eitaa logo
شهیـــღـد عِشـق
830 دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
1.1هزار ویدیو
40 فایل
کانال بایگانی شد... به یاد شهیــღـد محمــღـدحسین محمـღـدخـانی کپی حلال حلال اینستا «آرشیو عکس ها و فیلم های شهید»👇🏻 https://instagram.com/hajammar_313
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊🕊چه زيبا ملائك شدند زيستند همان ها كه هستند ولي نيستند ! کسانی كه در جمع ما بوده اند ولي حيف نفهميده ايم كيستند🕊🕊 ❤️🌱 🆔 @hajammar313 🔷🔸
*﷽* 🌹 {😔الهي و رَبِّي مَن لي غَیرُک😔} مناجات با خـدا به روی چهره ی من رد پای تشنگی است لبم دچار ، به آب و هوای تشنگی است به ذکر حضرت بارانِ عشق مشغولم دوباره روی لبم ربنای تشنگی است به زیر سایه ی ابرِ کرامتم ... خیسم صدای چک چکِ اشکم صدای تشنگی است « أَلا بِـــذِكرِاللَّهِ تَطــــمَئِنُّ القُلُـــــوبُ» 🚩🌹🌹🌹✌🌴🌹🌹🌹🚩 ❤️🌱 🆔 @hajammar313 🔷🔸
شب جمعه است، بیاحال مرا بهترکن فکر دلواپسیِ قلب منه مضطر کن این‌شب‌جمعه اگرمقصدتوکرببلاست نزد ارباب دعایی به منه نوکر کن ❤️🌱 🆔 @hajammar313 🔷🔸
امیر سری تکان داد و گفت: - این فروغ چند تا هم اعزام مدلینگ به کشور دبی داشته. دخترا رو به اسم فشن شو می برده و بعد هم فضا رو طوری براشون فراهم می کرده که سراغ کار هی دیگه برن بی دغدغه! سکوت اتاق از روی استیصال نبود، تاسف مشترک وقتی به درد می رسد که تو بیداری و بینایی؛ اما کسانی هستند که خودشان را در سیلاب می اندازند و به روی غرق نجاتشان چنگ می کشند. می روند تا غرق شوند. الآن در جامعه این افراد و کارهایشان برای زن ها نماد تمدن هستند و امیر و یارانش نماد......؟ فضای مجازی که پر شده از بدگویی به همین پاسداران امنیت! امیر رو به سید گفت: - این آقای وزارت خونه ای منصبش چیه؟ سید نگاهی به جمع کرد و گفت: - .......وزیر! - چی؟......وزیر؟ - قلابی یا رسمی؟ - .... یا .....سید؟ سید دست گذاشت زیر چانه اش و گفت: - متاسفانه ...... وزارت خونه ی ...... امیر همانگونه که نگاهش مات بود لب زد: - یه گذشته ای داره و یک دلیل برای ارتباط حالاش با دار و دسته ی فروغ. هر دو تاش و البته میزان ارتباط با فروغ! رو کرد سمت آرش: - ارتباط ماهواره ای اینا رو ردگیری کن و ذره ای از کارشون دیگه ازت پنهون نمونه! بلیط هم بگیر باری من. برای ساعت چهار فردا؛ شیراز! بلند شد تا برود و دوباره برگشت سمت آرش: - نقشه کامل از محل رفت و آمد این نه زن، نقشه محل مسکونی و محل کارشون، میزان ارتباط کاری هر شهرستان در خود اون شهر با موسسات همسوشون رو می خوام! حامد رو توجیه کن تا کمکت کنه! قبل از این که در را باز کند سید گفت: - مشکل من رو حل کنید. امیر تمام صورت برگشت سمت سید: - به ما سخت اجازه میدن که روی این مسئول سوار باشیم. امیر سری به تاسف تکان داد و گفت: - تا میرم گزارش تیم خانم سعیدی رو بگیرم برات بیارم، نامه رو تنظیم کن خودم پیگیر میشم.... برای تو دو روز هم کافیه! به طول زمان فکر نکن به داده ها و دریافت ها و توان خودت فکر کن. نمیشه کاری کرد! ایمیل هاشو هم با دقت بررسی کن. ایمیل های فروغ را هم همین طور. شبکه ای کنترل کنی اتصالات رو پیدا می کنی. همه اینا تا فردا! برو سمت سفارت خونه ها! کمک شهاب کن! هنوز اسم شهاب کامل از دهان