eitaa logo
حَنـʜᴀɴɪɴـین'🤍
601 دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
1.2هزار ویدیو
10 فایل
﷽ «یا مَن لا یُرجَۍ اِلا هُو» اِی آن کہ جز او امیدے نیست👀♥️! ˼ حَنـیـن، دلتنگے تا وقٺ ِ قࢪار(:✨ ˹ " ما را بقیہ پـس زدھ بودند هزارباࢪ! ما را حـسیـن بود کہ آدم حساب کرد🙃🫀. " کانال ناشناس‌مون↓ - @Nagofteh_Hanin < بہ یاد حضرٺ‌مادࢪۜ >
مشاهده در ایتا
دانلود
حَنـʜᴀɴɪɴـین'🤍
﷽ " خیانَٺ ! " #قسمت‌چهارم #رسول تکنسین‌ها برانکارد رو توی کابین آمبولانس گذاشتن و منم کنار مح
خیالم اصلا راحت نبود و با این حرفش بیشتر نگران شدم. کلا مدتی می‌شد مثل همیشه نبود و رفتار امروزش تیر خلاص رو زد واسه مشکوک‌تر شدنم بهش! خداحافظی کردم و رفتم طرف راهرو... وقتی از دیدش خارج شدم، از دور چهارچشمی بهش خیره شدم. همون‌طور که با دقت حرکاتش رو آنالیز می‌کردم، با رسول تماس گرفتم و زود جواب داد. ~ جانم فرشید؟ آقامحمد خوبه؟ بی‌مقدمه گفتم: رسول تلفن‌های سجاد رو شنود کن! با تعجب جواب داد: چیکار کنم؟ چشمام رو با حرص باز و بسته کردم. + همین که گفتم! شنود کن و خبرش رو بهم بده. یاعلی.. گوشی رو قطع کردم و دوباره چشمم رو دوختم به سجاد، چندباری تلفن زد و چند دوری هم توی سالن چرخید. منتظر بودم رسول بهم بگه اشتباه می‌کنم و این شک و نگرانیِ لعنتی‌ای که داشتم از بین بره. توی اون گیر و دار، قلبم تیر کشید که باعث شد یک‌دقیقه‌ای چشمام رو ببندم. بازشون که کردم، دیدم سجاد نیست! اومدم برم توی سالن که گوشیم زنگ خورد. رسول بود. همون‌طور که قفسه‌ٔسینه‌ام رو ماساژ می‌دادم، تماس رو وصل کردم. + بله رس‍... پرید وسط حرفم و با استرس و تن صدای بالایی گفت: فرشید توروخدا نذار سجاد به آقامحمد نزدیک بشه! قلبم از نگرانی شروع کرد تندتند زدن. + چی شده؟ داد زد: همه‌اش زیر سر سجادهههه! گوشی از دستم افتاد و با یاحسین بلندی دویدم طرف اتاق محمد... فقط امیدوار بودم دیر نشده باشه، اما... نگاهم رو از آسمون تاریک گرفتم و به بچه‌ها نگاه کردم. یاسین بخاطر داروهاش خواب بود، اما یسنا مثل خودم بُغ کرده بود و بی‌حوصله با عروسکش بازی می‌کرد. نگاهش بالا اومد و برای چندمین‌بار پرسید: چرا بابامحمد نیومد مامانی؟ لبخند تصنعی روی لبم نشوندم و کنارش نشستم، موهاش رو نوازش کردم و گفتم: میاد مامان، بعضی وقتا کارش طول می‌کشه. ولی بالاخره میاد. با جمله‌ی آخر، ته دلم لرزید! اگه نمیومد چی؟ اگه به آرزوش می‌رسید و ما رو تنها می‌ذاشت چی؟ خودم رو دلداری دادم که محمد بی‌معرفت نیست و ما رو تنها نمی‌ذاره، اما بازم ته ته دلم نگرانی عجیبی رخنه کرده بود. زیر لب استغفار کردم و بعد از تجدید وضو، دو رکعت نماز خوندم و همون سر سجاده به نیت ظهور آقا، شروع کردم به زمزمهٔ زیارت پر فیض عاشورا! + السَّلامُ عَلَیْکَ یَا أَبا عَبْدِاللّٰه... ادامه دارد... ✍🏻 به قلم: یگانہ🌿 پ.ن: چشم‌هاے ما، فقط ࢪَنج ٺماشا مۍکنند👀❤️‍🩹! فاضل نظر؎ - شنوای ِ نظرات‌تون هستم🤍 𝐇𝐚𝐧𝐢𝐧_𝟐𝟏𝟑
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
السلام‌علےالحسين وعلےعلۍأبن‌الحسين وعلےأولادالحسين وعلےاصحاب‌الحسين✨ ♥️⁩
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مارا چه هراس از سخنِ خلق؟ مجنونِ حسینیم توکلتُ علی‌اللّٰه‌ .
امیرالمونین‌مولاعلی'؏' : میل‌توبہ‌کسی‌کہ‌ازتودوری‌می‌کند؛ خواری‌است...!' [نھج‌البلاغہ‌حکمت‌۴۵۱]
943_8684680281291.mp3
8.3M
۳ ✨ چونان جنینۍ در رحم مادر، ڪہ دنیا احاطہ اش ڪـرده و او بۍ خبر است... ملڪوت؛ تمام جان تو را فرا گرفتہ است؛ و تو نمۍ دانۍ.... 🎙
🤍مطلب امروز : نکات‌مهم‌توی‌امر‌به‌معروف‌و‌نهی‌از‌منکر برگرفته از کتاب "چی‌بگم‌آخه؟"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
السلام‌علےالحسين وعلےعلۍأبن‌الحسين وعلےأولادالحسين وعلےاصحاب‌الحسين✨ ♥️⁩