✍ #خاطره_ای_از_شهید_الیاس_جلالی
🌷در را با پایش باز کرد و وارد حیاط شد. سر و صورتش #خیس_عرق شده بود.
– «سلام مادر.»
-«سلام پسرم اینا چیه؟»
کیسه ها و پاکتها را گوشه حیاط چید و گفت: «مامان این هم چیزهایی که لازم داشتین. #گوشت_و_مرغ_و_برنج و…»
-«این همه؟!!»
-«می خوام وقتی جبهه ام برای خرید اذیت نشی.»
عرق پیشانی اش را پاک کرد و گفت: «راستی رفتم مسجد #خمس لوازم خونه رو هم حساب کردم.»🌷
✍ #راوی: مادر شهید
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada