درگیری نیروهای مقاومت با اشغالگران صهیونیست در نابلس ادامه دارد...
🔺شهر در اختیار مقاومت است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صوت حاج احمد متوسلیان در شب عملیات آزادسازی خرمشهر
به مناسبت سالروز آزادسازی خرمشهر
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
شهید یعنی انسانی که دنیا، رفاه و حیات خود را کف دست گرفته تا از کشور، ناموس و ارزش ها که در واقع از یکایک آحاد مردم است دفاع کند... 🌾
#امامخامنهای
#همراه_شهدا
اگر با وجود امکان گناه انسان پا رو خواهش نفسش بگذاره
و ریاضت بکشه و به لذت نقد گناه پشت پا بزنه
یقینا اون لحظه شهید زنده هست
و به قول امیرمومنان از شهید هم بالاتر هست.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨بسم ربِّ الشُّهدا وَالصدّیقین✨
امام خامنه ای مدّظله العالی :
امروزفضیلت زنده نگه داشتن نام، یاد و خاطره شهیدان کمتراز شـــ🌹ــهادتـــــ نیست.
🕊زیارتنامه شهدا🕊
🌹اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، السّلام عَلیکُم یا انصار مهدی عجّل الله، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹
#همراه_شهـــدا🇮🇷
@Hamrahe_Shohada
#هنوز_دیر_نیست シ
🌸✨ امام کاظم ؏ ؛
بهترین چیزی که بنده بعد از شناخت
خداوند به وسیله آن به درگاه الهی
تقرب پیدا می کند نماز است✨
📚 تحت العقول ۴۵۵
💐 ﺍَﻟﻠّﻬُﻢَّ ﺍﺭْﺯُﻗْﻨﻰ ﺷَﻔﺎﻋَﺔَﺍﻟْﺤُﺴَﻴْﻦِ ﻳَﻮْﻡَﺍﻟْﻮُﺭُﻭﺩِ 💐
🌹ألـلَّـھُمَ ؏َـجــِّلْ لِوَلــیِـڪْ ألفـرَج🌹
#همراه_شهدا
🌱 خرمشهر شهر خون آزاد شد ...
🍃 سوم خرداد سالروز آزادسازی خرمشهر روز مقاومت، ایثار و پیروزی گرامی باد
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
🔊🌷حضرت آیتالله خامنهای به مناسبت سی و چهارمین سالگرد رحلت امام خمینی ( ره) در حرم بنیانگذار کبیر انقلاب سخنرانی خواهند کرد
🔷رئیس شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی تهران: بعد از چند سال کرونا، امسال فرصت بسیار استثنائی و مهمی رقم خورده که ان شاء الله حضور مردم از سراسر کشور را در این مراسم شاهد خواهیم بود.
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
همراه شهدا🇮🇷
╔═.🌺.═══◌✤═══╗ سه دقیقه تا قیامت🔰 آلودگي محيط، باعث سوزش چشمانم شده بود. اين سوزش، حالت
╔═.🌺.═══◌✤═══╗
سه دقيقه در قيامت🔰
احساس كردم آنها كار را به خوبي انجام دادند. ديگر هيچ مشكلي نداشتم. آرام و سبك شدم. چقدر حس زيبايي بود! درد از
تمام بدنم جدا شد. يكباره احساس راحتي كردم. سبك شدم. با خودم گفتم: خدا رو شكر. از اين همه درد چشم و سردرد راحت شدم. چقدر عمل خوبي
بود. با اينكه كلي دستگاه به سر و صورتم بسته بود اما روي تخت جراحي بلند شدم و نشستم. براي يك لحظه، زماني را ديدم كه نوزاد و در آغوش مادر بودم!
از لحظه كودكي تا لحظه اي كه وارد بيمارستان شدم، براي لحظاتي با تمام جزئيات در مقابل من قرار گرفت!
چقدر حس و حال شيريني داشتم. در يك لحظه تمام زندگي و اعمالم را ديدم!
