🌳🌳🌳🌳🌳🌳
🌳🌳🌳🌳🌳
🌳🌳🌳🌳
🌳🌳🌳
🌳🌳
🌳
رمان✨امنیتی ✨
#در_قلب_خطر_به_دنبال_امنیت
#پارت_هشتاد_دوم
#نرجس
جواب دادم
نرجس:بله؟
رادوین:سلام دختر دایی :)
نرجس:سلام،شما؟
رادوین:رادوین هستم ، خوب هستید ؟
نرجس:ببخشید نشناختم ، الحمدلله .
رادوین:نیما جان ، نرگس خانوم؟
نرجس:سلام دارن ، ببخشید شماره منو از کجا آوردید :/ ؟؟
رادوین:سخت نگیر دختر دایی ! از گوشی مامانم برداشتم .
نرجس:آها ، خوب بله ، کاری دارید ؟
رادوین :نرجس خانوم میتونم امروز ببینمتون ؟
نرجس:برای چی؟
رادوین:باهاتون کار دارم .
نرجس:نه وقت ندارم ، همینطوری بگید .
رادوین :آخه ... باشه ... میخواستم بگم که...اگه اجازه بدید یه شب برای امر خیر مزاحم بشیم !
نرجس:چی ؟
رادوین:امر خیر ، برای شما !!!
نرجس:اول اینکه خونه ما بزرگ داره که نیما هستش ، دوم اینکه خونه شما هم بزرگ داره که عمه مهتاب و پدر محترم هستن پس دلیلی نمیبینم که شما زنگ بزنی!!!، سوم اینکه من جواب دادم ، علاقه ای به ازدواج با شما ندارم ، خواهرم هم علاقه ای به ازدواج با آقا ارسلان ندارن ، چهارم اینکه دفع آخر باشه مزاحم میشی !!!
رادوین:یواش برو دختر دایی.
نرجس:به چه زبانی باید بگم دوست ندارم با تو ازدواج کنم؟
رادوین:ببین نرجس من دوست دارم !!! شاید ارسلان حسی به نرگس خانوم نداشته باشه ، ولی من دوست دارم ، میفهمی؟
نرجس:من بدم از تو میاد ، میفهمی ؟
رادوین:اگه لازم باشه خودمو آتیش میزنم برات !!!
نرجس:بس کن لطفا ، خدا حا...
نزاشت بقیه حرفم رو بزنم و گفت
رادوین:به قرآن خودمو میکشم نرجس ، ببین کی گفتم!!!
بعد قط کرد !!!
بغض کرده بودم ، با این جمله آخر بد به هم ریخته بودم !!!
نیما اومد داخل و گفت
نیما: چی شده آجی؟چرا بغض کردی ؟چرا داد میزدی؟
نرجس:ه..هیچ...هیچی!!!
اومد و بغلم کرد بعد گفت
نیما: چی شده فدات شم ؟
گوشی داخل دستم رو که دید گرفتش ، از شانس بد من قفل نبود :/ وقتی شماره رو دید گفت
نیما:اینکه شماره رادوینه !!! باز چیزی گفتن ؟
نرجس:گفت ... گفت اگه باهاش ازدواج نکنم خودشو میکشه !!!
با گفتن این جمله آخر بغضم شکست .
اگه راست میگفت چی ؟ اگه خودشو میکشت چی ؟ اون وقت همه میگن تقصیر منه !!!
افکارم رو بلند گفتم !!!
نیما:دروغ میگه بابا تو هم باورت شده ! کی میاد خودشو بکشه اونم برای تو !
با این حرفش آتیشی شدم و گفتم
نرجس:آقا محمد هم به توی دیلاق دختر نمیده ، خیالت تخت !
حس کردم ناراحت شد ! ولی هیچی نگفت .
ادامه دادم
نرجس:چی کار کنم ؟
نیما: امروز میرم خونشون و باهاشون حرف میزنم ، بهشون میگم که نظرات شما چیه .
نرجس:ما بهشون گفتیم نظرمون چیه ، ولی کو گوش شنوا؟
نیما:خورت رو درگیر نکن ، درستش میکنم .
نرجس:ممنون .
بعد بلند شد و رفت بیرون .
منم همونطور که قول دادم خودم رو درگیر نکردم ، یه آهنگ بی کلام ملایم پلی کردم و دراز کشیدم رو تخت و لذت بردم و خدا رو بابت داشتن چنین داداش گلی شکر کردم .
پ.ن:چه خوبه آدم برادری مثل نیما داشته باشه!
ادامه دارد...🖇🌻
آنچه خواهید خواند:
از پسرت بپرس عین سگ میپره پاچه آدم رو میگیره!!!
✨با ما همراه باشید ✨
نویسنده:آ.م
هدایت شده از ❤️❤️تبلیغات ارزان ❤️❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
'🚓💣'
-
-
بیریتانیایکبیر😂😂😆
ایناهنوزتوصدسالپیشزندگیمیکنن..
-
-
🚓⃟💣¦⇢ #گاندو
🚓⃟💣¦⇢ #شهادت
_ _ _ ____𑁍____ _ _ _
「🇮🇷"•➜ @Gando2_1400
هدایت شده از گانــدو↫ⓖⓐⓝⓓⓞⓞ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عاقبت شوخی☹️😂
اینادیگهکین کهبا ابهتی که فرمانده رحیم داره توبحث های جدی هم شوخی میکنن😐😂
.
"بچههایگروهانبلال"
.
#هفته_دفاع_مقدس
#دفاع_مقدس
#گاندو
🇮🇷@ganndo
🇮🇷@ganndo