امیر بیرون نیامده بود که صدرا سراسیمه رسید: - آقا سید این برای یک ساعت دیگه مچ شده! سر همه خم شد روی برگه ای که صدرا آورده بود. اول از همه شهاب واکنش نشون داد و بدون اینکه توضیحی بدهد از اتاق بیرون رفت. سید در نگاه امیر خیره شد و گفت: - قرار تمام عوامل با فروغ! مکان رو نگفته اما! شهاب که رفت امیر برگشت و نشست پشت صفحه مانیتور. نگاه همه خیره به صفحه بود و مسیر شهاب را دنبال می کردند. برای امیر مهم بود قبل از آن که عملیاتی در کشور رخ بدهد، شناسایی و پیشگیری کند. اما این هم مهم بود که به دشمن حالی کند هر جایی باشند، نیروهایش مثل عقاب بالای سرشان هستند. این چند پرونده که در سال های اخیر کار کرده بودند همه اش مقابله با افرادی بود که در همین آب و خاک بزرگ شده بودند؛ اما به خاطر پول و شهرت و شهوت، خیانت های وحشتناکی در حق مردم ایران کرده بودند. سینا همیشه می گفت «نگویید خیانت بگویید جنایت.» امیر مردم کشورش را دوست داشت. ایران را می پرستید؛ آن قدری که با وجود رتبه دو رقمی کنکور و بورسیه شدن در کانادا و دعوت نامه داشتن از چند دانشگاه برتر دنیا، باز هم دلش خواسته بود که همین جا بماند و از دیدن همین آب و هوا و مردمش در کوچه و خیابان لذت ببرد. این فقط حال خودش نبود، شهاب هم برگزیده جشواره خوارزمی بود و تیم آرش که برگزیده ریاضی بودند و برترین هکرها و رمز شکن های دنیا! زیر لب برای سلامتی شهاب دعا خواند و چشم دوخت به صفحه ها که مسیر حرکت شهاب و آن ها را نشان می داد. شهاب با موتور خودش را رساند به آخرین محلی که فروغ مستقر بود. تا رسید، فروغ در ماشینی شاستی بلند کنار مردی سوار شد که راننده اش اولین برا دیده می شد. شهاب گزارش حرکت را به آرش داد. بچه ها پشت سیستم مستقر بودندو مسیر وقتی برایشان پر سوال شد که حرکت شد به سمت پیست آب علی. سینا متاسف گفت: - شهاب لباس مناسب اونجا تنش نیست! امیر صلاح نمی دید تیم ارسال کند. باید موقعیت را در نظر می گرفتند. شهاب از تیررس دوربین های شهری دور شده بود و تنها راه ارتباطی خودش بود: - تمام دوستان شاسی بلند اون خونه این جان و من! آقا اگه سوار شدن برن پشت کوه منم میرم ارتباط قطع شد نگران نشید! صدای شهاب کمی می لرزید و سینا دوباره غر زد: - لباسش کمه. سرده اونجا!و مشت کوبید روی میز. شهاب تماس گرفت و گفت: - آقا من شارژ موبایلم رو نیاز دارم. شاید نتونم مدام تماس بگیرم. اما تصویر رو می فرستم. 🕸🕸🕸🕸🕸ادامه دارد🕸🕸🕸🕸🕸 ⭕️کپی، فوروارد حرام⭕️ ❤️🌱 🆔 @hajammar313 🔷🔸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️🍃❤️🍃 *﷽* 🍃❤️🍃 ❤️🍃 🍃 برادران و خواهرانم! جهان اسلام پیوسته نیازمند رهبری است؛ رهبری متصل و منصوب شرعی و فقهی به معصوم. خوب میدانید منزّه‌ترین عالِم دین که جهان را تکان داد و اسلام را احیا کرد، یعنی خمینی بزرگ و پاک ما، ولایت‌فقیه را تنها نسخه نجات‌بخش این امت قرار داد؛ لذا چه شما که به‌عنوان شیعه به آن اعتقاد دینی دارید و چه شما که به‌عنوان سنّی اعتقاد عقلی دارید، بدانید [باید] به دور از هرگونه اختلاف، برای نجات اسلام خیمه ولایت را رها نکنید. خیمه، خیمه‌ی رسول‌الله است. اساس دشمنی جهان با جمهوری اسلامی، آتش زدن و ویران کردن این خیمه است. دور آن بچرخید. و الله و الله و الله این خیمه اگر آسیب دید، بیت‌الله الحرام و مدینه حرم رسول‌الله و نجف، کربلا، کاظمین، سامرا و مشهد باقی نمی‌ماند؛ قرآن آسیب می‌بیند. 🍃 🍃❤️ 🍃❤️🍃 🍃❤️🍃❤️ ❤️🌱 🆔 @hajammar313 🔷🔸
