eitaa logo
『حـَلـٓیڣؖ❥』
294 دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
2هزار ویدیو
46 فایل
﷽ ‌‌ و قسم به دست علمداری ات...❗ • • • که تا پای جان .. پای پیمان خواهیم ماند..✋🌲 • • • حلیف ...👀🕊🖇 مقری به وسعت پیمان با علمدار حرم جمهوری اسلامی🍀 • • • • •کپی؟! •با ذکر صلوات برای ظهور آقا امام زمان •از تمام مطالب کاملا آزاد..🙂✅ • • • • • •
مشاهده در ایتا
دانلود
🖤🕊 شماهم دیشب داشتید سکته میکردید یا من تنها بودم😂؟!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
استوری پیج رسمی عزیز کجا رفت؟؟😍😍 ایول ایول ایول آقا محمد حواسش به سادیا بوده😌😂😎
😄❤️♥️مرسی از همراهان کانال که برای ما فیلم و عکس ارسال میکنن🕊🖤
از فصل محرم چه بگویم که بِلا شک آغاز مسلمانی ما فصل حسین (علیه السلام) است...
🌿🖤🕊 رفقای خوب گاندویی!! آهای کسایی که ممکنه برید عزاداری!! مبادا دوستانتون نگران بشن دشمناتون سوء استفاده کنن حتما پروتکل های بهداشتی رو رعایت کنید🕊🖤 که دوستانمون نگران نشن🌿 دشمنان سوء استفاده نکنن🌿 توی این شب ها که سفره امام حسین برای پذیرایی از عزاداراش بازه🕊🖤 از دعای خیرتون مارو محروم نفرمایید.
🌳🌳🌳🌳🌳🌳 🌳🌳🌳🌳🌳 🌳🌳🌳🌳 🌳🌳🌳 🌳🌳 🌳 رمان✨امنیتی ✨ ساعت ۶ بود که دیدم داوود و نرگس از در اومدن داخل. گفتم محمد:سلام ، اینجا چی کار میکنید ؟ داوود:آقا نمیشه ، نمیشه ، نمیشه نرگس:سلام صبح به خیر محمد:داوود سلامت کو؟ داوود:ببخشید آقا عصبی ام ، سلام ، نمیشه اقا. محمد:درست بگو ، دیوونه شدی !؟ نرگس:بزارید من بگم ، آقا دریچه کول بستس صدا به میکرفن نمیرسه ! باید از میکرفن های قوی تر استفاده کنیم، ولی میکرفن قویتر سیگنالش ضعیفه باید با خود مکرفن گوش بدیم و نمیشه که ۲۴ ساعت داخل دریچه بود . محمد:همین ؟ داوود:آقا کم چیزی نیست من دیروز ۴ ساعت داخل دریچه بودم تمام بدنم درد گرفته ، خیلی سخته ! محمد:چاره ای نیست ، بایدیه فکری کنیم ! نرگس:من یه نظر دارم میکرفن قوی رو با کابل و مدار به یه میکرفن ضعیف وصل میکنیم بعد با استفاده از میکرفن ضعیف سیگنال رو به گوشی انتقال میدیم ! محمد:این خوبه ! آفرین داوود:یه مشکلی هست ،ما همین الان به این نوع فناوری نیاز داریم ولی ساختش حدودا ۲روز طول داره . محمد:من میدونم چی کار کنم سعید رو صدا کردم و براش توضیح دادم کع چی شده . سعید:همین ؟ محمد:سعید کار خودته سعید: ۴۰ دقیقه دیگه آماده میشه محمد:بدووود سعید:با اجازه سعید رفت . داوود:آقا اگه قرار باشه مستقیم سیگنال رو به دستگاه خودمون داخل خونه انتقال بدیم خیلی راهت بایه دستگاه سیگنال سنج شناسایی میشیم ! باید اول برای یه هدف دور ارسال بشه بعد برای ما ! محمد:اون رو می سپرم به فرشید ، قراره امروز وارد عمل بشه .میگم روی پشت بام براتون یه دستگاه دریافت سیگنال قرار بده بعد از اونجا براتون ارسال بشه تا ضعیف تر بشه ، کار دیگه ؟ داوود:ممنون نرگس: ممنون ۴۰ دقیقه بعد سعید: آقا سلام ، تموم شد محمد:ممنون ، برگرد پشت سیستم سعید:چشم محمد:خوب اینم از این زحمت نصبش هم به عهده خودته داوود . داوود:چشم محمد:راستی بچه ها باید به یه بهانه ای یه دوربین دم در خونتون نصب کنید ! که ما بتونیم رفت و امد های بلیک رو کنترل کنیم . داوود:آقا چطور ؟