🌼هرچی تو زندگی بیشتر شاد باشی، درهای موفقیت بیشتری به روت باز میشن و موهبت های بیشتری نصیبت میشن...
پس همیشه شاد باش و شادی و لبخند رو به دیگران هم هدیه کن...
@Harf_Akhaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🤍🌼
هفت عادت کوچکی که
شمارو جذاب تر میکنه....
🤍🤍🤍
@Harf_Akhaar
عصرهابرای هرفردی
میتواندرنگےداشته باشد
بستگی به دلت دارد
وبه علاقه هایت که
عصرگاه توچه رنگےست
هرچه هست
آرزو میکنم شادباشد
وپر از بهانه برای لبخند...🤍🌼
عصرتون سرشاراز عشق وآرزوهای قشنگ...🌱
@Harf_Akhaar
🌱گفتم کـه دلتنگم بیـا ای آنکه درمان منی
گفتی کنارم هستی وهمواره در جان منی
🌱گفتم نمانـده در دلم شوری دگر از عاشقی
گفتی اگر لیلی شوم،مجنون و حیران منی
🌱گفتم مرا بـا بوسه ای از عشق مهمانم نما
گفتی همیشه یک بغل از بوسه مهمان منی
🌱گفتم کـه دیگر بعد تو نوری ندارد محفلم
گفتی که شمع روشن هر جمع پنهان منی
🌱گفتم بمان با رفتنت مشکن تو پیوند مرا
گفتی که درعشق هم عهد و پیمان منی
🌱عکست مانده در چشمان خیسم تا ابد
هر شب تا سحر در اشک چشمان منی
🌱برایت غـزل گویم شاید غزل خوانم شوی
که خود درشاعری تک بیت دیوان
«🤍🌼»
@Harf_Akhaar
🌱🌱🌱
شیخی بار گندم خویش به آسیاب برد.
آسیابان که بیوه زنی بود گفت:
2 روز دیگر آردها آماده است،
شیخ با لحنی آمرانه گفت:
گندم مرا زودتر آرد کن وگرنه دعا میکنم
خرت (که سنگ آسیاب را میچرخاند)
تبدیل به سنگ شود.
زن (آسیابان) در جواب گفت:
اگر نفسی به این گیرایی داری،
دعا کن گندمت آرد شود، خر مرا ول کن!
ای کاش ما بجای اینکه برای همه آرزوی مرگ بکنیم برای خوشبختی
خویش نیز دعائی بکنیم..!
🤍🌼
@Harf_Akhaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدا کند یک اتفاق خوب بیفتد وسط زندگیمان
انقدر خـوب که خاطرات سالها جنگیدن و خواستن ونرسیدن از یادمان برود
همین الان همین ساعـت، همین حـالا...🌱
از پشت کوهای صبرمان طلوع کند
طلوعی که غروبش غروب همه ی غصه هایمان باشد بــرای همیشه.
#عماد_آرام 🤍🌼
@Harf_Akhaar
#انگیزشی 🤍🌼
میدونی رفیق !
مهم نیست شنبه باشه یا جمعه🌱
مهم نیست اول ماه باشه یا آخر ماه
هرروز واسه تو فرصتیه که
تصمیم بگیری یه قدم🌱
به هدفت نزدیک تر بشی
میدونی نباید از سختی راه ترسید🌱
وقتی هدفتو تعیین می کنی اول از همه باید هر چی ترس توی خودت داری بُکُشیشون 🌱
آره.هیچوقتنمیتونیاز رویاهاتدست بکشیی.🌱
هیچکسبرای هدفورویا تو تلاش نمیکنه...🌱
و در آخر باید اینو بگم که خودتی که باید انجامش بدی !🌱
@Harf_Akhaar
🌱سواد زندگی
پسرم درسش خوب نبود. تو مدرسه اذیتش میکردن. لاغر بود و عرضه هیچ ورزشی رو هم نداشت. من و زنم از اینکه این بچه اینقدر بیعرضهست، خجالتزده بودیم.
گفتیم ازت حمایت میکنیم. تو میتونی. کلاس ورزش ثبتنامش کردیم. بچه همهاش تو ورزش سوتی میداد و بقیه مسخرهاش میکردن.
بهش میگفتیم به تو باور داریم تو میتونی. ازش هر جور میتونستیم حمایت میکردیم که موفق بشه اما هیچی به هیچی.
