eitaa logo
حَنـʜᴀɴɪɴـین'🤍
605 دنبال‌کننده
3هزار عکس
1.1هزار ویدیو
10 فایل
﷽ «یا مَن لا یُرجَۍ اِلا هُو» اِی آن کہ جز او امیدے نیست👀♥️! ˼ حَنـیـن، دلتنگے تا وقٺ ِ قࢪار(:✨ ˹ " ما را بقیہ پـس زدھ بودند هزارباࢪ! ما را حـسیـن بود کہ آدم حساب کرد🙃🫀. " کانال ناشناس‌مون↓ - @Nagofteh_Hanin < بہ یاد حضرٺ‌مادࢪۜ >
مشاهده در ایتا
دانلود
آنچه‍ در خواهید خواند... - سریع به خودم می‌آیم و دستم را برمی‌دارم، به هر سختی که هست رگش را پیدا و سرنگ را در بازویش فرو می‌کنم. همان لحظات اول بی‌حال می‌شود، آستینش را پایین می‌کشم و آرام می‌گویم: تحمل کن، چند دقیقه دیگه خوابت می‌بره! - لیوان را سر جایش می‌گذارم و بلند می‌شوم، تحمل این محیط برایم دشوار است و طاقت نگاه‌های ناآشنایش را ندارم. به سمت در پا تند می‌کنم که با شنیدن اسمم از زبانش سر جایم میخکوب می‌شوم! - لبخندی می‌زنم و به سمت در می‌روم، طوری که بشنود می‌گویم: کار من اول از همه دفاع از جون بقیه‌ست و بعد جون خودم:) - ناباور نگاهش می‌کنم، بی‌توجه به بُهتَم ادامه می‌دهد: همه‌شون توی یه تصادف کشته شدن، تو هم توی پرورشگاه بزرگ شدی. هیچ‌کس هم هیچ‌وقت نیومده دنبالت! الان که فهمیدی خیالت راحت شد؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
السلام‌علي‌الحسين وعلي‌علي‌أبن‌الحسين وعلي‌أولادالحسين وعلي‌اصحاب‌الحسين✨ ♥️⁩
شهیده مرضیه بلوایه✨
حَنـʜᴀɴɪɴـین'🤍
شهیده مرضیه بلوایه✨
شهیده مرضیه بلوایه متولد سال۱۳۴۴ در شهرستان دزفول بود. او در خانواده‌ای مذهبی و متدین و در دامان پدر و مادری مهربان پرورش یافت. مرضیه دختر آرام و صبوری بود. اهل درس و مدرسه، دانش‌آموزی در مکتب حضرت‌زهراۜ با ایمانی سرشار از نور الهی! او در دوران تحصیلی راهنمایی لباس‌های بلند می‌پوشید و روسری به سر می‌کرد. به حجابش خیلی مقید بود. طوری که زن‌های فامیل و آشنایان از او می‌پرسیدند: چرا این‌قدر خودت را اذیت می‌کنی؟! تو هنوز خیلی کم سن و سال هستی. و مرضیه محترمانه جواب می‌داد: هر کس عقیده‌ای دارد، من با حجاب به آرامش می‌رسم. او قرآن خواندن مداوم را در برنامه روزانه‌اش جای داده بود. به طوری که مادر بار‌ها او را می‌دید که جایی خلوت را در گوشه یکی از اتاق‌های خانه انتخاب می‌کند و به تلاوت آیات قرآن مشغول است. اخلاق و رفتار شایسته مرضیه او را بزرگتر از سن و سال واقعی‌اش نشان می‌داد. کم‌کم پای خواستگار‌ها هم به خانه‌شان باز شد. اما جنگ‌تحمیلی شروع شده و مرضیه پیگیر اتفاقات جنگ و سخنرانی‌های امام‌خمینی«ره» بود. مادر یک روز به او گفت: اجازه بده خواستگار‌هایی که چند روز پیش آمدند تو را ببینند. مرضیه پاسخ داد: مادر تازه جنگ شروع شده، من ازدواج نمی‌کنم. می‌خواهم به جبهه بروم. مادر خنده‌اش گرفت و با تعجب پرسید: جبهه!... مگر خانم‌ها هم می‌توانند به جبهه بروند؟! مرضیه با اطمینانی که در قلبش ریشه دوانده بود، جواب داد: مادر! چه