اگه بریم بالای صندلی بخواهیم دوربین نصب کنیم میفهمه ! محمد:مدار برقتون دقیق بالای در ورودی خونس . باید برقارو قط کنیم بعد رسول به جای یه کارمند اداره برق بیاد و درستش کنه در همون لحظه دوربین رو وصل کنه ! چقدر این ماموریت پیچیده شده! داوود:امروز وقت این کار رو نداریم ، باید میکرفن رو وصل کنم ، این قسمت از عملیات برای فردا . محمد:باشه، فردا آماده باشید رسول رو میفرستم ، شما فقط میخواهد نقش بازی کنید . همه:چشم خدا حافظی کردن و رفتن ... پ.ن:مشکل حل شد 😀 ادامه دارد...🖇🌻 آنچه خواهید خواند: داره رمزی حرف میزنه ! از بیرون سفارش میدم . ✨با ما همراه باشید ✨ نویسنده:آ.م
🌳🌳🌳🌳🌳🌳 🌳🌳🌳🌳🌳 🌳🌳🌳🌳 🌳🌳🌳 🌳🌳 🌳 رمان✨امنیتی ✨ موقع رفتن یه چیزی یادم اومد برگشتم و به آقا محمد گفتم نرگس: آقا یه موضوعی هست ! محمد:چه موضوعی ؟ نرگس:من یه دختر تنها با یه مرد غریبه داخل یه خونه ... محمد:آره خودمم به فکرش بودم ، ولی باید طبیعی جلوه بدیم ! پس امشب رو فقط شما برو خونه ، وقتی که رسول رو به عنوان برق کار فرستادم بلیک رو به بهانه شناسایی مشکل از خونه میکشونید بیرون ، بعد آقا داوود به رسول میگه که خوب درستش کنه چون شبا خونه نیست و سره کاره و اگه شب خراب بشه برقا قط بشه تو مترسی ، دیگه شما فقط خودت خونه ای و داوود میاد اداره یا میره خونه خودش، اینطوری بلیک هم شک نمیکنه که شبا داوود نمیاد خونه . نرگس:ممنون . ۷ ساعت بعد آقا داوود میکروفن جدید رو نصب کرده بود و از داخل دریچه اومد بیرون . گفتم نرگس: تموم داوود:تموووووم نرگس:خوب الان درسته داوود:باید باشه نرگس:خوب گوش کن ! داوود:صبر کن ، بیا بزن در گوشت . گوشی رو زدم در گوشم ، داشت با تلفن حرف میزد . داوود:چی میگه؟ نرگس:داره رمزی حرف میزنه! داوود:پس فکر همه جاش رو کرده ! نرگس:باید بدیم آقا علی تا رمز گشاییش کنه ! داوود:امشب که رفتم سایت میبرم بهش میدم نرگس:آقا محمد بهت گفت ؟ داوود:اره ، گوش بده ببین چی میگن هرچی گفتن بنویس . نرگس:باشه ، تا چند روز باید ادامه بدیم ؟ داوود: تا وقتی که بازی به نفع ما برگرده و اون چیزی که میخواهم رو به دست بیاریم . نرگس:داره میگه مربا آلبالو بیشتر از ترشی دوست دارم ! داوود:واقعا؟تا اونجایی که من توی این ۲ سال متوجه شدم آلبالو یعنی خون !بقیش رو نمیدونم ، گوش بده . نرگس:باشه . ۲ ساعت تموم با تلفن حرف زد ! چی میگفت؟اسم اون شخص پشت تلفن رکس بود ، چند بار اسمش رو آورد . ساعت ۷ بود رفتم یه چیزی درست کنم ناهار هم نخورده بودم . داوود گفت داوود:از بیرون سفارش میدم نرگس:خوبه ! منم میرم ببینم این دختره چی کار میکنه . رفتم پشت سیستم و دوباره شروع کردم به گوش کردن عراجیف این یارو . چند دقیقه بعد زنگ در خونه رو زدن ، رفتم دم در ، باز کردم دیدم آقا سعیده ! گفتم:س.سلام سعید:سلام خانوم ، غذاتون رو آوردم . غذا گرفتم و گفتم ممنون و رفتم داخل . فقط یدونه بود ! رفتم و بازش کردم دیدم یه یادداشته و جعبه بعدی رو باز کردم که غذا بود . همون لحظه داوود آومد گفت که میره سایت ، گفتم چرا غذا یکیه ؟ داوود:من میرم سایت میخورم ، خدا حافظ ‌. پ.ن: 😘😉 ادامه دارد...🖇🌻 آنچه خواهید خواند: رسول خوب نصبش کن معلوم نباشع ! ✨با ما همراه باشید ✨ نویسنده:آ.م
اینم ۲ پارت امروز 🌻💕🖇🕊