السلامعليالحسين
وعليعليأبنالحسين
وعليأولادالحسين
وعلياصحابالحسين✨
#امام_حسین_من♥️
حَنـʜᴀɴɪɴـین'🤍
شهیده مرضیه بلوایه✨
شهیده مرضیه بلوایه متولد سال۱۳۴۴ در شهرستان دزفول بود. او در خانوادهای مذهبی و متدین و در دامان پدر و مادری مهربان پرورش یافت. مرضیه دختر آرام و صبوری بود. اهل درس و مدرسه، دانشآموزی در مکتب حضرتزهراۜ با ایمانی سرشار از نور الهی!
او در دوران تحصیلی راهنمایی لباسهای بلند میپوشید و روسری به سر میکرد. به حجابش خیلی مقید بود. طوری که زنهای فامیل و آشنایان از او میپرسیدند: چرا اینقدر خودت را اذیت میکنی؟! تو هنوز خیلی کم سن و سال هستی.
و مرضیه محترمانه جواب میداد: هر کس عقیدهای دارد، من با حجاب به آرامش میرسم.
او قرآن خواندن مداوم را در برنامه روزانهاش جای داده بود. به طوری که مادر بارها او را میدید که جایی خلوت را در گوشه یکی از اتاقهای خانه انتخاب میکند و به تلاوت آیات قرآن مشغول است.
اخلاق و رفتار شایسته مرضیه او را بزرگتر از سن و سال واقعیاش نشان میداد. کمکم پای خواستگارها هم به خانهشان باز شد. اما جنگتحمیلی شروع شده و مرضیه پیگیر اتفاقات جنگ و سخنرانیهای امامخمینی«ره» بود.
مادر یک روز به او گفت: اجازه بده خواستگارهایی که چند روز پیش آمدند تو را ببینند.
مرضیه پاسخ داد: مادر تازه جنگ شروع شده، من ازدواج نمیکنم. میخواهم به جبهه بروم.
مادر خندهاش گرفت و با تعجب پرسید: جبهه!... مگر خانمها هم میتوانند به جبهه بروند؟!
مرضیه با اطمینانی که در قلبش ریشه دوانده بود، جواب داد: مادر! چه میدانی فردا چه میشود؟! دفاع مال همه است. چه مرد، چه زن...
روزها گذشت و هواپیماهای دشمن بعثی دیوار صوتی شهر را میشکستند. حملات موشکی و بمبارانها ادامه داشت و هر روز بر تعداد شهدا اضافه میشد.
مرضیه به همراه مادر و خواهرانش به خانه پدربزرگ رفت و آمد داشت. یکروز بر اثر موج انفجار خانهشان تخریب شد. خانوادهاش تصمیم گرفتند برای چند وقتی از شهر خارج شوند. نیشابور مقصدشان بود و اردوگاه خانوارهایی که از شهرهای جبهه به آنجا پناه برده بودند.
مرضیه باز از پا نمینشست و در ستاد کمکرسانی مشغول خدمت به خانوارها بود. خانواده بعد از چندوقت، دوباره به دزفول آمدند. همزمان با آمدنشان، مرضیه به خواستگارش که یک رزمنده و از آشنایان بود جواب مثبت داد. با مهریه یک جلد کلاماللهمجید و مراسمی ساده راهی خانه بخت شد.
خانه بخت مرضیه یک اتاق در خانه پدر شوهرش بود. یک زندگی ساده و بیریا و سرشار از صمیمیت و مهر در معرکه جنگتحمیلی شکل گرفت.
در آنجا با جاریاش (عصمت پورانوری) که او هم تازه ازدواج کرده بود شد. عصمت و مرضیه دوبال شدند برای پرواز! آن دو در نبود همسرانشان که مدام در میدان نبرد بودند به فعالیتهایشان ادامه میدادند. گاهی به کلاسهای عقیدتی میرفتند و گاهی در بسیج خواهران حضور داشتند.