اون سالها به شرکتها خدمات مشاوره مدیریت میدادم و روی این موضوع کار میکردم که شرکتهایی که مدیرهاشون از ناتوانی کارمندها شاکی هستن، مشکل اصلی کارمندها نیستن.
مشکل از مدیره. چون مدیر واقعا کارمندهاش رو قبول نداره.
به خاطر این نگاهش، علیرغم همه تلاشی که میکنه و در ظاهر تشویقشون میکنه اما در باطن کلا قبولشون نداره. برای همین کارمندها همیشه بهش وابسته هستن و به جایی نمیرسن.
یک دفعه به شک افتادم که نکنه درمورد پسرم هم مشکل خود بچه نیست. مشکل از منه. تو خودم کنکاش کردم و دیدم آره، برخلاف اینکه تو ظاهر به بچه میگم تو میتونی و من ازت حمایت میکنم، تو باطن احساس میکنم ناتوانه.
اصلا برای همین حمایتش میکنم. تو باطن و نهان وجودم باورش ندارم.
به زنم این دریافتم رو گفتم. اون هم خوب که درمورد خودش عمیق شد، دید واقعا بچه رو قبول نداره و برای خود بچه و توانش احترامی قائل نیست.
اینجا بود که فهمیدیم اونی که احتیاج به تغییر داره ما هستیم، نه بچه. بعد فهمیدیم ما میخوایم بچه موفق باشه تا پزش رو بدیم، چون اون رو بخشی از دارایی خودمون میدونیم.
ناتوانی از ماست که بار خواسته خودمون و انتظاری که فکر میکنیم جامعه و اطرافیانمون از بچههای ما دارن رو به دوش اونها گذاشتیم. ناتوانی از بچه نیست که شبیه خواستهی ما نیست.
سعی کردیم تغییر کنیم و اینجا بود که وقت گذاشتیم خود بچه رو بشناسیم. چیزی براش نخوایم و ببینیم خودش چی میخواد.
و تازه از همین موقع بچهمون رو پذیرفتیم و از اینجا به بعد تازه شناختیمش و هرچی بیشتر خودش رو شناختیم و باهاش آشنا شدیم بیشتر ازش خوشمون اومد. تازه پذیرای خود واقعیاش شدیم.
بچه تازه از اینجا به بعد حمایت ما رو حس کرد و پیشرفت کرد و الان زندگی موفق و خوبی داره.
«🤍🌼»
@Harf_Akhaar
مُشک را گفتند تو را یک عیب هست
با هر که نشینی از بوی خوشت به او دهی
گفت:
زیرا که ننگرم با که هستم...🌱
به آن بنگرم که من که هستم...🤍🌼
@Harf_Akhaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼🤍
اگر فردا آخرین روز دنیا باشد،
تمام خطوط تلفن دنیا پر می شود از جمله هایی مثل
همیشه دوست داشتم.
هیچ وقت نتونستم بگویم "دوستت دارم".
مرا ببخش....🌱
و …
هزاران نفر برای دیدن کسی که دوست دارند، حاضرند کل داراییشان را بدهند تا وقت دیدن طرفشان را لحظه ای داشته باشند.
خیلی ها پشیمان میشوند که چرا خیانت کردند.
خیلی ها دنبال گرفتن یک بخشش ساده میروند،
کاشکی هر روز،
روز آخر بود..
تا ما انسان ها قدر لحظات زندگی را میفهمیدیم…
کاشکی به جای لج بازی و غرور،
لحظه ای را با عشق سپری میکردیم...
🌼#سوزان_نعمت_الله_زاده
@Harf_Akhaar
🌱
از کریستین رونالدو میپرسند :
تا حالا شده بیدار بشی و بگی امروز اصلا حال ندارم ورزش کنم ؟
رونالدو در پاسخ میگه :
《خیلی زیاد ! ولی با ذهنم مبارزه می کنم
مردم فکر می کنند من عاشق اینم که هرروز برم باشگاه
معلومه که نه !
اصلا درست نیست !
هیچ کس دوست نداره هرروز بره باشگاه
ولی قسمت سخت داستان همینه !
وقتی حس و حالشو نداری ، خودتو مجبور کنی که انجامش بدی
میدونی چی ذهنت رو قدرتمند می کنه ؟
اون لحظه های سختی که خودتو مجبور کنی انجامش بدی
منم همیشه همینکار کردم 》
ابن یعنی داشتن قابلیت تغییر و آموزش پذیری بالا...!
