حجة الاسلام و المسلمین حاج سید عباس
قمر بنی هاشمی بنیانگذار مؤسسه نشر فضائل امیر المؤمنین علی علیه السلام و مؤلف کتاب هایی مانند «شناخت امیر المؤمنین علی علیه السلام » و «فضائل السادات » می نویسند:
در سفری که به همدان داشتم، در حسینیه منزل حاج آقا ولدی استراحت می کردیم.
نگاهم متوجه لوستر سقف شد.
در همان حالِ استراحت به ایشان گفتم:
لوستر امام رضا علیه السلام اینجا چکار می کند؟!
حاج آقا ولدی سریع نشستند و گفتند:
از کجا فهمیدی؟!
گفتم: هنوز اینقدر حالیم هست که اموال آقایمان را بشناسم.
حاج آقا ولدی گفتند: این لوستر داستانی دارد.
گفتم: چه داستانی؟!
گفتند: یکی از تجار تبریز این لوستر را نذر امام رضا علیه السلام می کند.
حاجتش که بر آورده می شود، آن را از بازار تبریز تهیه می کند و به منزلش می برد و آمادهٔ حرکت به مشهد الرضا علیه آلاف التحیة و الثناء برای اداء نذر می گردد.
همان شب حضرت را در رؤیا زیارت می کند که به او می فرمایند: این لوستر را ببر و در حسینیهٔ منزل آقای ولدی نصب کن.
تاجر تبریزی هم امتثال امر ثامن الحجج علیه السلام را می نماید.
به همدان می آید و لوستر را اینجا نصب می کند.
حاج آقا قمر بنی هاشمی خاطراتی ناب و شنیدنی از حاج آقا ولدی دارند مثل رابطه حاج آقا با سید جواد ذاکر.
إن شاء الله محضرشان خواهیم رسید و از ایشان استفاده خواهیم کرد.
#امام_رضا_علیه_السلام
#ولدی
#حاج_نقی_ولدی
#حاج_آقا_ولدی
#حسینیه_موسی_بن_جعفر
#حرم_اهل_بیت
#ولی_خدا
#مکتب_اهل_بیت
#تشنگان_کوثر
#سید_عباس_قمر_بنی_هاشمی
حاج آقا ولدی در واپسین روزهای عمر مبارکشان چندین مرتبه فرمودند:
به دوستان ما سلام مرا برسانید و به ایشان بگویید:
دیگر ما شادی و سروری نخواهیم داشت و شادی و سرور ما بعد از فرج امام زمان صلوات الله علیه خواهد بود.
#امام_زمان_علیه_السلام
#ولدی
#حاج_نقی_ولدی
#حاج_آقا_ولدی
#رجعت
#ولی_خدا
#مکتب_اهل_بیت
#تشنگان_کوثر
#انتظار
#شادی_بعد_از_فرج
امام صادق علیهالسلام دربارهٔ یاران امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف میفرمایند:
رِجَالٌ کأَنَّ قُلُوبَهُمْ زُبَرُ اَلْحَدِیدِ لاَ یشُوبُهَا شَکٌ فِی ذَاتِ اَللَّهِ
«آنان مردانی هستند که دلهایشان مانند پارههای آهن است و هیچ تردیدی نسبت به ذات مقدس خداوند ندارند».
بحارالأنوار ج ۵۲ ص ۳۰۸
#ذات_الله
#امام_زمان_علیه_السلام
#ولدی
#حاج_نقی_ولدی
#حاج_آقا_ولدی
#ولی_خدا
#مکتب_اهل_بیت
#تشنگان_کوثر
#یاران_امام_زمان
#یقین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما را که درد عشق و بلای خمار کشت
یا وصل دوست یا می صافی دوا کند
جان رفت در سر می و حافظ به عشق سوخت
عیسی دمی کجاست که احیای ما کند
#امام_زمان_علیه_السلام
#ولدی
#حاج_نقی_ولدی
#حاج_آقا_ولدی
#رجعت
#ولی_خدا
#مکتب_اهل_بیت
#تشنگان_کوثر
#انتظار
#وصل_دوست
#روزگار_جدایی_به_سر_آید
9.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
از زمستان پیاپی به بهارم برسان
بر لبم عرض سلام است به یارم برسان
ما به تکرار دچاریم بگو با یارم
غیر او چاره نداریم، بگو با یارم
رنگ و رو رفته شد آفاق، به دنیا برگرد
ما نخواندیم دعای فرج اما برگرد
آنچه را مانع دیدار شد از دیده بگیر
جز تو ما از همه گفتیم، تو نشنیده بگیر
تو فقط چاره هر دردی و برمیگردی
وعده بی برو برگردی و برمیگردی
روزیِ باغچه آن روز نفس خواهد بود
جای دل، آنچه شکستهست، قفس خواهد بود
از سر مأذنهٔ کعبه اذان میخوانیم
قبلهٔ کج شده را سوی تو میچرخانیم
هر کجا مینگرم ردّ عبورت پیداست
کوچه در کوچه نشانی ظهورت پیداست
تازه این اول قصهست، حکایت باقیست
ما همه زنده بر آنیم که رجعت باقیست
مینویسم که شب تار سحر میگردد
یک نفر مانده از این قوم که برمیگردد
#امام_زمان_علیه_السلام
#بهار
#ولدی
#حاج_نقی_ولدی
#حاج_آقا_ولدی
#رجعت
#ولی_خدا
#مکتب_اهلبیت
#تشنگان_کوثر
#انتظار
در مشهد مقدس در خدمت حاج آقا ولدی نشسته بودیم، که یک نفر پیش من آمد و گفت: می خواهم مطلبی را برایتان بگویم که چند روز است احوال مرا دگرگون کرده است.