می‌دانی فردا چه می‌شود؟! دفاع مال همه است. چه مرد، چه زن... روز‌ها گذشت و هواپیما‌های دشمن بعثی دیوار صوتی شهر را می‌شکستند. حملات موشکی و بمباران‌ها ادامه داشت و هر روز بر تعداد شهدا اضافه می‌شد. مرضیه به همراه مادر و خواهرانش به خانه پدربزرگ رفت و آمد داشت. یک‌روز بر اثر موج انفجار خانه‌شان تخریب شد. خانواده‌اش تصمیم گرفتند برای چند وقتی از شهر خارج شوند. نیشابور مقصدشان بود و اردوگاه خانوار‌هایی که از شهر‌های جبهه به آنجا پناه برده بودند. مرضیه باز از پا نمی‌نشست و در ستاد کمک‌رسانی مشغول خدمت به خانوار‌ها بود. خانواده بعد از چندوقت، دوباره به دزفول آمدند. هم‌زمان با آمدن‌شان، مرضیه به خواستگارش که یک رزمنده و از آشنایان بود جواب مثبت داد. با مهریه یک جلد کلام‌الله‌مجید و مراسمی ساده راهی خانه بخت شد. خانه بخت مرضیه یک اتاق در خانه پدر شوهرش بود. یک زندگی ساده و بی‌ریا و سرشار از صمیمیت و مهر در معرکه جنگ‌تحمیلی شکل گرفت. در آنجا با جاری‌اش (عصمت پورانوری) که او هم تازه ازدواج کرده بود شد. عصمت و مرضیه دوبال شدند برای پرواز! آن دو در نبود همسران‌شان که مدام در میدان نبرد بودند به فعالیت‌هایشان ادامه می‌دادند. گاهی به کلاس‌های عقیدتی می‌رفتند و گاهی در بسیج خواهران حضور داشتند. شهادت عصمت و مرضیه برای زیارت قبور شهدا سر از پا نمی‌شناختند. هنوز دوماه از ازدواج‌شان نگذشته بود که مدال فروزان شهادت در تقدیرشان رخ نمایان کرد. در روز ۱۹آذر سال۱۳۶۰ به همراه مادرشوهرشان (فاطمه صدف‌ساز) با جمعیتی از مردم و خانواده‌های شهدا در مراسم بزرگداشت شهدای عملیات طریق‌القدس شرکت کردند. گویی قدم‌هاشان بوی بهشت می‌داد و جاده وصال به معبود در انتظارشان بود. تکبیرگویان به پل قدیم دزفول رسیدند. جمعیت مردم فریاد می‌زدند: بوی خونِ شهدا می‌آید.... اما سایه سیاه هواپیمای بعثی پیدا شد و با دیدن جمعیت مردم راکت‌هایی را به سمت آنان نشانه رفت. در هروله ترکش‌های آتشین مرضیه به فادخلی جنتی خوانده شد و عصمت نیز هم(: آن دو در حالی که چادرشان را به دور خود پیچیدند از شدت جراحات بر روی پل قدیم مظلومانه به شهادت رسیدند و مادرشوهرشان نیز بر اثر همین حمله هواپیمایی چهل‌روز بعد به نوعروسان شهیدش پیوست. مزار این سه‌بانوی شهید در گلزار شهیدآباد دزفول زیارتگاه عاشقان است.
ما فقط تو تهران می تونیم، پشتک بزنیم وتو آسفالت ها شنا کنیم 🔺وگرنه که غذا خوردن جرمه 🔻ازبس هم راه نرفتیم نمیدونیم چی هست اصلا :(واقعا خوش به حالت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‹🌱🔗› ^^ بۍصبرانہ‌منتظرشنیدن‌نواۍ: 「قاسم‌نبودۍببینۍقدس‌آزادگشتہ」 ! ازتمامی‌بلندگوهای‌شهرهستیم :) 🔗⃟🌿¦
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
• چـٰادربہ‌تو‌رو؎دگرخـواهد‌داد. چـون‌جـلوھ‌؎روۍمـٰاھ🌝🌙، درظلمـت‌ِشـب🌌:)🌿! ‹◌.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا