حَنـʜᴀɴɪɴـین'🤍
﷽ " پینہ؎گناھ ! " #قسمتپنجم #رسول توی راه برگشت به سایت بودیم. من عقب نشسته بودم و داوود کنار
#آنچہ_خواهید_خواند !
" جرمم به اندازهٔ تو سنگین و آبروبرنده نیست، آقاآرش! "
" شبح! موجودی که تا وقتی زندهای و ازش میترسی، دست از سرت برنمیداره... "
" شاید میخواد اینجوری یه دستی بزنه، یا یه تلنگر! "
" میخی که توی دستش پنهان کرده بود رو روی پهلوم کشید و... "
" من نه از تو میترسم، نه از اون بالادستیهای عوضیتر از خودت! "
" انگار مطمئن بود یادآوریش اونقدر عذابم رو زیاد میکنه که تنم به رعشه بیفته و زخمهای کهنهام تازه شه... "
" ترست رو ننداز گردن اون عوضیها، وقتی خودت میترسی از اینکه اینجا جفتک بندازی و غلط زیادی کنی! "
" دِ خب چرا نمیگی چه مرگته؟ داری دق میکنی بدبخت! "
" شاید باید همهچیز رو تموم کنم، قبل از اینکه بیشتر از این دیر بشه. "
پ.ن: پارت بعدی، فردا یا پسفردا👀🌱
شنوای ِ نظراتتون هستم🤍
#سردار_دلها
#آنچہ_خواهید_خواند !
" از دستهی صندلی فلزی گرفت و حرکتش داد. پایههای صندلی روی زمین سیمانی کشیده میشد و صدای آزاردهندهای تولید میکرد. "
" تازگیها یه ویروس جدید کشف شده که مغز رو از کار میاندازه! "
" این ته نامردیه! تو مرام من نیست جاسوسی بکنم. والسلام... "
" آبروریزی؟ دیگه مگه آبرویی هم مونده که بخواد ریخته بشه؟ آقا یه تنه گند زد به حیثیت و آبروی دوتا خانواده! "
" چشمهای خستهام که لهله میزدن واسه چند ساعت خواب آروم و بیاسترس رو بستم... کِی این عذاب تموم میشد؟ "
" بازم داشت لبخند میزد. یه لبخند عمیق و دیوانهوار! "
پ.ن: پارت بعدی، فردا یا پسفردا👀🌱
شنوای ِ نظراتتون هستم🤍
#سردار_دلها
#آنچہ_خواهید_خواند !
" بازنده بودن، همیشه بد نیست! "
" بیشتر از این به خودت و کشور و مردمت خیانت نکن! "
" نمیدونم ازش متنفر باشم یا هنوزم عاشقش بمونم! اینبار به غلط... "
" من پشیمون نیستم از کاری که انجام دادم! "
" گفته بودم فقط یهبار تذکر میدم! باز یادت رفت؟ انگار زیادی کمحافظه شدی. نظرت چیه دوباره بهت یادآوری کنم من کی هستم؟ "
" بغض کرده لب برچید و گفت: من بابامو میخوام! "
" دیگه برام... مهم نیست! ه..هر کاری میخوای... بکن. "
- حواسم هست کمحرف شدیدها🥲💔.
اینطوری منم کمانرژی میشم😕🥀!
شنوای ِ نظراتتون هستم🤍
#سردار_دلها
#آنچہ_خواهید_خواند !
" باید حتماً این خراش کوچولو تبدیل بشه به یه زخم عمیق که تا قبل از اومدن نگهبانها جونت رو بگیره؟ "
" این تو بودی که زندگیمون رو پر کردی از حرفهای پوچ و خستگیهای دروغت! ازت خسته شدم... "
" شاید واقعاً قسمت بود همینجا جون بدم و تقلا کردن بیهوده بود! "
" خیلی وقیحی! انگار نه انگار اونی که گند زد به همهچی تو بودی. الان اونی که باید حالش بد باشه منم، مائیم، نه تو! "
" یه چیزایی پیدا کردیم که اصلا قابلباور نیست! نمیدونم چطور بگم... "
" نمیتونی تصور کنی چقدر خوشحالم از اینکه اینجا و اینجوری میبینمت! "
" الان نمیتونم نظر قطعی بدم. ولی اینطور که پیداست، حتی اگه زنده بمونه دیگه نمیتونه مثل گذشته و در واقع مثل یه آدم عادی زندگی کنه. "
- اگه بگم یه کم دیگه زمان میخوام واسه جمع و جور کردن و نوشتن، نمیگین چقدر پرروعه😂🙂؟
خیلی زیاد عذرخواهم و ممنون از صبوریتون✨
شنوای ِ حرفها و نظراتتون هستم🤍
#سردار_دلها | #یگانہ🌿