eitaa logo
همراه شهدا🇮🇷
2.2هزار دنبال‌کننده
13.1هزار عکس
6.9هزار ویدیو
73 فایل
ٖؒ﷽‌ 💌#شهـבا امامزاבگاט عشقنـב كـہ مزارشاט زيارتگاـہ اهل يقين است. آنها همچوט ستارگانے هستنـב کـہ مے تواט با آنها راـہ را پیـבا کرב. پل ارتباطی @Mali50 @Hamrahe_Shohada
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امام خامنه ای: 🔹مرحوم چمران، آن جماعتِ خودش را جمع کرد و گفت میرویم عملیّات؛ گفتیم چه عملیّاتی؟ گفت میرویم شکار تانک. بنده هم یک کلاشینکف داشتم، مال خودم بود -کلاشینکف شخصی داشتم که همراهم بود- گفتم من هم بیایم؟ گفت بله، چه عیب دارد، شما هم بیایید. من هم عمامه و عبا و قبا را گذاشتم کنار و یک دست لباس سربازی گَله‌گشادِ منحوس به ما دادند☺️ پوشیدیم و شبانه با اینها رفتیم؛ درحالی‌که بنده نه تمرین نظامی دیده بودم و نه سلاح مناسب داشتم، یعنی برای شکار تانک کسی با کلاشینکف نمیرفت. البتّه آنها هم آرپی‌جی و مانند اینها نداشتند؛ آنها هم همین‌طور با همین سلاح و مانند اینها [بودند]. رفتیم و شکار تانک هم نکردیم و برگشتیم! ۱۳۹۷/۰۷/۰۴ @Hamrahe_Shohada
mokhtari shahadat.mp3
719K
پیمان بستم با شهدا که باشم حامی ولایت که باشم تشنه ی شهادت ✨🌹 @Hamrahe_Shohada
🌹وصیت نامه یک خطی جانباز فتنه ۸۸ و شهید مدافع حرم صادق عدالت اکبری @Hamrahe_Shohada
همراه شهدا🇮🇷
📗 ادامه کتابِ 《 راستي دردهایم کو ؟ 》 #قسمت_سیُ_چهار 🖐 این روزها از هر فرصتی استفاده می‌کنم
📗 ادامه کتابِ 《 راستي دردهایم کو ؟ 》 یکی دو ساعتی می‌گذرد. حاج‌حمید موقع نماز گفت که فردا اگر دوست داری با من بیا کوه! سرباز مگر چه می‌خواهد از فرمانده‌اش! درجا قبول کردم. عمو و دوستم مهرداد هم قرار است با ما بیایند. تا دیروقت به کارهای عقب‌مانده‌ام می‌رسم. آخر شب هم می‌روم که دور میدان صبحگاه بدوم؛ طبق معمولِ بیشتر شب‌ها. دویدن کمکم می‌کند که چابک‌تر باشم و کوهِ فردا حتما کمکم می‌کند که مقاوم‌تر باشم. مقاوم بودن، چیزی بیشتر از آمادگی جسمانی می‌خواهد. اصلا شاید بشود گفت که استقامت، خیلی ربطی به جسم آدم‌ها ندارد. چه انسان‌های به ظاهر تنومندی که در برابر حوادث به سرعت می‌شکنند و چه انسان‌هایی که آدم از ظاهرشان به غلط می‌افتد اما روح‌شان مستحکم است. حاج‌حمید، روح مقاومی دارد که جسمش را به دنبال می‌کشد. من می‌گویم مقاومت آموختنی است، منتها در کنار یک آدمِ مقاوم! کوهِ فردا از این جهت است که کمکم می‌کند....