شهادت
عصمت و مرضیه برای زیارت قبور شهدا سر از پا نمیشناختند. هنوز دوماه از ازدواجشان نگذشته بود که مدال فروزان شهادت در تقدیرشان رخ نمایان کرد. در روز ۱۹آذر سال۱۳۶۰ به همراه مادرشوهرشان (فاطمه صدفساز) با جمعیتی از مردم و خانوادههای شهدا در مراسم بزرگداشت شهدای عملیات طریقالقدس شرکت کردند.
گویی قدمهاشان بوی بهشت میداد و جاده وصال به معبود در انتظارشان بود. تکبیرگویان به پل قدیم دزفول رسیدند. جمعیت مردم فریاد میزدند: بوی خونِ شهدا میآید....
اما سایه سیاه هواپیمای بعثی پیدا شد و با دیدن جمعیت مردم راکتهایی را به سمت آنان نشانه رفت. در هروله ترکشهای آتشین مرضیه به فادخلی جنتی خوانده شد و عصمت نیز هم(:
آن دو در حالی که چادرشان را به دور خود پیچیدند از شدت جراحات بر روی پل قدیم مظلومانه به شهادت رسیدند و مادرشوهرشان نیز بر اثر همین حمله هواپیمایی چهلروز بعد به نوعروسان شهیدش پیوست. مزار این سهبانوی شهید در گلزار شهیدآباد دزفول زیارتگاه عاشقان است.
‹🌱🔗›
^^
بۍصبرانہمنتظرشنیدننواۍ:
「قاسمنبودۍببینۍقدسآزادگشتہ」 !
ازتمامیبلندگوهایشهرهستیم :)
🔗⃟🌿¦ #حاج_قاسم ⇢
یجاخوندمنوشتهبود:
کساییکهکانالدارن؛حواستونبهمحتواییکهداخلکانالتون میزاریدباشه، زمانیکهاعضایکانالتونبرایخوندنپیامهاتونمیزارنباارزشه . .
ومیتوننروزقیامتبهخاطراینکه
زمانباارزششونوتلفکردید ؛
بازخواستتونکنند... !
+اعضایمحترم..
ماتمامتلاشمونرومیکنیمکهمحتوابراتونارزشیداشتهباشه
ولیاگرارزشینداشتازحالاحلالمونکنید :)
ماهمسعیبراینداریمکهمحتوارو
روزبهروزتقویتکنیمتاانشاءاللههمه
افرادازشسودببرندودعاگویماباشند..
اگرکموکاستیدیدیدحلالبفرمایید..
انشاءاللهکهمحتوایکانالهم
موردتاییدخانمفاطمهزهراباشه
همشما . .
درپناهحق!
السلامعليالحسين
وعليعليأبنالحسين
وعليأولادالحسين
وعلياصحابالحسين✨
#امام_حسین_من♥️
چہتڪـلیفسنگینـےاست:
بلاتڪلیـفۍ . . .
-وقتےکہنمیدانممنـتظرتماندم،
یافقطخودرابہانتظارزدهامآقا...!🥀
#اللھمعجللولیڪالفرج♥️
حَنـʜᴀɴɪɴـین'🤍
شهیده عصمت پورانوری✨
شهیده عصمت پورانوری فرزند غلامعلی، 30 اردیبهشت ماه سال 1341 در دزفول و در خانوادهای کاملاً اسلامی و با اصالت زندگی را آغاز نمود. وی از کودکی علاقه وافری به یادگیری مسائل اسلامی داشت به طوری که در سنین کم توانست قرآن خواندن و نماز را به طور کامل یاد بگیرد و در حفظ و رعایت حجاب خود از کودکی علاقه زیاد نشان میداد.
او در دوران انقلاب مرتب در مراسم و برنامههای خیابانی و همچنین در جلسات افشاگرانه رژیم منحوس پهلوی و هدایت دوستان و آشنایان در جهت اِفشای ماهیت طاغوت شرکت میکرد.