•🤍🌼•
@Harf_Akhaar
🌱🌱🌱
قبول دارید بعضی وقتا همین نشدنها
باعث میشن مسیر زندگی ما کلا تغییر کنه،
جوری که وقتی به گذشته فکر میکنیم
از اینکه یه سری اتفاقها نیوفتاد،
باید خوشحال باشیم؛
هر چند در اون زمان اذیت شدیم
اما در مجموع رخ ندادن اون اتفاق
باعث شده ما تبدیل به
آدم موفقتر و بهتری بشیم...🤍🌼
@Harf_Akhaar
🌱مردی با همسرش به پیکنیک میروند.پس از اینکه خودروی خود را در کنار جاده پارک میکنند، زن خطاب به مرد میگوید: "بریم بشینیم زیر اون درخت."اما مرد میگوید: "نه! همین وسط جاده بهتره! زود زیرانداز رو پهن کن!"زن میگوید: "آخه اینجا که ماشین میزنه بهمون!"ولی مرد با اصرار وسط جاده زیرانداز را پهن میکند و مینشینند وسط جاده!
بعد از مدتی یک تریلی با سرعت به سمت آنها میآید و هرچه بوق میزند، آنها از جایشان تکان نمیخورند؛ کامیون هم مجبور میشود فرمان را بپیچاند و مستقیم به همان درختی که در آن نزدیکی بود اصابت میکند.مرد که این صحنه را میبیند، رو به زنش میگوید: "دیدی گفتم وسط جاده امنتره! اگه زیر اون درخت بودیم الان هر دومون مُرده بودیم!!!"
پی نوشت: برخی از افراد تحت هیچ شرایطی نمیخواهند اشتباه خود را بپذیرند و همیشه بهشکلی کاملاً حق به جانب صحبت میکنند؛اگر هم اتفاقی بیفتد شروع به فرافکنی کرده و دیگران را مقصر میدانند.
«🤍🌼»
@Harf_Akhaar
🤍🌼
بذار آدمای
خیلی کمی تو زندگیت باشن
ولی بهترین باشن...🌱
@Harf_Akhaar
#داستانک🌱
مردی دلزده از زندگی، از بالای یک ساختمان بیست طبقه خودش را به پایین پرتاب کرد.
همینطور که داشت سقوط می کرد، از پنجره به داخل خانه ها نگاه می کرد. به دلخوشی های کوچک همسایه ها. به عشق های دزدکی، به ظرافت انگشت های یک زن وقتی با قاشق قهوه را هم می زد، به جدیت یک مرد وقتی جدول روزنامه را حل می کرد و انگار اگر یک خانه را پر نمی کرد او را می بردند دادگاه!، به لبخند گنگ یک کودک که آرام خوابیده بود، به گردن بلورین دختر نوجوانی که ناخن هایش را با دقت یک کاشف اتم لاک سبز می زد، به چین های برجسته پیشانی پیرمردی که داشت از تلویزیون فوتبال نگاه می کرد و جوری فریاد می زد که انگار اگر تیم محبوبش پیروز می شد، او را دوباره به جوانی برمی گرداندند و ...
سقوط می کرد و چیزهایی را می دید که هیچوقت توی آسانسور یا پله های آپارتمان ندیده بود.
درست وقتی که به آسفالت خیابان خورد، انگار فهمید مسیر اشتباهی برای خارج شدن از زندگی انتخاب کرده است. در آن لحظه آخر حس کرد، زندگی ارزش زیستن را داشت اما .... دیگر دیر شده بود!
. پیش از آنکه به آسفالت خیابان برسید یادتان بیاید که همین دلخوشی های کوچک ارزش زيستن دارد.
«🤍🌼»
@Harf_Akhaar
درک متقابل "نقطه ما شدن"
همانقدرکه زن را باید فهمید،
مرد را هم باید درک کرد...🤍🌼
همانقدر که باید قربان صدقه زن رفت، باید فدای خستگیهای مرد هم شد.🤍🌼
خلاصه مرد و زن ندارد
به نقطه ی ما شدن که رسیدی،
بهترین باش...🌱🌱🌱
@Harf_Akhaar
هدایت شده از تبلیغات موقت پر بازده👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من تا یک ماه پیش بخاطر دیابت و عوارضش به زمین و زمانه گله میکردم 😭
میگفتم چرا خوب نمیشم 😥
این زخم پام کی خوب میشه 😭
تا اینکه ماه پیش توسط مادرم با انجمن خیریه دیابت اشنا شدم
یک روش جایگزین داروهای شیمیایی دارن، و خیلی ها جواب گرفتن و خوب شدن 😍
ابنجا لینک گذاشتم بزن روش .