همراه شهدا🇮🇷
📗 ادامه کتابِ 《 راستي دردهایم کو ؟ 》 #قسمت_سیُ_پنج یکی دو ساعتی می‌گذرد. حاج‌حمید موقع نما
باهم رفتیم قم. جلو ضریح بهم گفت احمد آدم باید زرنگ باشه،مااز تهران اومدیم زیارت. باید یه هدیه بگیریم. گفتم چی میخوای؟ گفت شهادت! شهید عباس دانشگر @Hamrahe_Shohada
🌷 «در وجود او چیزی به معنای ترس معنا نداشت. در سوریه از ساعت ۱۲ شب تا ساعت شش صبح به تنهایی جنگیده بود. دوستانش به او گفته بودند که برگردد اما قبول نکرد و گفت: شما فقط به من مهمات برسانید. پدرم بود و انجام می‌داد. هر روز تقریباً هشت کیلومتر می‌دوید. هر روز عصر از من می‌خواست که برای او زمان بگیرم. من هم زمان می‌گرفتم و هر روز دو ساعت می‌دوید. همرزم‌های پدرم تعریف می‌کردند که در سوریه هم اول صبح ما را به خط و وادار به دویدن می‌کرد. پدرم در سوریه هم ورزش را ترک نکرد.»🌷 ✍ :فرزند شهید @Hamrahe_Shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگر زنان ایرانی برهنه شوند، چه می‌کند؟ ♨️ وقتی پوشش روی دختران آمریکایی تأثیر گذاشت! ❅ - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - ❅ سخنرانی های یک دقیقه ای💯 @Hamrahe_Shohada
رفیق... دنیا‌جای‌ماندن‌نیست به‌چگونه‌ رفتنت‌فکر‌کن مردن‌یا‌ شهادت...!🕊 @Hamrahe_Shohada
کاش خنثی کردنِ نفس را هم یادمان می دادیـد... می گویند: آنجا که نفس، مغلوب باشد عاشق می شوی عاشق که شدی شهید می شوی.. @Hamrahe_Shohada
به یاد همه معلمان شهید... شهید بهشتی، شهید رجایی، شهید باهنر، شهید مفتح، شهید مطهری، شهید شهریاری،شهید علی‌محمدی، شهید همت، شهید هادی و... شادی روح بلندشان صلوات 🌸 @Hamrahe_Shohada
💫بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ💫
💢 زیـارتنامه‌شهــــــداء 💢              ❣بِسمِ اللّٰهِ الرَّحمٰن الرَّحیم❣ 🚩 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَهُ 🚩 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَهُ 🚩 اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ 🚩 اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ 🚩 اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ 🚩 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ 🚩 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ 🚩 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے عَبدِ اللهِ، بِاَبے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنے کُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم🌹 کاش‌می‌شـدهمچوشهداخاکی‌باشیم شهدا نگاهی... ❤️شهید عزیز عباس دانشگر❤️ @Hamrahe_Shohada
اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
السَّلامُ علیڪَ یا بقیَّةَ اللهِ یااباصالحَ المَهدی یاخلیفةَالرَّحمن و یا شریڪَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدی و مَولای ْ الاَمان الاَمان الاَمان ورحمة الله وبرکاته
شهید_امروز 💢 محمد گفت: شناسایی از دعای کمیل خوندن واجب‌تره... متن_خاطره| شـب‌جمعه بود و بعد از نماز مغرب و عشا، مشغول خواندن دعای کمیل شدیم. محمد توی صورت تک‌تک بچه‌ها نگاه کرد و گفت: شناسایی منطقه و انجام کارهای عملیات، در حال حاضر واجب‌تر از دعای کمیله. ان‌شاءالله دعا باشه برای شب جمعۀ بعد... دعای کمیل رو نصف و نیمه رها کردیم تا بریم شناسایی... حتی شام هم نخوردیم. محمد می‌گفت: هر کسی گرسنشه بره یه چیزی بخوره؛ ما شام نمی‌خوریم تا امشب در حین عملیات خوابمون نبره... چقدر این حس مسئولیت پذیری‌اش برام درس‌آموز بود... راه افتادیم سمت خط مقدم. تا اینکه خمپاره ای به زمین خورد و ترکشی نشست توی سر محمد. و همین‌کافی بود تا آسمونی بشه و برسه به بهشت... راستی چهار ماه بیشتر از ازدواجش نگذشته بود. حتی تنها فرزندش فاطمه‌خانوم رو هم ندید؛ چون فاطمه ۶ ماه بعد از شهادت پدرش متولد شد. 👤برشی از زندگی سردار شهید محمد فتح‌اللهی 📚منابع: کتاب فاتحان فاو ؛ و روایت رضا حجازیان @Hamrahe_Shohada
🌷توصیه من به شما عزیزان این است که قرآن را بیاموزید و در آن تامل کنید. پیرو ولایت فقیه و روحانیت متعهد باشید. در آموختن علم از همدیگر پیشی بگیرید. و و جماعت را بر پا دارید، و از خواهرانم می‌خواهم که را حفظ کنند و خود را از دید نامحرمان بپوشانند.🌷 @Hamrahe_Shohada
•🍂🥀• روحمان از بین رفته" سرگرم بازیچه دنیاییم" "الَذِینَ هُمْ فی خَوْضٍ یَلْعَبُونَ" ما هستیم! مُرده‌ام، تو مرا دوباره حیات ببخش" خوابم، تو بیدارم کن. خدایا!" به حُرمت پای خسته‌ی رقیه(س)" به حرمت نگاه خسته‌ی زینب(س)" به حرمت چشمان نگران" حضرت‌ولیعصر(عج)" به ما حرکت بده..:)" . . @Hamrahe_Shohada
همراه شهدا🇮🇷
📗 ادامه کتابِ 《 راستي دردهایم کو ؟ 》 صبح زود راهی می‌شویم و من تفنگ ساچمه‌ای‌ام را می‌آورم. عمو را که می‌بینم جویای حال فاطمه می‌شوم. دیشب با هم حرف زدیم. باید به همین زودی‌ها بروم به دیدارش. تفنگ ساچمه‌ای آورده‌ام که کنار فرمانده، تیراندازی را تمرین کنم و حاج‌حمید اشکالاتم را بگوید. درست است که حاج‌حمید در دفتر هم رفتار پدرانه‌ای دارد، اما بیرون از دفتر، رفتارش رفیقانه‌تر می‌شود! حس خوشایندی است. از وقتی اجازه داده که به سوریه بروم، محبت و ارادتم به او بیشتر شده اما سعی می‌کنم مرز سرباز بودن را حفظ کنم. حاج‌حمید اما رفیق‌تر شده است. در چهره عمو می‌بینم که متوجه رفتار رفیقانه حاج‌حمید می‌شود. جایی ایستادیم برای تمرین تیراندازی. حاج‌حمید چند قوطی خالی پیدا کرده بود و به هوا می‌انداخت تا بزنمشان. ناامیدکننده نیستم اما نباید مغرور شوم! اصلا درسِ امروز، درسِ افتادگی است؛ فرمانده بدون کلاس گذاشتن، برایت کلاس خصوصی تیراندازی بگذارد، وسط کوه! حاجی اما به این قوطی‌ها بسنده نمی‌کند. جایی وسط کوه، تابلویی زده‌اند. حاج‌حمید مهرداد را فرامی‌خواند! خودش یک سوی تابلو می‌ایستد و به مهرداد می‌گوید که آن سوی تابلو بایستد. عرض تابلو آن‌قدر کم و فاصله‌ام تا تابلو آن‌قدر زیاد هست که قدری هراس به دلم راه بدهم! حاج‌حمید دستی می‌کشد به موهای جوگندمی‌اش، یقه‌اش را مرتب می‌کند، صاف می‌ایستد و صدای بلندش می‌پیچد توی کوه:«بزن!» حرف‌های ناگفته حاج‌حمید می‌رود توی قلبم و لرزش دستم را می‌گیرد. یعنی، گاهی اولین تیرِ خطا، آخرین تیرِ خطاست؛ یعنی اگر تیری به خطا بزنی -هرجا که باشی- انگار مرا نشانه رفته‌ای! مهرداد شوخی و جدی چشم‌هایش را می‌بندد و التماسم می‌کند که درست نشانه بگیرم! از آرامشِ چهره حاج‌حمید تا نگرانیِ چهره مهرداد، یک تابلو فاصله است! نفسم را در سینه حبس می‌کنم و ماشه را می‌چکانم. هم تابلو بی‌خط‌وخش مانده و هم مهرداد و حاجی سالم‌اند! شوخی‌های مهرداد جدی‌تر می‌شود. دوباره نشانه می‌گیرم. چشم‌هایم هدف را جستجو می‌کنند. ماشه را می‌چکانم. صدای بمی از تابلو بلند می‌شود. حاج‌حمید لبخند می‌زند... 📔
برای کسی که مصمّم است پرواز کند نداشتنِ بال فقط یک مسئله‌ی ساده‌ ست..! @Hamrahe_Shohada
👩می‌خواستند روسری از سر دختران‌مان بکشند، 🧕چفیه سر دختران‌شان کردیم... والعاقبةُ لِلمُتقین... @Hamrahe_Shohada