حلیف ...👀🕊🖇 مقری به وسعت پیمان با علمدار حرم جمهوری اسلامی🍀 • • • • •کپی؟! •با ذکر صلوات برای ظهور آقا امام زمان •از تمام مطالب کاملا آزاد..🙂✅ • • • • • •
مشاهده در ایتا
دانلود
『حـَلـٓیڣؖ❥』
اینا ماله دیروز نیست چون اگه بود من میدیدم فکر کنم قدیمی تره
『حـَلـٓیڣؖ❥』
استوری های مجید محمد پور فقط فوروارد😐❤️
با رسول هم داشت😁😐
✨آغاز پارت گذاری ✨
🌳🌳🌳🌳🌳🌳 🌳🌳🌳🌳🌳 🌳🌳🌳🌳 🌳🌳🌳 🌳🌳 🌳 رمان✨امنیتی ✨ هرچی گشتم بلیک نبود . از اون ۱۶ نفر ، فقط ۴ نفر مونده بودن که ۳ نفر اونا رو هم گرفتیم . الان فقط بلیک مونده بود ، هرچی نگاه کردم نبود! یه دفع از پشت دیوار اومد بیرون و از پشت به شون من شلیک کرد ! تا برگشتم از در رفت بیرون و فرار کرد . با همون دست زخمی شروع کردم دنبالش دویدن . بعد کلی تلاش گرفتمش از پشت و ریحانه رسید و بهش دست بند زد . نرجس کمکم کرد تا برم پیش ماشین ها . مشغول بستن دستم بودیم که ریحانه و معصومه بلیک رو اوردن وقتی که چهره منو دید با لکنت گفت: بلیک: ت...تو...نرگس....چطور نرگس:فکرشم نمیکردی نه؟خیلی خنگی !تمام مدت با دوربین هایی که کار گرفتم داخل خونت زیر نظرت داشتیم ! بلیک:باید تیر رو یکم بالاتر میزدم تا مغزت بره رو هوا ! دیگه بهش محل نزاشتم و به ریحانه گفتم نرگس:میشه زود تر بریم پیش،آقا محمد اینا ؟ دستم خونریزی شدید داره! ریحانه:اینجا که بیمارستان نیست ! باید بریم قصر شیرین! تا اونجا هم خیلی راهه ! میتونی تحمل کنی؟ نرگس:بریم پیش آقا محمد حالا یه کاری میکنیم ! باشه ای گفت و سوار ماشین شدیم. معصومه و نرجس پشت کنار بلیک بودن. من و ریحانه هم جلو . زود تر از مرد ها رفتیم پیش اقا محمد و بعد از تحویل بلیک به نیرو ها اقا محمد گفت محمد:خوش چطور پیش رفت؟کشته ؟زخمی ؟ ریحانه:نرگس یه تیر خورده به کتفش ولی کس دیگه ای نیست! محمد:الان کجاست؟ ریحانه:داخل ماشین ، منتظره ببینه شما چی میگید ؟ محمد:با بالگرد ببریتش قصر شیرین، اونجا بیمارستان صحرایی بچه های سپاه هست ، تا تیر رو در میارن بعد اون هم منتقل بشه به تهران . ریحانه:باشه محمد:همراهش فقط نرجس خانوم باشه، بقیه برای محافظ بلیک تا انتقالش میدن تهران . نرجس:چشم رفتم سمت ماشین . در رو باز کردم و به نرگس کمک کردم که اومد بیرون . خیلی خون ازش رفته بود و به زور راه میرفت . سوار بالگرد شدیم و به سمت قصر شیرین حرکت کردیم . بعد چند دقیقه فرود اومدیم و به سرعت نرگس رو به بیمارستان منتقل کردیم . پ.ن:تموم😂😐 ادامه دارد...🖇🌻 آنچه خواهید خواند: بهتره؟ از اولش هم خوب بودن ! ✨با ما همراه باشید ✨ نویسنده:آ.م