هدایت شده از ادبستان صدرا
#فرصت_تجربه
تا قبل از آشنایی با نظام نامه مدیریت تمایلات استاد پناهیان، اجازه حتی کبریت 🔥دست گرفتن را به پسرم👦🏻 نمیدادم. پس از آشنایی دیگر هر بار پسرم به سراغم میومد که میخواد خودش تخم مرغ🥚🥚 درست کنه به او اجازه میدادم؛ ولی خودم در کنارش میایستادم و در حالی که مشغول کار خود بودم اونو هم زیر نظر 👀میگرفتم.
بسیار برایش تجربه لذتبخشی بود تا جایی که از اون به بعد خودش حتی در تنهایی تخم مرغ درست میکنه و من هم بعد از چند بار مشاهدهگریش متوجه شدم که از پس این کار بر میاد.
🌸خط قرمز برای فعالیت بچهها جان خودش، جان دیگری، و اینکه حلالی حرام بشه و بالعکس هست. البته این جابجایی حلال و حرام هم شرایطی داره. چون بچه نمیدونه حلال چیه، حرام چیه. اگر به بچهها فرصت تجربه کردن ندیم، وقتی بزرگ شدند این عقدهها در قالب خشونتهای رفتاری بروز میکنن و آثار بدش بیشتره
#مادر_و_کودک_ادبستانی
#تجربهی_مادری
#ادبستان_صدرا
هدایت شده از ادبستان صدرا
بچهها دیروز تو حیاط تا تونستن خاک بازی کردن. نصف بیشتر خاک رو توی موهاشون🧒🏻👧🏻 پیدا کردم🧐. اگر قبلاً بود فقط حرص میخوردم😖 و داد و بیداد🤯🗣.
ولی با یه حموم رفتن🛁 که قبلش آب بازی💦💦 بود بعد حمام و شستن حیاط، بدون عصبانیت تموم شد.👌
تازه خیالمم راحت شد که بچهها بازی کردن خودشونو تخلیه کردن. تازه توی آفتاب 🌞هم ویتامین کسب کردن.😂
🌸خیلی کارها که از نظر بچه لذت بخش هست، و باعث تقویت هوش میشه، برای ما کثیف کاری به نظر میاد. یکی از راههای افزایش هوش، استفاده از طبیعت هست. بویژه خاک، عنصری که هم دستورزی را تقویت میکنه و هم باعث ایجاد نشاط میشه. برای تربیت بهتر کودک، از این عناصر بایست بهره بیشتری ببریم.
#مادر_و_کودک_ادبستانی
#تجربهی_مادری
#ادبستان_صدرا
هدایت شده از ادبستان صدرا
یک کاری رو خوب بلد بودم.
استفاده از افعال ب دار یا نون دار !!! برای بچههام🧒🏻👧🏻👶🏻🧒🏻
بردار، ببر، بیار، نریزی، .....
انگار که خودم به همین سبک بزرگ شده بودم، بایست همین نسخه رو برای بچههام هم میپیچیدم😔
اونها هم از هر ۵ درخواست من(بهتره بگم اوامر من) یکی، اون هم شاید نصفه نیمه عمل میکردن.😖
از همه مهمتر توجه نداشتم اونها در چه موقعیتی هستن. مثلا اگر در حین دیدن یک برنامه کارتونی بودن و من حرفم را میزدم، واضح بود که نتیجه بی توجهی هست.
تا اینکه در یک کتابی 📖خوندم به جای این همه بکن نکن، با سوال از کودک خودتون درخواست کنید.
مثلا ممکنه اتاقتو جمع کنی؟ میشه اون کتاب رو به من بدی؟ میتونی برای بردن اینها کمکم کنی؟ و ....
خلاصه دریچهای از تحول به روم باز شد.✨
انگار آب روی آتش بود. هم تا حدی به یک مادر فهمیده😌 تبدیل شده بودم و هم بچههام واکنش منفی نشون نمیدادن.
از همه مهمتر توجهم به موقعیت فرزندانم بیشتر شده بود. مثلا وسط کار مورد علاقهی خودشون صداشون نزنم یا درخواستی نکنم.
هرچند که گاهی از دستم در میره و امری حرف میزنم😁 ولی به تمرین خودم همچنان دارم ادامه میدم.👌
🌸یکی از راههای ارتباط گیری با بچهها درک شرایطشون هست. حواسمون باشه کار کودک از نظر خودش مهم هست هر چند از نظرِ منِ بزرگتر نتیجه کارش یک چیز بیهوده باشه که به کار هم نیاد.
در انتخاب کلمات دقت کنیم. بچهها از خود ما یاد میگیرند که چطور حرف بزنند و چطور درخواست بدن.
