eitaa logo
حَنـʜᴀɴɪɴـین'🤍
611 دنبال‌کننده
3هزار عکس
1.1هزار ویدیو
10 فایل
﷽ «یا مَن لا یُرجَۍ اِلا هُو» اِی آن کہ جز او امیدے نیست👀♥️! ˼ حَنـیـن، دلتنگے تا وقٺ ِ قࢪار(:✨ ˹ " ما را بقیہ پـس زدھ بودند هزارباࢪ! ما را حـسیـن بود کہ آدم حساب کرد🙃🫀. " کانال ناشناس‌مون↓ - @Nagofteh_Hanin < بہ یاد حضرٺ‌مادࢪۜ >
مشاهده در ایتا
دانلود
حَنـʜᴀɴɪɴـین'🤍
﷽ " پینہ‌؎گناھ ! " #قسمت‌پنجم #رسول توی راه برگشت به سایت بودیم. من عقب نشسته بودم و داوود کنار
! " جرمم به اندازهٔ تو سنگین و آبروبرنده نیست، آقاآرش! " " شبح! موجودی که تا وقتی زنده‌ای و ازش می‌ترسی، دست از سرت برنمی‌داره... " " شاید می‌خواد این‌جوری یه دستی بزنه، یا یه تلنگر! " " میخی که توی دستش پنهان کرده بود رو روی پهلوم کشید و... " " من نه از تو می‌ترسم، نه از اون بالادستی‌های عوضی‌تر از خودت! " " انگار مطمئن بود یادآوریش اون‌قدر عذابم رو زیاد می‌کنه که تنم به رعشه بیفته و زخم‌های کهنه‌ام تازه شه... " " ترست رو ننداز گردن اون عوضی‌ها، وقتی خودت می‌ترسی از اینکه اینجا جفتک بندازی و غلط زیادی کنی! " " دِ خب چرا نمیگی چه مرگته؟ داری دق می‌کنی بدبخت! " " شاید باید همه‌چیز رو تموم کنم، قبل از اینکه بیشتر از این دیر بشه. " پ.ن: پارت بعدی، فردا یا پس‌فردا👀🌱 شنوای ِ نظرات‌تون هستم🤍
! " از دسته‌ی صندلی فلزی گرفت و حرکتش داد. پایه‌های صندلی روی زمین سیمانی کشیده می‌شد و صدای آزاردهنده‌ای تولید می‌کرد. " " تازگی‌ها یه ویروس جدید کشف شده که مغز رو از کار می‌اندازه! " " این ته نامردیه! تو مرام من نیست جاسوسی بکنم. والسلام... " " آبروریزی؟ دیگه مگه آبرویی هم مونده که بخواد ریخته بشه؟ آقا یه تنه گند زد به حیثیت و آبروی دوتا خانواده! " " چشم‌های خسته‌ام که له‌له می‌زدن واسه چند ساعت خواب آروم و بی‌استرس رو بستم... کِی این عذاب تموم می‌شد؟ " " بازم داشت لبخند می‌زد. یه لبخند عمیق و دیوانه‌وار! " پ.ن: پارت بعدی، فردا یا پس‌فردا👀🌱 شنوای ِ نظرات‌تون هستم🤍
! " بازنده بودن، همیشه بد نیست! " " بیشتر از این به خودت و کشور و مردمت خیانت نکن! " " نمی‌دونم ازش متنفر باشم یا هنوزم عاشقش بمونم! این‌بار به غلط... " " من پشیمون نیستم از کاری که انجام دادم! " " گفته بودم فقط یه‌بار تذکر میدم! باز یادت رفت؟ انگار زیادی کم‌حافظه شدی. نظرت چیه دوباره بهت یادآوری کنم من کی هستم؟ " " بغض کرده لب برچید و گفت: من بابامو می‌خوام! " " دیگه برام... مهم نیست! ه‍..هر کاری می‌خوای... بکن. " - حواسم هست کم‌حرف شدیدها🥲💔. این‌طوری منم کم‌انرژی میشم😕🥀! شنوای ِ نظرات‌تون هستم🤍
! " باید حتماً این خراش کوچولو تبدیل بشه به یه زخم عمیق که تا قبل از اومدن نگهبان‌ها جونت رو بگیره؟ " " این تو بودی که زندگی‌مون رو پر کردی از حرف‌های پوچ و خستگی‌های دروغت! ازت خسته شدم... " " شاید واقعاً قسمت بود همین‌جا جون بدم و تقلا کردن بیهوده بود! " " خیلی وقیحی! انگار نه انگار اونی که گند زد به همه‌چی تو بودی. الان اونی که باید حالش بد باشه منم، مائیم، نه تو! " " یه چیزایی پیدا کردیم که اصلا قابل‌باور نیست! نمی‌دونم چطور بگم... " " نمی‌تونی تصور کنی چقدر خوشحالم از اینکه اینجا و این‌جوری می‌بینمت! " " الان نمی‌تونم نظر قطعی بدم. ولی این‌طور که پیداست، حتی اگه زنده بمونه دیگه نمی‌تونه مثل گذشته و در واقع مثل یه آدم عادی زندگی کنه. " - اگه بگم یه کم دیگه زمان می‌خوام واسه جمع و جور کردن و نوشتن، نمیگین چقدر پرروعه😂🙂؟ خیلی زیاد عذرخواهم و ممنون از صبوری‌تون✨ شنوای ِ حرف‌ها و نظرات‌تون هستم🤍 | 🌿