سحرنامه_۱۴.mp3
10.24M
۱۴ فراز چهاردهم از دعای ابوحمزه ثمالی وَاَ نَا الضّآلُّ الَّذي هَدَيتَهُ وَاَ نَاالْوَضيعُ الَّذي رَفَعْتَهُ وَاَ نَا الْخآئِفُ الَّذي آمَنْتَهُ وَالْجايعُ الَّذي اَشْبَعْتَهُ وَالْعَطْشانُ الَّذي اَرْوَيتَهُ... و من با نگاهِ تو سیراب می‌شوم . . . ❤️🌱 🆔 @hajammar313 🔷🔸
دعای روز چهاردهم ماه مبارک رمضان: «اللَّهُمَّ لا تُؤَاخِذْنِی فِیهِ بِالْعَثَرَاتِ وَ أَقِلْنِی فِیهِ مِنَ الْخَطَایَا وَ الْهَفَوَاتِ وَ لا تَجْعَلْنِی فِیهِ غَرَضاً لِلْبَلایَا وَ الْآفَاتِ بِعِزَّتِکَ یَا عِزَّ الْمُسْلِمِینَ» خدایا! مرا در این ماه بر لغزش‌ها سرزنش مکن، و از خطا‌ها و افتادن در گناهان دور بدار، و هدف بلا‌ها و آفات قرار مده، به عزّتت اى عزّت مسلمانان! ❤️🌱 🆔 @hajammar313 🔷🔸
«روز چهاردهم» به نیابت از هدیه به (ع) به نیت سلامتی و ظهور حضرت حجت و سلامتی حضرت ❤️🌱 🆔 @hajammar313 🔷🔸
🌱🌹🌱 🌹🌱 🌱 خامساً: کفّه‌ی عدالت را در تقسیم امکانات عمومی کشور سنگین کرد. نارضایتی این حقیر از کارکرد عدالت در کشور به دلیل آنکه این ارزش والا باید گوهر بی‌همتا بر تارک نظام جمهوری اسلامی باشد و هنوز نیست، نباید به این معنی گرفته شود که برای استقرار عدالت کار انجام نگرفته است. واقعیّت آن است که دستاوردهای مبارزه با بی‌عدالتی در این چهار دهه، با هیچ دوره‌ی دیگر گذشته قابل مقایسه نیست. در رژیم طاغوت بیشترین خدمات و درآمدهای کشور در اختیار گروه کوچکی از پایتخت‌نشینان یا همسانان آنان در برخی دیگر از نقاط کشور بود. مردم بیشتر شهرها بویژه مناطق دوردست و روستاها در آخر فهرست و غالباً محروم از نیازهای اوّلیّه‌ی زیرساختی و خدمت‌رسانی بودند. جمهوری اسلامی در شمار موفّق‌ترین حاکمیّتهای جهان در جابه‌جایی خدمت و ثروت از مرکز به همه‌جای کشور، و از مناطق مرفّه‌نشین شهرها به مناطق پایین‌دست آن بوده است. آمار بزرگ راه‌سازی و خانه‌سازی و ایجاد مراکز صنعتی و اصلاح امور کشاورزی و رساندن برق و آب و مراکز درمانی و واحدهای دانشگاهی و سد و نیروگاه و امثال آن به دورترین مناطق کشور، حقیقتاً افتخارآفرین است؛ بی‌شک این همه، نه در تبلیغات نارسای مسئولان انعکاس یافته‌ و نه زبان بدخواهان خارجی و داخلی به آن اعتراف کرده است؛ ولی هست و حسنه‌ای برای مدیران جهادی و بااخلاص نزد خدا و خلق است. البتّه عدالت مورد انتظار در جمهوری اسلامی که مایل است پیرو حکومت علوی شناخته شود، بسی برتر از اینها است و چشم امید برای اجرای آن به شما جوانها است که در ادامه بدان خواهم پرداخت. 🌱 🌹🌱 🌱🌹🌱 🎤 📚 💪 📱 ❤️🌱 🆔 @hajammar313 🔷🔸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
14 - طرح کلی اندیشۀ اسلامی در قرآن - فلسفۀ نبوت.mp3
15.49M
🔊 طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن استاد سید علی حسینی خامنه‌ای 📖 جلسۀ چهاردهم: فلسفۀ نبوت 🗓 چهارشنبه ۱۰ مهر ۱۳۵۳ شمسی، ۱۵ رمضان المبارک ۱۳۹۴ قمری ❤️🌱 🆔 @hajammar313 🔷🔸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