#مادر_و_کودک_ادبستانی
#تجربهی_مادری
#ادبستان_صدرا
هدایت شده از ادبستان صدرا
#راه_حل_بهتر
توی جلسات مادرانهی مدرسه، از مسوولین شنیده بودم که وقتی بچهها براشون اتفاقی میفته، اول خوب گوش کنید، بعد همدلی و بعد هم با هم راه حلی براش پیدا کنید.
چند وقتی بخاطر صلاحی که خودم و همسرم در نظر گرفته بودیم و شاید بشه گفت یه تنبیه غیرفوری و غیر معین بود، پسرمون رو از کوچه رفتن محروم کردیم.( اما این محرومیت فقط مربوط به بازی بود، و خرید کردن ایشون سرجاش بود) و در این مدت که برای خرید میرفت بچهها بهش میگفتن نمیای بازی و میگفته نه!!!
بعد از گذشت مدتی دوباره با اجازهی خودمون، پسرم رفته بود کوچه تا یک ساعت بازیش رو انجام بده، هنوز ده دقیقه نگذشته ناراحت و برآشفته اومد توی خونه و داد کشید و با ناراحتی گفت: من دیگه نمیرم کوچه؛ همش تقصیر شماست بچهها من رو بازی ندادن
من اولش تو دلم گفتم بهتر😉
اما بعد که دیدم ناراحتیش زیاده پیشش رفتم و گفتم بهم بگو چی شده؟
گفت بچهها میگن تو نیومدی کوچه ما هم بازیت ندادیم دیگه.
گفتم آره حق دارن، گفت: شما اجازه نمیدادید من برم!!
گفتم آره ما اجازه نمیدادیم شما بری، اما الان دیگه اجازه داری، بیا برا مشکلمون راه حل پیدا کنیم.
اولش کمی غُر زد و بعد کم کم با نوازش آرومتر شد، و یه چند تا پیشنهاد داد و با هم تحلیل کردیم و دیدیم خوب نیست.
گفت شما بگو چکار کنم؟
گفتم میخوای بچهها رو خوشحال کنی تا اونا باهات بازی کنن؟ گفت: آره. بهش پول دادم و گفتم برو برا همهتون بستنی بخر ( این باشه شیرینی برگشتت به بازی)
فورا چشماش برق زد😍 و پرید و رفت بستنی خرید و توی گرمای تابستون با هم خوردن.
بچههای کوچه که با بستنی خوشحال شده بودن، پسرم رو به بازیهاشون راه دادن و .....
🌸اهمیت دادن به مشکل بچهها و پیدا کردن راه حل اونم با کمک خودشون، بهشون یاد میده مشکلات تو دنیا قابل حله و فقط کافیه مهارت حل مشکل رو یاد بگیری و تمرین کنی.
فقط کافیه ما بزرگترها مساله را از زاویه بچهها ببینیم و در این بین هیچ چیز به اندازه همدلی به حل مساله کمک نمیکنه.
#مادر_و_کودک_ادبستانی
#تجربهی_مادری
#ادبستان_صدرا
هدایت شده از ادبستان صدرا
درس بزرگ
روزهای بد کرونایی😈 و استفاده زیاد از فضای مجازی📱، توی خونه ما کمی عادی شده بود.
مَنِ مادر👩🏻 برای امور کاری و پدر خونه🧔🏻 برای رونق کسب و کار روزانه چند ساعت رو مشغول لپ تاپ و سیستم کامپیوتر بودیم و غافل از اینکه بچهها دارن میبینن👀 👁
چند ماهی بود که دچار چالشی جدید شده بودیم و پسر ۸ سالهمون مرتب تقاضا داشت که بهش گوشی بدیم تا بازی کنه و وقتی مقدار مصرف و قانون رو یادآوری میکردیم میگفت که نه وقت من خیلی کمه 🤯و اعتراض میکرد و من هم نگران از این موضوع؛ چون داشت به فرزند کوچکترمون هم سرایت میکرد.😥
با وجود اینکه ما ساعتهایی برای دورهم بودن و بازیهای خانوادگی و تفریحشون وقت میگذاشتیم اما انگار به چشمش نمیومدن.
یه شب یه فکری به ذهنم زد، 💫 تصمیم گرفتم لحظات خاطره انگیزمون رو به چشم بچهها بیارم😉
وقتی بابا اومد و وقت بازی خانوادگیمون شد، دفتر و مداد آوردیم تا خوشگذرونیهامون رو نقاشی کنیم.🎨
من نقاشی حرم رفتن🕌 و پارک و رستوران و ... رو کشیدم؛ باباشون نقاشی سفر به کویر و بازی و ...کشید.