ایشان با توسل به رهنمودهای امام که بوسیله پخش اعلامیههای او صورت میپذیرفت، نقش بسیار فعالی را ایفا مینمود و اشتیاق فراوان داشت به بررسی مسائل و مباحث اسلامی به طوری که در جلسات و برنامههای عقیدتی_سیاسی که در منازل بعضی از خواهران تشکیل میشد، با شور تمام شرکت مینمود تا اینکه انقلاب شکوهمند اسلامی ایران با رهبری و وصایت امامخمینی«ره» پیروز گردید و نیز بعد از انقلاباسلامی ایران مجدانه در ترویج خط اصیل اسلامی که همانا خط امام و روحانیت متعهد و مسئول میباشد، تلاش مستمر و پیگیر داشت و همیشه میگفت: رمز پیروزی و بهروزی اسلام امام و روحانیت است، پس این عزیزان را باید داشته باشیم، زیرا اینان توشه راهند!
وی در دوران دبیرستان فردی بسیار فعال و پرکار بود به طوری که در تمام مراسم و برنامههایی که در دبیرستان برگزار میشد، شرکت فعال داشت و او دقیقاً موضعی خصمانه در قبال نیروهای چپ و منافق و دیگر گروهکهای ضدانقلابی که میخواستند در دبیرستان فعالیتی بکنند داشت و فردی مشخص در انجمن اسلامی دبیرستان خود بود تا اینکه در سال ۵۹ موفق به اخذ دیپلم اقتصاد از دبیرستان کوثر شد.
شنیده پورانوری فردی صدیق و با ایمان بود، معقول و باادب بود، آرام بود و متین، چهرهای محبوب در خانه و خانواده داشت و پرکار بود و فعال! توکل و توسلش به خداوند زیاد بود. او خواهری بود واقعاً مسئول و متعهد، در رعایت حجابِ ظاهر و باطن خود دقتی کمنظیر داشت و گفتارش توأم با عمل بود، مطالعه خوبی در مسائل داشت و همیشه از سطحینگری به مسائل پرهیز مینمود! معتقد بود که باید در اجرای این مطلب بدون هیچگونه تکبری، ساده و سنگین قدم بردارد.
نماز خواندن ایشان بااخلاص و متواضع در برابر خدا بود، دعاهای طولانی او بعد از نماز ترک نمیشد و شبهای قدرِ ماهمبارکرمضان را همیشه با احیا به شبزندهداری مشغول میشد.
او روی مسائل معنوی خیلی تکیه میکرد؛ به طوری که فعالیتش برای خواستههای دنیوی در مقابل فعالیتهایش برای آخرت و معنویت هیچ بود! وی همیشه آخرت را در نظر داشت و به همین دلیل در همه کارهایش خدا را محور قرار داده بود.
شهادت
در نهایت عصمت پورانوری، اُسوهٔ سبکزندگی اسلامی در 19 آذرماه 1360 در حالی که فقط 66 روز زندگی مشترک را تجربه کرده بود، آنگاه که برای زیارت قبور شهدا، قدم در راه عاشقی میگذاشت، در اثر ترکش راکت هواپیمای عراقی بر روی پل قدیم دزفول، آسمانی شد:)
مزار مطهر شهیده عصمت پورانوری در کنار مزار یادبود برادر شهیدش علیرضا پورانوری که هیچگاه از عملیات والفجرمقدماتی برنگشت، در قطعه 2 گلزار شهدای شهیدآباد دزفول، زیارتگاه عاشقان است.
بهترین جواب رو بده
بهترین جواب بدگویی: سکوت
بهترین جواب خشم: صبر
بهترین جواب درد: تحمل
بهترین جواب تنهایی: تلاش
بهترین جواب سختی: توکل
بهترین جواب خوبی: تشکر
بهترین جواب زندگی: رشد
بهترین جواب شکست: امید