eitaa logo
حَنـʜᴀɴɪɴـین'🤍
605 دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
1.2هزار ویدیو
10 فایل
﷽ «یا مَن لا یُرجَۍ اِلا هُو» اِی آن کہ جز او امیدے نیست👀♥️! ˼ حَنـیـن، دلتنگے تا وقٺ ِ قࢪار(:✨ ˹ " ما را بقیہ پـس زدھ بودند هزارباࢪ! ما را حـسیـن بود کہ آدم حساب کرد🙃🫀. " کانال ناشناس‌مون↓ - @Nagofteh_Hanin < بہ یاد حضرٺ‌مادࢪۜ >
مشاهده در ایتا
دانلود
وخداوندتوراآفرید برای‌اثبات‌آیہ‌ی: «فَتَبارَکَ‌اللهُ‌اَحسَنُ‌الخالِقین♥️'»
حَنـʜᴀɴɪɴـین'🤍
وخداوندتوراآفرید برای‌اثبات‌آیہ‌ی: «فَتَبارَکَ‌اللهُ‌اَحسَنُ‌الخالِقین♥️'»
آقای امام حسین، شد،شد نشد .. با بغض تو صدام،با اشک تو چشمام رو به حرمت میگم: آقا .. خوش باشی با زائرات ..💔:)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تو مرا یاد کنی یا نکنی باورت گر بشود ؛ گر نشود حرفی نیست امّا نفسم می‌گیرد در هوایی که نفس‌هایِ تو نیست؛
حَنـʜᴀɴɪɴـین'🤍
ریز خندیدم، اینو از مامانش یاد گرفته بود وروجک! چشمی گفتم و دوباره بوسیدمش. دوید طرف دوستاش.. جلو در
" خانہ‌ۍ خوشبختے " «قسمت‌آخر» مرد غریبه‌ای با یه چاقوی جراحی بالای سرم ایستاده بود و به معنای واقعی از چشماش آتیش می‌بارید! تا اومدم حرکتی کنم با نفس عمیقی چاقوش رو بالا برد. فقط تونستم دستم رو سپر چاقو کنم و لحظه‌ای بعد درد بدی توی بازوم پیچید. ناله‌ای کردم و چشمام رو محکم روی هم فشردم. یقه‌ام رو گرفت و کشید سمت خودش! دردم تازه داشت آروم می‌گرفت و استرسِ ناگهانی‌ای که بهم وارد شده بود دوباره داشت حالم رو بد می‌کرد. صدای مرد غریبه از عصبانیت می‌لرزید. ~ بالاخره پیدات کردم لعنتی! فکر کردی می‌ذارم قسر در بری؟ تو منو بدبختم کردی، بخاطر تو آوارهٔ کوچه و خیابون شدم! جز نگاه شوکه و عصبیم و اخمی که از درد و سردرگمی هر لحظه غلیظ‌تر می‌شد، کاری از دستم برنمیومد. مطمئناً اگه حرف می‌زدم یا صدام رو بالا می‌بردم و کمک می‌خواستم این‌بار صاف می‌زد وسط قلبم! فقط تونستم آروم بگم: اشتباه گرفتی. چشماش گرد شد و بلند خندید. ~ اشتباه؟ محاله! اتفاقاً برای اولین‌بار کارم درسته.. تو خودِ نامردشی! محاله قیافه‌ات رو یادم بره. دوباره چاقو رو بالا برد و خیره شد به چشمام! ~ با زندگیت خداحافظی کن... چشمام رو بستم و زیر لب یاحسینی گفتم، با صدای فریادی که شنیدم پلک زدم و چندتا پرستار رو جلوی در دیدم. مرد که چرخید طرف در، فرصت رو مناسب دیدم و با دست سالمم مچ دستش رو گرفتم و محکم پیچوندم! صدای ناله‌اش بلند شد و چاقو از دستش افتاد. سعی می‌کرد دستش رو آزاد کنه اما من با وجود لرزش دستم که بخاطر ضعف بود، اجازهٔ این کار رو بهش ندادم. پرستارها سریع جلو اومدن و گرفتنش، قبل از اینکه از اتاق ببرنش بیرون داد زد: لعنت بهتتتت، یه روزی تقاص این کارتو پس میدیییی! بیرون رفتن‌شون از اتاق مصادف شد با ورود عطیه که هراسون‌تر از قبل بود. با دیدنم کیسهٔ کمپوت و آبمیوه‌ها از دستش افتاد و زیرلب یازهرایی گفت. با قدم‌های لرزون جلو اومد و ترسیده و متعجب نگاهم کرد. قبل از اینکه چیزی بپرسه دکتر و پرستار وارد اتاق شدن. دکتر همون‌طور که دستم رو بخیه می‌زد گفت: اون آقا رو از تیمارستان آورده بودن، رگش رو زده بود. موقع ترخیص چندتا از پرستارها رو زخمی می‌کنه و فرار می‌کنه و میاد سراغ شما! ظاهراً شباهت زیادی به فردی که ازش متنفره دارید. البته بیماری روانیش هم توی کاری که کرد، بی‌تأثیر نبود. نفس عمیقی کشیدم و با تأسف سر تکون دادم. عطیه نگران بهم چشم دوخته بود. بعد از پانسمان دستم، پرستار مسکنی به سرمم تزریق کرد و دکتر گفت: تا صبح بازم بهتون سر می‌زنم، فعلا استراحت کنید. بعد از تشکر بیرون رفت. عطیه چادرش رو مرتب کرد و روی صندلی کنار تخت نشست، دستش رو نوازش‌وار روی دستم کشید و نگران نگاهم کرد. - بهتری؟ لبخندی زدم و خیره شدم به چشم‌های درخشانش! چشم‌هایی که با نگاه کردن بهشون همه‌ی خستگی‌ها و دردهام رو از یاد می‌بردم. آروم زمزمه کردم: دریای چشمان قشنگ تو چه زیباست! جایی که باید دل به دریا زد همین‌جاست(: لبخند روی لب‌هاش نشست و محجوب خندید. خنده‌ای که شیرینش تا عمق قلبم نفوذ کرد... پایان✨ ✍🏻 به قلم: م. اسکینی پ.ن: مائیم کہ بےقُماش و بےسیم خوشیم، در ࢪنج مُرَفَھیم و در بیم خوشیم♡ "مولانا" ☆ عذر خواهم اگر به دل‌تون ننشست🍂 نمی‌تونم قول بدم، اما سعیم رو می‌کنم داستان‌های بعدی جذاب‌تر باشن ان‌شاءالله♥️ 𝑴𝒐𝒅𝒂𝒇𝒂_𝑬𝒔𝒉𝒈𝒉
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
السلام‌علےالحسين وعلےعلۍأبن‌الحسين وعلےأولادالحسين وعلےاصحاب‌الحسين✨ ♥️⁩
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
_قَشنگ‌ترین‌صحنه؟؟ +باب‌‌القِبله‌امام‌حسین...(!
ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم. غافر | ۶۰
دعا خوب است ، جلسات دعا خوب است اما وقتی تعداد مظلوم بیشتر از تعداد ظالم باشد دعا مستجاب نخواهد شد قیام باید کرد . . ! - استاد پناهیان -