او ادامه داد: چند روز قبل ما ایشان را به محل سکونت خودمان در مشهد دعوت کردیم و ایشان پذیرفتند و تشریف آوردند.
من آشنایی زیادی با ایشان نداشتم و نگران بودم.
بدون اینکه به کسی چیزی بگویم در دلم با حضرت رضا نجوا می کردم که آیا واقعا این مرد ولی خداست؟
در همان حال همسرم که در آشپزخانه مشغول طبخ غذا بود بدون اینکه با من حرفی زده باشد در دلش به امام رضا صلوات الله علیه گفته بود اگر ایشان ولی خدا هستند همین الان انگشترشان را به همسرم بدهند و در کمال تعجب می بیند همان لحظه حاج آقا ولدی مرا صدا زدند و انگشترشان را از دستشان درآورده و به من دادند و گفتند: بگیر، این برای تو باشد.
وقتی خانمم این ماجرا را برایم تعریف کرد من متحیر شدم و با هیچ کس سخنی نگفتم. تا اینکه امروز بعد از چند روز به دیدار ایشان آمدم اما هنوز در دلم تردید وجود داشت. وقتی بر ایشان وارد شدم و سلام کردم، ایشان بلافاصله بعد از پاسخ سلامم، بدون اینکه ما از ماجرای آن شب چیزی گفته باشیم، گفتند: هنوز تردید دارید؟! مگر من انگشتر را به شما ندادم؟! مگر خانوادهٔ شما از حضرت رضا صلوات الله علیه نخواسته بودند تا بفهمند؟!
آن شخص درحالی که به سختی سخن می گفت و درونش ترسی نهفته بود، ادامه داد:
انگار این مرد همه چیز را می داند و از من پرسید: حال باید چه کنم؟
به او گفتم: حال که از طرف علی ابن موسی الرضا صلوات الله علیه برایت یقین شده که ایشان ولی خدا است، اطاعت از ایشان بر شما واجب است.
#ولدی
#حاج_نقی_ولدی
#حاج_آقا_ولدی
#علم_حضوری
#ولایت_کلیه
#ولی_خدا
#مکتب_اهل_بیت
#تشنگان_کوثر
میرزا ابوالفضل نوری رفیق نزدیک آقا سید جواد ذاکر که گاهی با هم خدمت حاج آقا ولدی می رسیدند، می گوید:
یک بار که خدمت حاج آقا ولدی رسیده بودم، شب در همان اتاقی که ایشان استراحت می کردند خوابیدم.
سحر ناگهان از خواب پریدم، دیدم که در و دیوارِ اتاق و همه چیز مشغول ذکر« سبّوح قدّوس» هستند.
وقتی دقت کردم متوجه شدم که حاج آقا ولدی مشغول نماز شب هستند و با ذکر ایشان تمام اشیاء ذکر می گویند.
صبح که ماجرا را برایشان تعریف کردم گفتند:
شاید خواب دیده ای!
#ولدی
#حاج_نقی_ولدی
#حاج_آقا_ولدی
#ولی_خدا
#مکتب_اهل_بیت
#تشنگان_کوثر
#سید_جواد_ذاکر
#میرزا_ابوالفضل_نوری
بزرگواری از اهالی همدان می گفتند:
اولین بار که حاج آقا ولدی را در روضه، زیارت کردم، تحت تأثیر حالات و گریه های ایشان قرار گرفتم.
خیلی دلم می خواست با ایشان از نزدیک آشنا شوم تا این که در مجلس روضه ای که بر پا کردیم ایشان شرکت کردند.
خیلی خوشحال شدم که می توانم با ایشان بیشتر آشنا شوم.
بعد از این که مدتی از آشنایی ما گذشت شک کردم که آیا واقعاً ایشان ولی خدا هستند؟
توسل سنگینی بر می دارند. گفتند که چه دعاها و زیارت ها و نمازهایی خواندند.
می گفتند: بعد از این توسل خواب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را دیدم در حالی که صحابهٔ بزرگوار ایشان مانند سلمان و ابوذر و مقداد و ... در محضر ایشان بودند.
ایشان در حالی که حاج آقا ولدی را به من نشان می دادند، گفتند: دربارهٔ ایشان شک می کنی؟!
ایشان از تمام صحابهٔ من برتر و بالاتر هستند.
این بزرگوار همچنان از این رؤیا متحیر بود.
#ولدی
#حاج_نقی_ولدی
#حاج_آقا_ولدی
#ولی_خدا
#مکتب_اهل_بیت
#تشنگان_کوثر
مدتی طبق قرار قبلی، ساعت ۹ صبح به محضر حاج آقا ولدی می رسیدیم و ایشان هر روز حدود یک ساعت، کتابی را که یکی از عرفا در زمان حیاتش برای خود نوشته و در آن زندگی نامه و نحوهٔ سیر و سلوکش را آورده بود، برای حضار قرائت می کردند.
پس از حدود ده روز که از خواندن کتاب گذشته بود، وقتی حاج آقا ولدی این قسمت از کتاب را خواندند که نویسنده گفته بود:
« روزی به دلم الهام شد و همراه همان شخصی که در معدن بود و با راهنمایی و همکاری برخی دوستان به دنبال استخراج دفینه رفتیم و ... »
ناگهان حاج آقا ولدی با صورت برافروخته کتاب را به سمت دیوار پرتاب کرده و فرمودند:
از کی تا حالا راه سلوک و قرب الی الله سر از دفینه در آورده است؟!
حیف آن کاغذ...
حیف آن چاپ...
حیف وقتی که انسان بگذارد و این را بخواند...
کجا راه خدا و اهل بیت صلوات الله علیهم اجمعین سر از دفینه در می آورد؟!
آیا از خدا شرم نمی کنند و خجالت نمی کشند که این اراجیف را می نویسند و چاپ می کنند و مردم را دچار اشتباه می کنند و افتخار هم می کنند؟!
#ولدی
#حاج_نقی_ولدی
#حاج_آقا_ولدی
#غیرت
#مدافع_حریم_اهل_بیت
#ولی_خدا
#مکتب_اهل_بیت
#تشنگان_کوثر
#پریشانی_صاحبنظران
#عرفان
#دفینه
جانباز عزیزی می گفتند:
هر وقت به حاج آقا ولدی می گفتیم: دست ما را هم بگیرید، می گفتند: من! دست شما را بگیرم! یک نفر باید دست من را بگیرد! من جلوی پای خودم را هم نمی بینم!
ایشان ادامه دادند: چند سالی بود که کربلا قسمتم نشده بود. نگران بودم از سفر اربعین آن سال هم باز بمانم.
به حاج آقا ولدی شکایت کردم که می ترسم امسال اربعین هم توفیق زیارت را از دست بدهم.
ایشان گفتند: نه، مطمئن باش. امسال سید الشهداء سلام الله علیه زیارت شما را امضاء کرده اند.
در ظاهر طوری عمل می کردند که کسی گمان نکند ایشان ویژگی خاصی دارند و دور ایشان جمع شوند ولی اهلش می دانستند که ایشان به همه چیز آگاه و دارای ولایت می باشند.
#ولدی
#حاج_نقی_ولدی
#حاج_آقا_ولدی
#علم_حضوری
#ولایت_کلیه
#ولی_خدا
#مکتب_اهل_بیت
#تشنگان_کوثر
#کتمان
#پرهیز_از_شهرت
23.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فیلمی از بدرقهٔ جمعی از زائران امام حسین علیه السلام در ترمینال همدان که حاج آقا ولدی هم در آن حضور دارند.
دوباره مرغ روحم هوای کربلا کرد
دل شکسته ام را اسیر و مبتلا کرد
ز سر گذشته اشکم، به لب رسیده جانم
که هر چه کرد با من فراق کربلا کرد
شود تمام هستی فدای آن دو دستی
که غرق بوسه با اشک علی مرتضی کرد
نگشت آنی آن دست جدا ز دامن دوست
اگر چه تیغِ دشمن ز پیکرش جدا کرد
جز از برای داور دو تا نگشت اکبر
چه شد که خصم کافر جبین او دو تا کرد
سزد همه جوانان حنا ز خون ببندند
که جا به حجلهٔ خون یتیم مجتبی کرد
فدای آن جوانی که در نمازِ ایثار
ز خون وضو گرفت و به اکبر اقتدا کرد
فدای شیر خواری که وقت جان نثاری
دو چشم خود ببست و دو لب به خنده وا کرد
فدای آن شهیدی که زیر تیغ قاتل
سرش بریده گشت و به شیعیان دعا کرد
فدای جسم پاکی که قطعه قطعه گردید
ز قطره قطره خونش حسین را صدا کرد
فدای آن شهیدی که در کنار سنگر
به گریه یا حسین گفت به خنده جان فدا کرد
برات کربلا را کسی گرفت میثم
که رو برای ایثار به سوی جبهه ها رفت
#امام_حسین_علیه_السلام
#کربلا
#ولدی
#حاج_نقی_ولدی
#حاج_آقا_ولدی
#اشک
#عشق
#ولی_خدا
#مکتب_اهلبیت
#تشنگان_کوثر
#زیارت
#عشق_بازی
#عشق_بازی_کار_هر_شیاد_نیست