https://formafzar.com/form/8hr89
https://formafzar.com/form/8hr89
https://formafzar.com/form/8hr89
ایدی کانال
https://eitaa.com/joinchat/3745186448C9417b6195b
🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱
این فرصت استثنایی هست تا دیر نشده اقدام کنید 👆👆👆
یا عدد ۸ رو به شماره زیر پیامک کنید
👇👇👇
☎️ 09918154704 ☎️📞
🌱ﮔﺎﻫﯽ ﺧﺪﺍ...
ﺑﺎ ﺩﺳﺖِ ﺗﻮ...
ﺩﺳﺖِ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﻨﺪﮔﺎﻧﺶ ﺭﺍ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ...!
🌱ﺑﺎ ﺯﺑﺎﻥ ﺗﻮ،
ﮔﺮﻩ ﮐﺎﺭ ﺑﻨﺪﻩ ﺍﯼ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﯿﮑﻨﺪ...!
🌱ﺑﺎ ﺍﻧﻔﺎﻕ ﺗﻮ،
ﮔﺮﺳﻨﻪ ﺍﯼ ﺭﺍ ﺳﯿﺮ ﻭ ﻋﺮﯾﺎﻧﯽ ﺭﺍ ﻣﯿﭙﻮﺷﺎﻧﺪ...!
🌱ﺑﺎ ﻗﺪﻡ ﺗﻮ،
ﻣﺸﮑﻠﯽ ﺭﺍ ﺣﻞ ﻣﯿﮑﻨﺪ...!
🌱ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺳﺘﯽ ﺭﺍ ﺑﻪ ﯾﺎﺭﯼ ﻣﯿﮕﯿﺮﯼ،
ﺑﺪﺍﻥ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﺩﺳﺖِ ﺩﯾﮕﺮ ﺗﻮ،
ﺩﺭ ﺩﺳﺖ ﺧﺪﺍﺳﺖ...
🤍🌼
@Harf_Akhaar
#طنز
🌱🌱🌱
•••مهندس و برنامه نویس•••
یک برنامه نویس و یک مهندس در یک مسافت طولانی هوایی در کنار یک دیگر در هواپیما نشسته بودند.
برنامه نویسه میگه مایلی با هم بازی کنیم؟ مهندس که میخواست استراحت کنه محترمانه عذر خواهی میکنه و رویشو بر میگردونه تا بخوابه.
برنامه نوسه دوباره میگه بازی سرگرم کننده ای است من از شما یک سوال می کنم اگر نتوانستید 5دلار به من بدهید بعد شما از من سوال کنید اگر نتوانستم 5دلار به شما میدهم.
مهندس دوباره معذرت خواست وچشماشو بست که بخوابه.
برنامه نویسه پیشنهاد دیگری داد گفت اگر شما جواب سوال منو بلد نبودید 5 دلار بدهید اگر من جواب سوال شما رو بلد نبودم 200 دلار به شما میدهم .
این پیشنهاد خواب رو از سر مهدس پراند و رضایت داد که بازی کند.
برنامه نویس نخست سوال کرد .فاصله زمین تا ماه چقدر است؟؟ مهندس بدون اینکه حرفی بزند بلا فاصله 5 دلار رو به برنامه نویس داد حالا مهندس سوال کرد .
اون چیه وقتی از تپه بالا میره 3 پا داره وقتی پایین میاد 4 پا؟؟ برنامه نویس نگاه متعجبانه ای انداخت ولی هرچی فکر کرد به نتیجه نرسید بعد تمام اطلاعات کامپیوترشو جستجو جو کرد ولی چیز به درد بخوری پیدا نکرد بعد با مودم بیسیم به اینترنت وصل شد و همه سایت ها رو زیر رو کرد به چند تا از دوستا شم ایمیل داد با چندتا شون هم چت کرد ولی باز هیچی به دست نیاورد بعد از 3 ساعت مهندس رو بیدار کرد و 200دلار رو بهش داد مهندس مودبانه پول رو گرفت و رویش رو برگرداند تا بخوابد.
برنامه نویس او را تکان داد گفت خوب جواب سوالت چه بود؟؟ مهندس بدون اینکه کلمه ای بر زبان بیاورد 5 دلار به برنامه نویس داد و رویش را برگرداند و خوابید!!!