در همين حال و هوا بودم كه جواني بسيار زيبا، با لباسي سفيد و نوراني در سمت راست خودم ديدم. او بسيار زيبا و دوست داشتني بود. نميدانم چرا اينقدر او را دوست داشتم. ميخواستم بلند شوم و او را در آغوش بگيرم. او كنار من ايستاده بود و به صورت من لبخند ميزد. محو چهره او بودم. با خودم ميگفتم: چقدر چهره اش زيباست! چقدر آشناست.
من او را كجا ديده ام!؟ سمت چپم را نگاه كردم. ديدم عمو و پسر عمه ام و آقاجان سيد )پدربزرگم( و ... ايستاده اند. عمويم مدتي قبل از دنيا رفته بود.
پسر عمه ام نيز از شهداي دوران دفاع مقدس بود. از اينكه بعد از سالها آنها را ميديدم خيلي خوشحال شدم. زير چشمي به جوان زيبا رويي كه در كنارم بود دوباره نگاه كردم. من چقدر او را دوست دارم. چقدر چهره اش برايم آشناست. يكباره يادم آمد. حدود 25 سال پيش... شب قبل از سفر مشهد... عالم خواب... حضرت عزرائيل... با ادب سلام كردم. حضرت عزرائيل جواب دادند. محو جمال ايشان بودم كه با لبخندي بر لب به من گفتند: برويم؟ باتعجب گفتم: كجا؟ بعد دوباره نگاهي به اطراف انداختم. دكتر جراح، ماسك روي صورتش را درآورد و به اعضاي تيم جراحي گفت: ديگه فايده نداره. مريض از دست رفت... بعد گفت: خسته نباشيد. شما تلاش خودتون رو كردين، اما بيمار نتونست تحمل كنه. يكي از پزشكها گفت: دستگاه شوك رو بياريد ... نگاهي به دستگاهها و مانيتور اتاق عمل كردم. همه از حركت ايستاده بودند! عجيب بود كه دكتر جراح من، پشت به من قرار داشت، اما من
ميتوانستم صورتش را ببينم! حتي مي فهميدم كه در فكرش چه ميگذرد! من افكار افرادي كه داخل اتاق بودند را هم مي فهميدم. همان لحظه نگاهم به بيرون از اتاق عمل افتاد. من پشت اتاق را
ميديدم! برادرم با يك تسبيح در دست، نشسته بود و ذكر ميگفت. خوب به ياد دارم كه چه ذكري ميگفت. اما از آن عجيب تر اينكه ذهن او را ميتوانستم بخوانم! او با خودش ميگفت: خدا كند كه برادرم برگردد. او دو فرزند كوچك دارد و سومي هم در راه است. اگر اتفاقي برايش بيفتد، ما با بچه هايش چه كنيم؟ يعني بيشتر ناراحت خودش بود كه با بچه هاي من چه كند!؟ كمي آنسوتر، داخل يكي از اتاقهاي بخش، يك نفر در مورد من با خدا حرف ميزد! من او را هم ميديدم. داخل بخش آقايان، يك جانباز بود كه روي تخت خوابيده و برايم دعا ميكرد. او را ميشناختم. قبل از اينكه وارد اتاق عمل شوم با او خداحافظي كردم و گفتم كه شايد برنگردم. اين جانباز خالصانه ميگفت: خدايا من را ببر، اما او را شفا بده. او زن و بچه دارد، اما من نه. يكباره احساس كردم كه باطن تمام افراد را متوجه ميشوم. نيتها
و اعمال آنها را ميبينم و... بار ديگر جوان خوش سيما به من گفت: برويم؟
خيلي زود فهميدم منظور ايشان، مرگ من و انتقال به آن جهان است. از وضعيت به وجود آمده و راحت شدن از درد و بيماري خوشحال بودم. فهميدم كه شرايط خيلي بهتر شده، اما گفتم: نه!
