eitaa logo
حاج نقی ولدی
1.4هزار دنبال‌کننده
125 عکس
232 ویدیو
0 فایل
شرح حالات فخرالائمه، یگانه ی دوران ها، ولی خدا حاج نقی ولدی، گریه کن بی نظیر حضرت اباعبدالله الحسین سلام الله علیه https://zil.ink/haj_naghi_valadi
مشاهده در ایتا
دانلود
حاج آقا ولدی فرمودند: در چهار ساله دوم انتخابات ریاست جمهوری آقای سید محمد خاتمی، از طرف حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام مأمور شدم پیغامی به ایشان برسانم. فرمودند: اینکه چطور وارد کاخ ریاست جمهوری شدم، بماند. چون تا کسی را نشناسند و هماهنگی قبلی صورت نگرفته باشد، به داخل راهش نمی دهند. اما وقتی آقای خاتمی متوجه حضور من در دفتر کارشان شدند، با تعجب پرسیدند: شما که هستید؟ و اینجا چه می کنید؟ ایشان فرمودند: به آقای خاتمی گفتم: اینکه بنده چه کسی هستم، مهم نیست. اما حامل پیغامی از طرف حضرت هستم. حضرت سلام الله علیه می فرمایند: شما برای رأی آوردن در این انتخابات، به پابوس علی ابن موسی الرضا علیه السلام رفته اید و با ایشان عهد بسته اید که در صورت پیروزی در این انتخابات به این ۱۰ عهد، وفا خواهید کرد. از طرف حضرت مأمور شده ام و آمده ام بگویم وقتی پیروز شدید به عهدتان وفا کنید و پایبند عهدتان باشید. و حاج آقا ولدی تک تک عهدهایی که آقای خاتمی با حضرت رضا سلام الله علیه بسته بودند و روی کاغذی نوشته بودند برایشان با جزییات خاطر نشان می کنند، طوری که اشک از دیدگان آقای خاتمی جاری می شود و تصدیق می نماید. در هنگام خداحافظی آقای خاتمی با گریه از ایشان خواهش می کنند که یک هفته ای مهمان ما باشید و ایشان قبول نمی کنند و می فرمایند اجازه ندارم بیشتر اینجا بمانم. آقای خاتمی می گویند: اهل کجایید؟ اجازه دهید بگویم شما را به مقصدتان برسانند. ایشان می فرمایند: اهل ناکجا آبادم و به ناکجا آباد می روم و نیازی نیست که مرا برسانید. خودم از همان راهی که آمده ام، بازمی گردم. فقط به عهدی که با خدا در محضر امام رضا سلام الله علیه بسته اید وفا کنید. حاج آقا ولدی، در حالی که آقای خاتمی منقلب و گریان بودند آنجا را ترک‌ می کنند. سپس به حقیر با غصه فرمودند: مگر آقای خاتمی به عهدش پایبند بود؟ ایشان گریستند و فرمودند: آقای خاتمی به عهدش وفا نکرد.
14.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهریار باوفا_ قسمت دوم سخنان یکی از علماء و خطبای محترم همدان را که مایل نبودند تصویرشان پخش شود می شنوید. زان یار دلنوازم شکریست با شکایت گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم یا رب مباد کس را مخدوم بی عنایت رندان تشنه لب را آبی نمی‌دهد کس گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت چشمت به غمزه ما را خون خورد و می‌پسندی جانا روا نباشد خونریز را حمایت در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود از گوشه‌ای برون آی ای کوکب هدایت از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود زنهار از این بیابان وین راه بی‌نهایت ای آفتاب خوبان می‌جوشد اندرونم یک ساعتم بگنجان در سایه عنایت این راه را نهایت صورت کجا توان بست کش صد هزار منزل بیش است در بدایت هر چند بردی آبم روی از درت نتابم جور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت https://zil.ink/haj_naghi_valadi https://eitaa.com/Haj_Naghi_Valadi