:||||||
(مهندس هم جواب رو بلد نبود و در جواب سوال برنامه نویس باز 5 دلار داد بهش)
‹‹‹🤍🌼›››
@Harf_Akhaar
🌱🌱🌱
فرقی نمیکند مرد باشی یا زن ؛
حریمت "حرمت" دارد،
هر کسی که از در آمد "مَحرم" نیست صبر کن تا "آدمت" را پیدا کنی،
آدمی از "جنس خودت"
آدمی که "حرمت سرش شود"
خودت را "مدیون" خودت نکن
مدیون قلبت، نگاهت، دستانت، آغوشت
گاهی باید "تنهایی" را ترجیح داد گاهی باید منتظر بود تا "محرمت" پیدا شود
تنها بمان
فرق بزرگیست میان کسی که " تنها مانده " با کسی که " تنهایی" را انتخاب کرده
@Harf_Akhaar
هدایت شده از تبلیغات گسترده VIP
⛔هشدار جدی برای تمام آقایان ایران⛔
🚧مشکلات جسمی آقایان زمینه ساز طلاق ها در ایران🚧
✅آقایون برای درمان بیماریهای جسمی حتما لینک پایین را مشاهده نمایید 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1295188466C7dc779f31c
با پر کردن فرم ویزیت زیر میتوانید درعرض ۴۸ ساعت مشکل خود را مطرح نمایید👇🏻
https://digiform.ir/wcfa4b1a8
✅️معتبر ترین کانال ایتا در زمینه طب سنتی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی در حال حرکت به سمت هدفت هستی
کسی نمی تونه مانعت بشه
اما کافیه انرژی های منفی دیگران تو رو متوقف کنه
@Harf_Akhaar
🌱
روزی عده ای کودکان بازی میکردند . حضرت موسی از کنارشان گذشت . کودکی گفت : موسی ما میخواهیم مهمانی بگیریم و خدا را دعوت کنیم از خدا بخواه در مهمانی ما شرکت کند .موسی گفت من می گویم اما نمیدانم خدا قبول کند یا خیر ؟ موسی به کوه رفت ولی از تقاضای کودکان چیزی نگفت .
خداوند فرمود موسی صحبتی را از یاد نبرده ای ؟ موسی به یاد قولش با کودکان افتاد و خواسته کودکان را گفت .
خداوند فرمود فردا همه قوم را جمع کن و بگو مهمانی بگیرند . من خواهم آمد . مردم مهمانی گرفتند . غذا درست کردند و منتظر ماندند تا خدا بیاید .سر ظهر گدائی به دروازه شهر آمد و تقاضای غذائی کرد . او را راندند ...و باز منتظر ماندند تا خدا بیاید .
از خدا خبری نشد . خشمگین به موسی از این بدقولی نالیدند . موسی بسوی خدا رفت تا علت نیامدن را بپرسد . خداوند فرمود من آمدم اما کسی تحویلم نگرفت . من در تجلی همان گدای ژولیده بودم ...
🤍🌼🤍🌼🤍🌼🤍🌼🤍🌼🤍🌼
@Harf_Akhaar
#داستانک
#طنز
<🤍🌼>
راننده کامیونی وارد رستوران شد . دقایقی پس از این که او شروع به غذا خوردن کرد ، سه جوان موتور سیکلت سوار هم به رستوران آمدند و یک راست به سراغ میز راننده کامیون رفتند . بعد از چند دقیقه پچ پچ کردن ، اولی سیگارش را در استکان چای راننده خاموش کرد . راننده به او چیزی نگفت.
دومی شیشه نوشابه را روی سر راننده خالی کرد و باز هم راننده سکوت کرد .
وقتی راننده بلند شد تا صورتحساب رستوران را پرداخت کند ، نفر سوم به پشت او پا زد و راننده محکم به زمین خورد ، ولی باز هم ساکت ماند .
دقایقی بعد از خروج راننده از رستوران یکی از جوان ها به صاحب رستوران گفت : چه آدم بی خاصیتی بود ، نه غذا خوردن بلد بود ، نه حرف زدن و نه دعوا !
رستورانچی جواب داد : از همه بد تر رانندگی بلد نبود ، چون وقتی داشت می رفت دنده عقب ، 3 تا موتور نازنین را له کرد ورفت.
🌱
@Harf_Akhaar