و مخصوصا به همدیگه نشون میدادیم تا تذکر باشه🙃🙂
اما روی دیگهی سکه رو پسرمون تعیین کرد و چنان رکبی بهمون زد که دقیقا اینطوری شدیم👈😯😧
دست به کار شد و اول نقاشی یه جشن تولد با کیک🎂 ۵ طبقه رو کشید و گفت دوست داره یه همچین تولدی داشته باشه.😂
یه دوچرخه ی 🏍 به قول خودش شیک کشید و گفت اینم هدیهی تولدم🎁
خودش رو بین پدر بزرگ👴🏻 و مادربزرگش👵🏻 کشید و گفت که دلش براشون تنگ شده و دوست داشت پیش اونها زندگی میکرد.
خونهمون رو کشید، باباش پشت کامپیوتر، من جلوی لپ تاپ و داداش کوچولو هم در حال بازی و خودشم در حال گوشی بازی😔
با اینکه چند تا نقاشی دیگه هم از لحظات خوبمون کشید اما حرف دلش رو زده بود و ما متنبه شده بودیم.
تصمیم گرفتیم و خداروشکر عملی هم کردیم، ساعتهایی که بچهها خوابن رو به کارمون در فضای مجازی اختصاص دادیم و الحمدالله مشکلمون کمتر شد.
🌸و چه خوب گفت اون بزرگی که میگه بچهها آن چیزی میشوند که ما هستیم نه آن چیزی که میخواهیم.
#مادر_و_کودک_ادبستانی
#تجربهی_مادری
#ادبستان_صدرا
هدایت شده از ادبستان صدرا
🔶حق انتخاب
توی خونه ما ساعت ده شب، ساعت خوابه.😴 وقتی چراغها را خاموش میکردیم همه توی جامون میخوابیدیم.
اما این قانون وقتی مهمون داشتیم استثنا میشد. چون گاهی مهمانها🧔🏻🧑🏻👧🏻👩🏻 تا یازده شب یا بیشتر بودند. پسر شش ساله من🧒🏻 هم میخواست این جور مواقع با پدرش بخوابه و پدرش هم پیش مهمان بود و به احترام مهمان صبر میکرد.
تصمیم گرفتم برای این مسئله یک راهکاری پیدا کنم.
یک شب که مهمان داشتیم و ساعت یازده شده بود و پسرمم 🧒🏻خوابش گرفته بود اذیت میکرد، رفتم بهش گفتم :« پسر گلم خودت انتخاب کن، میتونی الان بری بخوابی تا فردا بتونی بری مدرسه و سرحال باشی یا پیش بابا بشینی و فردا خسته باشی و نری مدرسه؟ انتخاب با شما»
این حرف رو زدم و رفتم آشپزخانه تا برای مهمونا میوه🍊🍇 بیارم.
وقتی برگشتم، دیدم پسرم همچنان پیش پدرش نشسته و غُر میزنه، فکر کردم انتخابش بیدار موندن هست، بهش گفتم "ممنون که انتخاب خودت را کردی" و رفتم.
ولی پنج دقیقه بعد، بالش به دست دیدمش😊
خلاصه اینکه انتخابش مدرسه فردا شد؛ هرچند براش، اون موقع خوابیدن سخت بود،
ولی اومد کنار پدرش و خدارو شکر خوابش 😴برد.👌
🌸بچهها هم مثل ما آدم بزرگها انتخاب دارند و باید به انتخابهاشون احترام بگذاریم و بدونیم اون ها هم دوست دارند مستقل باشند.
#مادر_و_کودک_ادبستانی
#تجربهی_مادری
#ادبستان_صدرا
هدایت شده از ادبستان صدرا
در یک دورهمی خانُمانه بودیم. هوا سرد نبود. ولی دخترم👧🏻 بهانه داشت، لباس گرم پوشیده🧤🧦🧣 بود و مرتب میگفت سرده.❄️
بقیه خانمها تذکر🗣 میدادن که سرد نیست، هوا خوبه و ...
ولی من👩🏻 بغلش کردم گفتم: سردته؟ آدم وقتی سردش باشه دوست داره پیش مادرش بمونه تا گرمش بشه.😍 تا هر وقت دوست داری بغلم باش، گرم شدی برو بازی کن.😌
تو بغلم موند و بعد دقایقی رفت و بازی را ادامه داد.👌
🌸گاهی بچهها به هر دلیل مثل خوابالو بودن، دوری مادر که به نظر بچه طولانی اومده و...شروع میکنند به بهانه گرفتن. کافیه در اون لحظه باهاش همدردی کنیم، حتی خودمون را جاش بذاریم تا بتونیم درکش کنیم و کافیه بچه حس کنه که درک شده، اون وقت دیگه خودش دست از بهانهگیری برمیداره.
#مادر_و_کودک_ادبستانی
#تجربهی_مادری
#ادبستان_صدرا