52.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ناز این گل کشیدن داره ماه امشب چه دیدن داره حسنش رو میبوسه زهرا میگه بچم بوسیدن داره... ❤️🌱 🆔 @hajammar313 🔷🔸
❤️🌱 🆔 @hajammar313 🔷🔸
شهیـــღـد عِشـق
#شهیدعشق ❤️🌱 🆔 @hajammar313 🔷🔸
نشستم گوشه ای از سفرهء همواره رنگینت چه شوری در دلم افتاده از توصیف شیرینت به عابر ها تعارف می کنی دار و ندارت را تو آن باغی که میریزد بهشت از روی پرچینت کرم یک ذره از سرشار ، سرشارِ صفت هایت حسن یک دانه از بسیار ، بسیارِ عناوینت دهان وا می کند عالم به تشویق حسین اما دهانِ خاتم پیغمبران واشد به تحسینت تو دینِ تازه ای آورده ای از دیدِ این مردم که با یک گل کنیزی می شود آزاد در دینت معزالمومنین خواندن مذل المومنین گفتن اگر کردند تحسینت اگر کردند نفرینت برای تو چه فرقی دارد ای والتین و الزیتون که می چینند مضمون آسمان ها از مضامینت بگو با آن سفیرانی که هرگز بر نمی گشتند خدا واداشت جبراییل هایش را به تمکینت بگو تا آفتاب از مغربِ دنیا برون آید که سرپیچی نخواهد کرد خورشید از فرامینت بگو تاتیغ بردارد اگر جنگ است آهنگت بگو تا تیغ بگذارد اگر صلح است آیینت خدا حیران شمشیر علی در بدر و خندق بود علی حیران تیغ نهروانت تیغ صفینت بگو از زیر پایت جانماز این قوم بردارند محبت کن! قدم بگذار بر چشم محبینت تورا پایین کشیدند از سر منبر که می گفتند: چرا پیغمبر از دوشش نمی آورد پایینت درون خانه هم محرم نمی بینی تحمل کن که می خواهند، ای تنها ترین تنها تر از اینت تو غم های بزرگی در میان کوچه ها دیدی که دیگر این غمِ کوچک نخواهد کرد غمگینت از آن پایی که بر در کوفت بر دل داشتی داغی از آن دستان سنگین بیشتر شد داغ سنگینت سر راهت می آمد آنکه نامش را نخواهم برد برای آنکه عمری تازه باشد زخم دیرینت برای جاریِ اشکت سراغ چاره می گردی که زینب آمده با چادر مادر به تسکینت به تابوت تو زخمِ خویش را این قوم خواهد زد چه می شد مثل مادر نیمهء شب بود تدفینت صدایت می زند اینک یتیمت از دل خیمه که اورا راهی میدان کنی با دست آمینت هزاران بار جان دادی ولی در کربلا آخر در آغوش برادر دست و پا زد جان شیرینت کدامین دست دستِ کودکت را بر زمین انداخت؟ همان دستی همان دستی که روزی بوده مسکینت دعا کن زخم غم هایت بسوزاند مرا یک عمر نصیبم کن نمک از سفرهء همواره رنگینت ❤️🌱 🆔 @hajammar313 🔷🔸
🕊🌷و گاهی تو مرکز دایره ای قرار میگیری که همه ی عالم را در بر می گیرد و تصمیم تو تاریخ را رقم خواهد زد...🕊🌷 ❤️🌱 🆔 @hajammar313 🔷🔸
*﷽* 🌹 {👏نوزادکــღــریم(؏)👏} دیگر زمان دربدری ها تمام شده حالا زمان عاشقی ما شروع شده تو آمدی و حضرت حیدر پدر شده دوران مادرانه ی زهرا شروع شده ای ابتدای سوره ی کوثر خوش آمدی ای اولین حسین پیمبر خوش آمدی صَلّى اللّهُ عَلَیْکَ یا اَبٰاْمُحَمَّدْیٰاْحَسَنِ بْنِ ؏َـلّْی 💖اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ💖 ❤️🌱 🆔 @hajammar313 🔷🔸