مكثي كردم و به پسر عمه ام اشاره كردم. بعد گفتم: من آرزوي شهادت دارم. من سالها به دنبال جهاد و شهادت بودم، حالا اينجا و با اين وضع بروم؟! اما انگار اصرارهاي من بي فايده بود. بايد ميرفتم. همان لحظه دو جوان ديگر ظاهر شدند و در چپ و راست من قرار
گرفتند و گفتند: برويم؟
⏪ پایان قسمت 9⃣
↩️ ادامه دارد
╚═◌✤═════.🌺.═╝
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥️«شهید، قلب تاریخ است»
◽️اين پنجاه و چند ثانيه فيلم، برشهايى از تاريخِ سربلندى است. ثانيههايى مختصر براى مردانى محتضر، كه نامشان در قلب ايران تا ابد مىدرخشد. این اسمها و چهرهها را بخاطر بسپارید:
🌷محمدابراهيم همت،
🌷محمد بروجردى،
🌷ولىالله فلاحى،
🌷مهدى زينالدين،
🌷مصطفى چمران،
🌷يوسف كلاهدوز،
🌷جواد فكورى،
🌷احمد متوسليان،
🌷مهدى باكرى،
🌷عليرضا موحد دانش ،
🌷حسين خرازى،
🌷داود كريمى،
🌷 حميد باكرى،
🌷محمد جهان آراء،
🌷على صياد شيرازى،
🌷على هاشمى،
🌷محمود كاوه،
🌷عباس كريمى،
🌷محسن وزوايى،
🌷مصطفی ردانىپور
🌷و حسن باقرى
و هزار نامِ بینشان دیگر….🌷
🥀 اَللَّهُـــمَّ صَلِّ عَلــَی مُحَمـّـــَدٍ وَآلِ مُحَمـّــَدٍ وَعَجّـــِـلْ فــَرَجَهُـــمْْ 🥀
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺شهدای مرزبانی در دهه کرامت زائر امام رضا (ع) شدند
🔹لحظاتی از تشییع باشکوه شهدای مرزبانی
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
13.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥فتح خرمشهر
🔹 ویژگیهای فتح خرمشهر در کلام شهید حاج قاسم سلیمانی
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
Unknown-khoramshar-azad-shod1.mp3
142.2K
خرمشهر شهر خون آزاد شد🇮🇷
سوم خرداد روز آزادی خرمشهر گرامی باد🇮🇷
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
💢اقا اصلا این برجک من چند روزه دیدم حالم اصلا خوب نیست خود این برجک روضه بازهست
🔹روضه رو گوش کن و این برجک نگاه کن
🔹واقعاراست میگن
#امنیت_اتفاقی_نیست
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
معرفی کتاب زنده باد کمیل 🌱
بریده هایی از کتاب:
۱-نسیمی خوشبو فضا را مینوردید؛ گویا از سمت کربلا میآمد. نگهبانی نیمه شب هم عالمی داشت؛ خصوصاً که نگهبانی به جهت آسایش خاطر شبزندهداران باشد. سرِ پُست، با یک نگاه میتوانستی تا کربلا سیر کنی؛ چرا که کربلا در قلب تکتک بچهها جا داشت. مگر نه اینکه فرمودهاند: «مدفن ما در دل شیعیان ما است.» در آن بیابان و در تاریکی مطلق، هیچ گاه احساس وحشت و یا دلتنگی نمیکردی، چرا که همنفس بسیجیان عاشق بودی؛ همانهایی که ره صد ساله را یکشبه طی کردند.
۲-خورشید که غروب کرد، آخرین صحنهها را از رزمآوران گرفت و رفت تا فردا با طلوع خود، نظارهگر شهادت غریبانه شهدا باشد؛ شهادتی بهروشنی روز، تا نسلهای آینده از آنچه بر ما گذشت، آگاه شوند و بر حال ما غبطه بخورند.
#معرفی_کتاب_شهدا 🕊🌱
#خاطرات_محسن_مطلق 🕊🌱
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
سالگرد شهادت شهیده طیبه واعظی 🌱
قالی می بافت به چه قشنگی، ولی درآمدش رو برای خودش خرج نمی کرد.
هر چی از این راه در می آورد یا برای دخترای فقیر جهیزیه می خرید و یا برای بچه ها قلم و دفتر.
حتی جهیزیه خودش رو هم داد به دختر دم بخت، البته با اجازه من.
یادمه یه بار برای عیدش یه دست لباس سبز و قرمز خیلی قشنگ خریده بودم.
روز عید باهاش رفت بیرون و وقتی برگشت درش آورد و گذاشت کنار.
ازش پرسیدم: چرا شب عیدی لباس نوت رو در آوردی؟
گفت: وقتی پیش بچه ها بودم با این لباس احساس خیلی بدی داشتم.
همش فکر می کردم نکنه یکی از این بچه ها نتونه برای عیدش لباس نو بخره...
دیگه نمی پوشمش...
راوی: مادر شهیده 💚
منبع: کفش های به جا مانده 💜
تاریخ شهادت: ۵۶/۳/۳ 🥀
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
دعا کنید من شهید شوم،
دعا کنید به نحوی شهید شوم که نتوانند
بدن من را تشخیص دهند...
#شهید_ابومهدی_المهندس♥️🕊
#ڪݪام_شـھید💌
#همراه_شهدا
﷽
#طنز_جبهه
🌕🌑🌕
🌑تازه چشممون گرم خواب شده بود كه يکی از بچهها، پتو رو از روی صورتمون کنار زد.😴😑
🌕از اون بچهها كه اصلاً اين حرفها بهش نمیومد.😕
🌑با سر و صدا گفت:
بلند شيد...بلند شيد..مي خوايم دسته جمعی دعای وقت خواب رو بخونیم.😇
🌕هرچی گفتيم:
بابا پدرت خوب، مادرت خوب، بگذار برای یه شب ديگه...😩
دست از سر ما بردار، خسته ایم..
حال و حوصلهاش رو نداريم.😫
فایده نداشت.☹️
🌑اصرار ميكرد :
نه فقط يه دقيقه، يه دقيقه بیشتر طول میکشه..☺️
🌕همه به هر ترتیبی بود با غر غر و ناله، يکی یکی بلند شدند و نشستند.🙄
🌑فكر میكردند حالا میخواد سوره واقعهای، سوره مُلکی، چیزی یا آدابی كه برای وقت خواب معمول بود بخونه...🥲
🌕سرتا پاگوش نشسته بودیم؛
كه با یه قيافه عابد و ذاهد مانندی شروع كرد:
بسم الله الرحمن الرحیم😊
🌑همه تكرار كردند:
بسم الله الرحمن الرحيم...😌
🌕و با ترديد منتظر بقيه عبارت شدند.🤨
🌑همین که بسم الله رو گفت،
بلافاصله اضافه كرد:
همه با هم ميخوابيم..😉
🌕 بعد پتو رو كشيد رو سرش و انگار نه انگار، گرفت خوابید.😟😆
🌑بچهها که هم جا خورده بودند و هم حسابی كفری شده بودند، بلند شدند و افتادند به جونش.😂
🌕و با یه جشن پتوی حسابی از خجالت کاری که کرده بود، در اومدند.😉
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
📸فدائیان مرز و امنیت در اردیبهشت ماه ۱۴۰۲
امنیت کشور است مدیون شما
آرامش لحظههاست ممنون شما
این سبزی پرچم است یا رخت شما؟
این سرخی پرچم است یا خون شما؟
🌹اینجامعراج شهداست
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
همراه شهدا🇮🇷
╔═.🌺.═══◌✤═══╗ سه دقيقه در قيامت🔰 احساس كردم آنها كار را به خوبي انجام دادند. ديگر هي
╔═.🌺.═══◌✤═══╗
سه دقيقه در قيامت🔰
بي اختيار همراه با آنها حركت كردم. لحظه اي بعد، خود را همراه با اين دو نفر در يك بيابان ديدم! ً اين را هم بگويم كه زمان، اصلا مانند اينجا نبود. من در يك لحظه صدها موضوع را ميفهميدم و صدها نفر را ميديدم!ً آن زمان كاملا متوجه بودم كه مرگ به سراغم آمده. اما احساس خيلي خوبي داشتم. از آن درد شديد چشم راحت شده بودم. پسر عمه
و عمويم در كنارم حضور داشتند و شرايط خيلي عالي بود. من شنيده بودم كه دو ملك از سوي خداوند هميشه با ما هستند،حالا داشتم اين دو ملك را ميديدم. چقدر چهره آنها زيبا و دوست داشتني بود. دوست داشتم هميشه
با آنها باشم. ما با هم در وسط يك بيابان كويري و خشك و بي آب و علف
حركت ميكرديم. كمي جلوتر چيزي را ديدم! روبروي ما يك ميز قرار داشت كه يك نفر پشت آن نشسته بود.آهسته آهسته به ميز نزديك شديم! به اطراف نگاه كردم. سمت چپ من در دور دستها، چيزي شبيه سراب ديده ميشد. اما آنچه ميديدم سراب نبود، شعله هاي آتش بود! حرارتش را از راه دور حس ميكردم.
