eitaa logo
همراه شهدا🇮🇷
2.2هزار دنبال‌کننده
13.1هزار عکس
6.9هزار ویدیو
73 فایل
ٖؒ﷽‌ 💌#شهـבا امامزاבگاט عشقنـב كـہ مزارشاט زيارتگاـہ اهل يقين است. آنها همچوט ستارگانے هستنـב کـہ مے تواט با آنها راـہ را پیـבا کرב. پل ارتباطی @Mali50 @Hamrahe_Shohada
مشاهده در ایتا
دانلود
🔆دل رئووف اولیای خدا🔅🔅 برای بچه‌ها چند تا جوجۀ خریده بودم. آقا(حاج آقا بهجت) دوست داشتند بچه‌ها به‌جای عروسک، از حیوانات کوچک نگهداری کنند. وقتی فهمید، دائم می‌گفت: «مواظبشان باشید، بهشان رسیدگی کنید.» جدی هم می‌پرسید؛ می‌گفت: «اموراتشان باید تأمین شود.» جعبۀ مقوایی کوچکی درست کرده بودیم و جوجه‌ها را در آن گذاشتیم. زمستان از ترس سرما، جعبه را آوردیم داخل و آن را گذاشتیم گوشۀ اتاق. تا از در آمد، اول پرسید: «به اینها داده‌اید؟!» بعد هم گفت: «شاید آنجا دلشان گرفته باشد. درِ جعبه را باز کنید بیایند توی اتاق، یک گشتی بزنند!» یک روز دیگر را گذاشته بودیم بیرون، باخبر شد. گفت: «شاید امشب نزدیک صبح هوا سرد بشود، چرا اینها را بیرون گذاشتید؟ شاید هم گربه ببردشان.» گفتم: «خب شاید خدا اینها را برای گربه خلق کرده باشد؛ گربۀ چه باید بخورد؟» طوری نگاهم کرد که انگار آن گربه می‌خواهد انسانی را بخورد! رفت آنها را و آورد و گذاشت گوشۀ اتاق. 📚این بهشت، آن بهشت، ص٣٩و۴٠؛ بر اساس خاطرۀ حجت‌الاسلام و المسلمین علی بهجت @Hamrahe_Shohada
🔆دل رئووف اولیای خدا🔅🔅 برای بچه‌ها چند تا جوجۀ خریده بودم. آقا(حاج آقا بهجت) دوست داشتند بچه‌ها به‌جای عروسک، از حیوانات کوچک نگهداری کنند. وقتی فهمید، دائم می‌گفت: «مواظبشان باشید، بهشان رسیدگی کنید.» جدی هم می‌پرسید؛ می‌گفت: «اموراتشان باید تأمین شود.» جعبۀ مقوایی کوچکی درست کرده بودیم و جوجه‌ها را در آن گذاشتیم. زمستان از ترس سرما، جعبه را آوردیم داخل و آن را گذاشتیم گوشۀ اتاق. تا از در آمد، اول پرسید: «به اینها داده‌اید؟!» بعد هم گفت: «شاید آنجا دلشان گرفته باشد. درِ جعبه را باز کنید بیایند توی اتاق، یک گشتی بزنند!» یک روز دیگر را گذاشته بودیم بیرون، باخبر شد. گفت: «شاید امشب نزدیک صبح هوا سرد بشود، چرا اینها را بیرون گذاشتید؟ شاید هم گربه ببردشان.» گفتم: «خب شاید خدا اینها را برای گربه خلق کرده باشد؛ گربۀ چه باید بخورد؟» طوری نگاهم کرد که انگار آن گربه می‌خواهد انسانی را بخورد! رفت آنها را و آورد و گذاشت گوشۀ اتاق. 📚این بهشت، آن بهشت، ص٣٩و۴٠؛ بر اساس خاطرۀ حجت‌الاسلام و المسلمین علی بهجت