با فاصله ی نیم ساعت آخرین تصویر از شهاب رسید و ارتباط قطع شد. امیر رو به سید گفت: _ صدرا! بگو صدرا بیاد! صدرا تصاویر تمام دوربین ها را در صفحه بالا آورد اما اثری از شهاب نبود. امیر گفت: _ اونجا کافی شاپ و رستوران هم داره! صدرا دوربین های موجود در پیست را هم باز کرد. آخرین تصویر از شهاب را وقتی دیدند که سوار تله کابین شد و دیگر هیچ! امیر به شهاب و توان و توکلش ایمان داشت و توسلی که در این لحظات تنها پناهگاه بود. این وقت هفته و این ساعت آبعلی خلوت بود و هر شلوغی پر معنا می شد. غیر از سید که از پشت سیستم و از مقابل صفحه ها عقب کشید همه در تلاطمی سرد نشسته بودند. اذان مغرب بچه ها را کشاند سمت نمازخانه و ساعتی بعد امیر همراه با سینا راهی شده بود سمت آبعلی و سید کار را بر عهده گرفته بود. تاریکی پوشاننده خیلی چيزهاست. اما نه الان که خبری از شهاب نداشتند. سه ساعت از شب گذشته بود و سید خبر داد که ماشین ها در تیررس دوربین قرار گرفته اند اما خبری از شهاب نیست. هشت بود که موتور شهاب را پیدا کردند. نزدیک آبعلی میان برف ها بنزین تمام کرده بود. شهاب با فاصله از آن در تاریکی داشت قدم می زد. سینا صبر نکرد تا امیر ترمز منو وقتی شهاب را در آغوش کشید یک قندیل متحرک بود. شهاب کنار جاده منتظر یک منجی بود: _ آقا موتور بيت المال بود دلم نیومد بزارمش گفتم فرج میشه! حالش خوب نبود اما برای گزارش باید می آمد اداره: _ همشون اینجا بودن.... اون ماشینهایی که اون شب توی خونه دارآباد بودن، این جا جمع بودن با جند از آدم های سفارت خونه ها. عکس همه رو گرفتم آقا! اما آقا این ها برای یه طرحی برنامه ریزی دارند که گسترش خرابی دخترای ما نیست. گسترش استفاده از خود ما برای نابودی خود ماست. ما رو برای کشتن ما دارن آماده می کنن! برنامشون آموزش نظامی و جنگ خیابونی هم هست..... شهاب تا انتهای راه را با آنها رفته و برگشته بود. سینا شهاب را در حالی که در تب می سوخت به خانه اش رساند. بین راه کمی میوه خرید و یک کیلو آش آبادانی. شهاب چشمانش بسته بود اما زیر لب زمزمه کرد: _ هر وقت آش آبادانی میخرم خانمم فکر میکنه یه ماموریت براش دارم! سینا لبخند زد و گفت: _ از تو بعيد نیست الانم که رو به قبله ای توی ذهنت بیست تا نقشه نکشیده باشی! شهاب بعد از دو روز آمده بود خانه و با حالت نیمه هوشیار و تبدار نشسته بود کنار بچه هایش به بازی. با اسباب بازی های چوبی بچه ها یک خانه جنگلی درست کرده نکرده گفت: _ بانو جان تقدیم به شما با همان احساسات گذشته تا حال! محدثهاسه خالی اش را گذاشت توی ظرف شویی و با تاسف سر تکان داد: _ نگو این به جای اون خونه جنگلیهه از دوران عقد وعدشو دادی! شهاب فکرش را هم نمی کرد که با این کار نه تنها گشایش نشود برای حرفی که می خواهد بزند که گیر هم بیفتد. سرفه خشکی کرد و گفت: _ ای بابا! عزیز من مگه چقدر از ازدواجمون می گذره که شما نا امید شدی؟ مرده و قولش، اونم من! شما جون بخواه! شمال و کلبه جنگلی در شأن ‌‌شما نیست! 🕸🕸🕸🕸🕸ادامه دارد🕸🕸🕸🕸🕸 ⭕️کپی، فوروارد حرام⭕️ ❤️🌱 🆔 @hajammar313 🔷🔸
❤️🍃❤️🍃 *﷽* 🍃❤️🍃 ❤️🍃 🍃 خطاب به برادران و خواهران ایرانی... برادران و خواهران عزیز ایرانی من، مردم پر افتخار و سربلند که جان من و امثال من، هزاران بار فدای شما باد، کما اینکه شما صد‌ها هزار جان را فدای اسلام و ایران کردید؛ از اصول مراقبت کنید. اصول یعنی ولیّ فقیه، خصوصاً این حکیم، مظلوم، وارسته در دین، فقه، عرفان، معرفت؛ خامنه‌ای عزیز را عزیزِ جان خود بدانید. حرمت او را حرمتِ مقدسات بدانید. 🍃 🍃❤️ 🍃❤️🍃 🍃❤️🍃❤️ ❤️🌱 🆔 @hajammar313 🔷🔸