به سمت راست خيره شدم. در دوردستها يك باغ بزرگ و زيبا، يا چيزي شبيه جنگلهاي شمال ايران پيدا بود. نسيم خنكي از آن سو احساس ميكردم.
به شخص پشت ميز سلام كردم. با ادب جواب داد. منتظر بودم. ميخواستم ببينم چه كار دارد. اين دو جوان كه در كنار من بودند، هيچ عكس العملي نشان ندادند.
حالا من بودم و همان دو جوان كه در كنارم قرار داشتند. جوان پشت ميز يك كتاب بزرگ و قطور را در مقابل من قرار داد!
✳️ حسابریس
جوان پشت ميز، به آن كتاب بزرگ اشاره كرد. وقتي تعجب من را ديد، گفت: كتاب خودت هست، بخوان. امروز براي حسابرسي، همين كه خودت آن را ببيني كافي است.چقدر اين جمله آشنا بود. در يكي از جلسات قرآن، استاد ما اين
آيه را اشاره كرده بود: »اقرا كتابك، كفي بنفسك اليوم عليك
اين جوان درست ترجمه همين آيه را به من گفت. حسيبا.«
نگاهي به اطرافيانم كردم. كمي مكث كردم و كتاب را باز كردم. سمت چپ بالاي صفحه اول، با خطي درشت نوشته شده بود: »13 سال و 6 ماه و 4 روز«
از آقايي كه پشت ميز بود پرسيدم: اين عدد چيه؟ گفت: سن بلوغ شماست. شما دقيقاً در اين تاريخ به بلوغ رسيدي.
به ذهنم آمد كه اين تاريخ، يكسال از پانزده سال قمري كمتر است. اما آن جوان كه متوجه ذهن من شده بود گفت: نشانه هاي بلوغ فقط اين نيست كه شما در ذهن داري. من هم قبول كردم. قبل از آن و در صفحه سمت راست، اعمال خوب زيادي نوشته شده بود. از سفر زيارتي مشهد تا نمازهاي اول وقت و هيئت و احترام به والدين و... پرسيدم: اينها چيست؟ گفت: اينها اعمال خوبي است
كه قبل از بلوغ انجام دادي. همه اين كارهاي خوب برايت حفظ شده.
⏪ پایان قسمت 0⃣1⃣
↩️ ادامه دارد
╚═◌✤═════.🌺.═╝
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
🥀گفتم که بدونید رزم امروز ما فرهنگی است
✨تا دیروز رزم ما سلاح ومهمات بود و جوانان این مرز بوم کوتاهی نکردند
و جان دادند تا خاک ندهند ، اما امروز میدان رزم ما فرهنگی است که چهل واندی ساله حضرات پشت گوش انداخته اند و حالا که دستشان خالی تر ازهمیشه است ادعا می کنند که باید کارفرهنگی کنیم البته فقط ادعا ...
👈هرچند حتی برنامه فرهنگی هم ندارن و مصداق بزک نمیر بهار میاد شده ...
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada